فصل 2. بشارتهاى كتب آسمانى درباره پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله
در كتابهاى آسمانى اخبار زيادى آمده كه بر شرافت و مقام بلند پيامبر ما صلى الله عليه و آله دلالت دارند و با اشارات صريح به اوصاف حضرتش بر ثبوت نبوتش راهنمايند، تا هنگام ظهور آن حضرت ، مردم زمانه با نشانه هايى كه در دست دارند و نسل به نسل و قرن به قرن در كتابهاشان نقل نموده اند صحت دستاوردهاى حضرتش را بشناسند، و اهل كتاب به نبوت او يقين پيدا كنند. و اين اخبار بسيار است .
در تفسير اين آيه : ((پس اگر در آنچه بر تو فرو فرستاديم شك دارى از كسانى كه با كتابهاى آسمانى پيش از تو آشنايى دارند بپرس )) (996) گفته اند: معناى آيه اين است كه : اگر در آنچه كه تو را بدان شرافت بخشيده ايم ترديد دارى پس از اهل كتاب از اوصاف و تشريفات خود كه در كتب آسمانى آمده بپرس . يعنى آن كتابها بر مقام بلند تو در نزد ما دلالت دارند و آنها سرشار است از اوصاف تو، اوصافى كه گواه راستى تو در ادعاى نبوت و رسالت عمومى است .
در قرآن كريم مى فرمايد: ((و (يادآر) آن گاه كه عيسى بن مريم گفت : اى فرزندان اسرائيل ، من فرستاده خدا به سوى شمايم كه تورات را كه پيش از من بوده تصديق كننده ام ، و بشارت دهنده ام به پيامبرى كه پس از من مى آيد و نامش احمد است )).(997)
ابن عباس گويد: خداوند به عيسى بن مريم عليه السلام وحى كرد: اى عيسى ، به محمد ايمان آر، و امتت را فرمان ده كه هر كدامشان او را دريافتند به او ايمان آورند. زيرا اگر محمد نبود آدم را نمى آفريدم ، و اگر محمد نبود بهشت و دوزخ را نمى آفريدم .
و در قرآن كريم فرموده : ((آنان كه پيروى مى كنند آن پيامبر رسول درس ناخوانده را كه نام و نشانش را نزد خود در تورات و انجيل مى يابند.)) (998)
و در كتاب ((درالنظيم )) فصلى درباره بشارتهاى وارده درباره آن حضرت ، گشوده و گويد: از جمله آنها بشارتهاى موسى عليه السلام است در سفراول ، و بشارتهاى ابراهيم عليه السلام در سفر دوم ، و در سفر پانزدهم و پنجاه و سوم از مزامير داوود عليه السلام . و از جمله آنها بشارتهاى عويديا و حيقوق و حزقيل و دانيال و شعيا است .
داوود عليه السلام در زبورش گويد: خداوندا! به پا دارنده سنت را پس از آنكه زمانى متروك مانده است برانگيز.
و عيسى عليه السلام در انجيل گويد: بر (999) خواهد رفت ، و پس از آن بارقليط خواهد آمد. كه بار تكاليف سنگين را سبك مى سازد و هر چيزى را براى شما، توضيح مى دهد، و به حقانيت من گواهى مى دهد چنانكه من به حقانيت وى گواهى دادم ، من براى شما مثالها را آوردم و او تاويل را براى شما مى آورد.
و كعب بن لؤ ى بن غالب چنان بود كه در روزهاى جمعه – كه آن را عروبه مى گفتند و كعب آن را جمعه ناميد – مردم گرد او جمع مى شدند و براى آنان خطبه مى خواند و خبر پيامبر صلى الله عليه و آله را يادآور مى شد. (پايان كلام صاحب درالنظيم ).
گويند: در فصل يازدهم از سفر پنجم تورات آمده : همانا رب ، خداى شما گويد: من براى آنان پيامبرى مانند تو از محبوبترين آنان علم مى كنم و سخن خود را بر دهان او مى نهم ، و هر مردى كه سخنان مرا نشنيده و آن را به نام من از من روايت كند از او انتقام خواهم كشيد.
