شيعه اسماعيليه و انشعاباتشان

شيعه اسماعيليه و انشعاباتشان
((باطنيه )):
امام ششم شيعه فرزند پسرى داشت به نام ((اسماعيل )) (108) كه بزرگترين فرزندانش بود و در زمان حيات پدر وفات نمود و آن حضرت به مرگ اسماعيل استشهاد كرد حتى حاكم مدينه را نيز شاهد گرفت ، در اين باره جمعى معتقد بودند كه اسماعيل نمرده بلكه غيبت اختيار كرده است ! و دوباره ظهور مى كند و همان مهدى موعود است و استشهاد امام ششم به مرگ او يك نوع تعميد بوده كه از ترس منصور خليفه عباسى به عمل آورده است . و جمعى معتقد شدند كه امامت ، حق اسماعيل بود و با مرگ او پسرش ((محمد)) منتقل شد. و جمعى معتقد شدند اسماعيل با اينكه در حال حيات پدر درگذشت امام مى باشد و امامت پس از اسماعيل در ((محمد بن اسماعيل )) و اعقاب اوست .
دو فرقه اولى پس از اندك زمانى منقرض شدند ولى فرقه سوم تا كنون باقى هستند و انشعاباتى نيز پيدا كرده اند.
((اسماعيليه )) به طور كلى فلسفه اى دارند شبيه به فلسفه ستاره پرستان كه با عرفان هندى آميخته مى باشد و در معارف و احكام اسلام براى هر ظاهرى ، باطنى و براى هر تنزيلى ، تاءويلى قائلند. اسماعيليه معتقدند كه زمين هرگز خالى از حجت نمى شود و حجت خدا بر دو گونه است : ناطق و صامت ، ناطق ، ((پيغمبر)) و صامت ،((ولى و امام )) است كه وصى پيغمبر مى باشد و در هر حال حجت مظهر تمام ربوبيت است .
اساس حجت ، پيوسته روى عدد هفت مى چرخد به اين ترتيب كه يك نبى مبعوث مى شود كه داراى نبوت (شريعت ) و ولايت است و پس از وى هفت وصى داراى وصايت بوده و همگى داراى يك مقام مى باشند جز اينكه وصى هفتمين ، داراى نبوت نيز هست و سه مقام دارد:((نبوت و وصايت و ولايت )). باز پس از وى هفت وصى كه هفتمين داراى سه مقام مى باشد و به همين ترتيب .
مى گويند: آدم عليه السّلام مبعوث شد با نبوت و ولايت و هفت وصى داشت كه هفتمين آنان نوح و داراى نبوت و وصايت و ولايت بود و ابراهيم عليه السّلام وصى هفتمين نوح و موسى وصى هفتمين ابراهيم و عيسى وصى هفتمين موسى و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وصى هفتمين عيسى و محمد بن اسماعيل وصى هفتمين محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به اين ترتيب محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على و حسين و على بن الحسين (امام سجاد)و محمد باقر و جعفر صادق و اسماعيل و محمد بن اسماعيل (امام دوم حضرت حسن بن على را امام نمى دانند) و پس از محمد بن اسماعيل ، هفت نفر از اعقاب محمد بن اسماعيل كه نام ايشان پوشيده و مستور است و پس از آن هفت نفر اولى از ملوك فاطميين مصر كه اول آنها ((عبيداللّه مهدى )) بنيانگذار سلطنت فاطميين مصر مى باشد.
اسماعيليه معتقدند كه علاوه بر حجت خدا، پيوسته در روى زمين دوازده نفر نقيب كه حواريين و خواص حجت اند وجود دارد ولى بعضى از شعب باطنيه (دروزيه )، شش نفر از نقباء را از ائمه مى گيرند و شش نفر از ديگران .
در سال 278 هجرى (چند سال قبل از ظهور عبيداللّه مهدى در آفريقا) شخصى خوزستانى ناشناسى كه هرگز نام و نشان خود را اظهار نمى كرد در حوالى كوفه پيدا شد. شخص نامبرده روزها را روزه مى گرفت و شبها را به عبادت مى گذرانيد و از دسترنج خود ارتزاق مى كرد و مردم را به مذهب اسماعيليه دعوت نمود. به اين وسيله مردم انبوهى را به خود گروانيد و دوازده نفر به نام نقباء از ميان پيروان خود انتخاب كرد و خود عزيمت شام كرده از كوفه بيرون رفت و ديگر از او خبرى نشد.
پس از مرد ناشناس ، ((احمد)) معروف به ((قرمط)) در عراق به جاى وى نشست و تعليمات باطنيه را منتشر ساخت و چنانكه مورخين مى گويند او نماز تازه اى را به جاى نمازهاى پنجگانه اسلام گذاشت و غسل جنابت را لغو و خمر را اباحه كرد و مقارن اين احوال ، سران ديگرى از باطنيه به دعوت قيام كرده گروهى از مردم را به دور خود گرد آوردند.
اينان براى جان و مال كسانى كه از باطنيه كنار بودند هيچگونه احترامى قائل نبودند و از اين روى در شهرهايى از عراق و بحرين و يمن و شامات نهضت راه انداخته خون مرم را مى ريختند و مالشان را به يغما مى بردند و بارها راه قافله حج را زده دهها هزار نفر از حجاج را كشتند و زاد و راحله شان را به يغما بردند.
((ابوطاهر قرمطى )) يكى از سران باطنيه كه در سال 311 بصره را مسخر ساخته و از كشتار و تاراج اموال مردم فروگذارى نكرد و در سال 317 با گروه انبوهى از باطنيه در موسم حج عازم مكه گرديد و پس از در هم شكستن مقاومت مختصر دولتيان ، وارد شهر مكه شد و مردم شهر و حجاج تازه وارد را قتل عام نمود و حتى در مسجدالحرام و داخل كعبه جوى خون روان ساخت . پيراهن كعبه را در ميان ياران خود قسمت نمود و درِ كعبه را كند و حجرالا سود را از جاى خود درآورده به يمن برد كه مدت 22 سال پيش قرامطه بود.
در اثر اين اعمال بود كه عامه مسلمين از باطنيه برائت كرده آنان را خارج از آيين اسلام شمردند و حتى ((عبيداللّه مهدى )) پادشاه فاطمى كه آن روزها در افريقا طلوع كرده ، خود را مهدى موعود و امام اسماعيليه معرفى مى كرد، از قرامطه بيزارى جست .
طبق اظهار مورخين ، مشخصه مذهبى باطنيه اين است كه احكام و مقررات ظاهرى اسلام را به مقامات باطنى و عرفانى تاءويل مى كنند و ظاهر شريعت را مخصوص ‍ كسانى مى دانند كه كم خرد و از كمال معنوى بى بهره بوده اند، با اين وصف گاهى برخى از مقررات از مقام امامتشان صادر مى شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.