و در اخبار اسرائيلى آمده است : خداوند به عيسى عليه السلام وحى كرد كه اى عيسى ، سخن مرا بشنو، و فرمان مرا ببر، اى پسر بانوى پاك و پاكيزه ، كه من تو را بدون پدر آفريدم و تو را نشانه اى براى مردم جهان ساختم ، پس تنها مرا بپرست ، و بر من توكل كن ، و كتاب را به نيروى جد و عزم بگير و به مردم زمانه ات پيام رسان و آنان را خبر ده كه : منم خداى آفريننده پايدارى كه زوال نپذيرم ، و تصديق كنيد پيامبرى را كه در آخرالزمان برمى انگيزم كه صاحب شتر و صاحب نسل و نسب است ، زنان بسيار و اولاد اندك دارد، نسل او از بانوى مباركى است كه با مادر تو در بهشت به سر مى برد، او را از آن زن دخترى خواهد بود داراى دو جوجه فرزند كه شهيد مى گردند، دينش بر آيين پاك فطرت است و قبله اش يمانى است ، و رحمت براى عرب و عجم است ، حوضى دارد پهناورتر از فاصله ميان مكه و شرقى ترين نقطه زمين كه به تعداد ستارگان آسمان ظرفهايى در آن است ، آب آن به رنگ انواع شرابهاى بهشتى و طعم آن طعم ميوه هاى بهشت است ، هر كه از آن بنوشد هرگز تشنه نمى گردد. او بر روى دو پاى خود مى ايستد (براى نماز) چنانكه فرشتگان صف مى زنند، و دلش در برابر من خاشع است ، نور از سينه اش مى تابد و حق بر زبانش جارى مى شود، چشمانش مى خوابد ولى دلش به خواب نمى رود، شفاعت براى او ذخيره گشته و بر امت او قيامت بر پا مى شود (يعنى پيامبر آخر زمان است و پس از امت او امت ديگرى نخواهد بود).
و در ((اكمال الدين )) به سندش از (حماد بن ) عبدالله بن سليمان كه خواننده كتابهاى آسمانى بود روايت نموده كه گفت : در انجيل خواندم : اى عيسى در كار من جدى باش و شوخى را كنار بگذار، و بشنو و فرمان بر، اى پسر بانوى پاك و پاكيزه و بكر و بتول ، تو بدون پدر به دنيا آمدى ، من تو را به عنوان نشانه اى براى مردم جهان آفريدم ، پس تنها مرا بپرست و بر من توكل كن ، كتاب را به نيروى جد و عزم بگير و براى مردم سوريه به سريانى تفسير كن ، به مردم زمانه ات بگو كه : منم خداى دائمى كه زوال نپذيرم ، تصديق كنيد پيامبر درس ناخوانده اى را كه صاحب شتر و قبا و تاج – يعنى عمامه – و نعلين و چوبدستى است ، و چشمان درشت ، پيشانى درخشان ، گونه هاى سپيد، بينى كشيده كه بالايش برآمده ، و دندانهايى گشاده دارد، گردنش به تنگى سيمين شبيه است ، و دوشهايش (از زردى و سرخى ) گويا طلايى بر آنها روان است ، از سينه تا ناف او موهاى نازكى روييده و جز آنها موى ديگرى بر شكم و سينه او نيست ، گندمگون است ، موهاى سينه تا نافش بسيار ظريف و نازك است و كف دستها و پاهايش سفت و ضخيم است ، با تمام چهره به مردم رو مى كند، و هنگام راه رفتن گويا از صخره اى كنده مى شود و از بلندى به زير مى آيد (گامهاى استوار برمى دارد) و چون با گروهى بيايد بر همه برترى دارد، عرقش مانند دانه هاى مرواريد بر چهره اش مى غلتد، و بوى مشك از او به مشام مى رسد، در گذشته مانندش نبوده و در آينده نيز مانندش نخواهد بود، خوشبو و پر ازدواج و كم فرزند است ، نسل او تنها از بانوى مباركى است كه خانه اى در بهشت دارد. فريادزن و كينه توز نيست . آن بانو را در آخرالزمان كفالت مى كند چنانكه زكريا مادر تو را كفالت نمود، آن بانو را دو جوجه فرزندى است كه شهيد مى شوند، سخن او قرآن و دين او اسلام است – و منم سلام – (1000) خوشا حال كسى كه زمان او را دريابد و سخنش را بشنود.
عيسى گفت : پروردگارا، طوبى چيست ؟ فرمود: درختى است در بهشت كه خودم آن را به دست (قدرت ) خويش كاشته ام ، بر تمام بهشت ها سايه افكنده ، ريشه اش از رضوان و آبش از چشمه تسنيم است ، سرديش سردى كافور و طعمش طعم زنجبيل است ، هر كه از آن چشمه بنوشد هرگز تشنه نخواهد گشت .
عيسى گفت : پروردگارا! مرا از آن بنوشان . فرمود: اى عيسى ، بر آدميان حرام است از آن بنوشند تا نخست آن پيامبر بنوشد، و بر امتها حرام است از آن بنوشند تا نخست امت آن پيامبر بنوشند، من تو را به سوى خود بالا مى برم ، سپس در آخرالزمان تو را فرود مى آورم تا از امت آن پيامبر شگفتيها ببينى و آنان را بر عليه دجال ملعون يارى دهى ، تو را در وقت نماز فرود مى آورم تا با آنان نماز بگزارى ، كه آنان امت مرحومه اند. (1001)
و در ((كشف الغمة )) گويد: آن گونه كه يكى از يهوديان برايم باز گفت و خودم در توراتى كه به زبان عربى ترجمه شده بود ديدم و راويان نيز نقل كرده اند در ((تورات )) آمده است : ((من نماز اسماعيل را پذيرفتم و در او بركت دادم و او را پروردم و عدد او را به ((مادماد)) يعنى محمد (صلى الله عليه و آله ) تكثير نمودم ، و عدد حروف او (به حساب ابجد) نود و دو (92) است ، (1002) به زودى دوازده امام از نسل او برآورم كه به حكومت رسند، و او را به قومى با جمعيت انبوه دادم .)) و آغاز اين فصل به زبان عبرى چنين است : لا شموعيل شمعيتخو (شمعيثوخو).(1003)
وهب بن منبه گويد: در يكى از كتابهايى كه بر بعضى از انبياى بنى اسرائيل نازل شده خواندم : در ميان قوم خود به پاخيز و بگو: اى آسمان بشنو، و اى زمين ساكت شو و گوش فرادار، زيرا خداوند مى خواهد با بنى اسرائيل سخن گويد. من آنان را به نعمت خود پروردم و به كرامت خود بر ديگران مقدم داشتم و آنان را براى خود برگزيدم ، و بنى اسرائيل مانند رمه رميده بى شبانى را بازگرداندم ، گم شده را گرد آوردم ، بيمارش را درمان نمودم ، زخمى اش را مرهم نهادم و چاق و چله اش را حفظ كردم ، ولى همين كه با اين رمه چنين كردم سر به طغيان گذاشت ، قوچهايش به هم شاخ زدند و يكديگر را كشتند. پس واى بر اين امت خطا پيشه و واى بر آن و بر قوم ستمكاران .
من در روزى كه آسمانها و زمين را آفريدم يك حكم قطعى كردم و براى آن مدتى نهادم كه ناگزير فراخواهد رسيد. پس اگر آنان غيب مى دانند تو را خبر دهند كه اين حكم قطعى كى فرا مى رسد و در چه زمانى وقوع خواهد يافت ؟ زيرا من آن را بر تمام دينها غلبه خواهم داد، پس اگر مى دانند تو را خبر دهند كه آن چه زمانى است ؟ و مسئولش كيست ؟ و ياران و انصارش كيانند؟
زيرا من به اين حكم قطعى پيامبرى از ميان مردم درس ناخوانده برمى انگيزم كه درشتخو و سنگدل و بد زبان و عيبجو و ستايشگر نابجا و فحش گو و بد دهن نيست . او را در هر كار خوبى استوار مى دارم و خوى هر كريمى را به او مى بخشم ، تقوا را شعار او، حكمت را منطق او، صدق و وفا را طبيعت او، گذشت و نيكوكارى را خوى او، حق را شريعت او، عدل را سيرت او و اسلام را آيين او مى سازم .
به واسطه او از پست شدن دستگيرى مى كنم ، و از بينوايى به بى نيازى مى رسانم ، و از گمراهى هدايت مى كنم ، و ميان دلهاى پراكنده الفت مى دهم ، و هواهاى نفسانى آنان را به اخلاص در برابر آنچه رسول بزرگ من آورده بدل مى سازم ، و به آنان تسبيح و تقديس و تحميد در مساجد و عبادتگاهها (با نمازها) و جايگاههاى موقت و هميشگى شان را الهام مى نمايم .
آنان به خاطر خشنودى من از شهرها و اموال خود دست بر مى دارند، در راه من در صفهايى منظم مى جنگند، و براى من در حال قيام و ركوع و سجود نماز مى گزارند، بر هر مكان بلندى صدا به تكبير من بر مى دارند، راهبان شب و شيران روزند، اين بخشش من است كه به هر كه خواهم مى بخشم و منم داراى بخشش بزرگ .
و در برخى سرودهاى داوود عليه السلام آمده : همانا خداوند از صهيون ، تاج محمودى را آشكار مى كند. صهيون مردم عرب اند، و تاج نبوت است و محمود حضرت محمد صلى الله عليه و آله .
و در سرود ديگرى آمده : اى جبار، (1004) شمشير به ميان بند، كه ناموس و شريعت تو با هيبت دست راست تو مقرون است ، و تيرهايت تيز است و امتها سر به زير فرمان تو خواهند نهاد.
و در سرودى ديگر در توصيف آن حضرت آمده : او از دريا به درياى ديگر عبور مى كند، و از لب رودخانه ها به آخرين نقطه زمين مى رود، و مردم جزيره ها در برابر او زانو مى زنند، دشمنانش خاك مى ليسند (خاك نشين مى شوند)، پادشاهان براى او هديه ها مى آورند، و همه امتها سر تسليم فرود مى آورند و به او اعتقاد پيدا مى كنند، زيرا او مردم ستمديده را از چنگ زورگويان نجات مى دهد و ضعيفان بى ياور را رهايى مى بخشد، و به ضعفا و مساكين مهر مى ورزد، و از طلاى هر سرزمينى به سوى او گسيل مى شود، و در هر روز بر او درود مى فرستند و براى او بركت مى خواهند، و نامش براى هميشه جاويد خواهد ماند.
كعب الاحبار گويد: حضرت سليمان – على نبينا و عليه السلام – در مسيرش به سوى يمن از مدينه طيبه گذر كرد و به اطرافيانش گفت : اينجا خانه هجرت پيامبرى در آخرالزمان است . خوشا حال آن كه به او ايمان آورد و خوشا حال آن كه از او پيروى كند و خوشا حال كسى كه به او اقتدا نمايد.
و نيز از مكه گذشت و گفت : اينجا محل خروج پيامبرى از عرب است كه داراى اوصافى چنين و چنان است ، بر همه دشمنان پيروز مى شود، دور و نزديك نزد او در مساءله حق برابرند، و در راه خدا از هيچ سرزنشى باك ندارد.
گفتند: به چه دينى پايبند است ؟ فرمود: به دين حنيف (دين پاك و معتدل و توحيدى ابراهيم عليه السلام ).
گفتند: تا ظهور او چقدر مانده است ؟ فرمود: حدود هزار سال ، پس بايد حاضران به غايبان برسانند، زيرا او سرور پيامبران و خاتم رسولان است و نامش در زمره پيامبران نوشته شده است .
چون سليمان از مكه جدا شد خانه كعبه گريست ، خداوند به او وحى كرد كه گريه ات از چيست ؟ گفت : پروردگارا! خودت بهتر مى دانى ، اين پيامبرى از پيامبران تو بود كه در ميان قومى از اولياى تو بر من گذشتند و در من فرود نيامدند و نزد من نماز نگزاردند و در نزد من تو را ياد نكردند با آنكه بتها در اطراف من پرستش مى شوند!
خداوند به او وحى كرد: به زودى تو را از چهره هايى ساجد پر كنم ، و قرآنى جديد در تو نازل كنم ، و از تو پيامبرى در آخرالزمان برانگيزم كه محبوبترين پيامبران نزد من است ، و در تو زائرانى از آفريدگانم كه مرا مى پرستند قرار دهم ، و عملى را بر بندگانم واجب مى سازم كه به سوى آن مى شتابند مانند سمورى كه به آشيانه مى شتابد، و مانند مهر شتر به بچه اش و كبوتر به تخمش به تو شوق و مهر مى ورزند، و تو را از بتها و شيطان پرستان پاك خواهم ساخت .