بخش چهارم : اشارات تفسيرى درباره سوره حمد از ساير آثار حضرت امام (س )
اهميت و فضيلت سوره حمد
ففاتحة الكتاب التكوينى الالهى الذى صنفه ، تعالى جده ، بيد قدرتة الكاملة ، التى فيها كل الكتاب ، بالوجود الجمعى الالهى ، المنزه عن الكثرة المقدس عن الشين و الكدورة : بوجه هو عالم العقول المجردة و الروحانيين من الملائكة ، والتعين الاول للمشيئة و بوجه عبارة عن نفس المشيئة ، فانها مفتاح غيب الوجود و فى الريارة الجامعة : ((بكم فتح الله ))(255) لتوافق اءفقهم عليهم السلام ، لاءفق المشيئة ، كما قال الله تعلى .
پس سرآغاز كتاب تكوينى الهى خداوند، كه بلند است مقام جلال و عظمت او، با دست قدرت كامل خويش نگاشته ، و تمام كتاب به طريق وجود جمعى الهى ، كه از كثرت منزه است و از پيرايه و كدورت مبرا، در آن هست ، از يك نظر همان عالم عقول مجرد و ملائكه روحانى و تعين اول مشيت است و از نظر ديگر نفس مشيت است ، كه مشيت خود كليد غيب الوجود است و در زيارت جامعه آمده است : ((خداى به توسط شما آغاز كرد)) زيرا افق وجودى ائمه معصوم ، موافق افق مشيت الهى است همان طور كه خداوند اين معنا را چنين حكاية عن هذاالمعنى : ثم دنا فتدلى فكان قاب قوسين اءو اءدنى (256). و هم ، عليهم السلام ، من جهة الولاية متحدون : اءولنا، محمد، اءوسطنا محمد، آخرنا محمد، كلنا محمد، كلنا نور واحد(257).
و لكون فاتحة الكتاب فيها كل الكتاب ، و الفاتحة باعتبار الوجود الجمعى فى (بسم الله الرحمن الرحيم ) و هوفى باء((بسم الله )) و هو فى نقطة تحت الباء، قال على عليه السلام ، على ما نسب اليه : (( ((اناالنقطة (258))) و ورد: بالباء ظهرالوجود و بالنقطة تميز العابد عن المعبود.
و خاتمه الكتاب الالهى و التصنيف الربانى عالم الطبيعة و سجل الكون (و هذا) بحسب قوس النزول ، والا فالختم و الفتح واحد؛ فان ما تنزل من سماءالالهية عرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنة مما حكايت فرموده است : ((پس نزديك و نزديكتر شد، پس به اندازه طول دو كمال يا كمتر بود)) و ائمه معصوم از نظر ولايت متحدند: ((آغاز و ميان و انجام ما محمد است ، همه محمديم و همه يك نوريم )).
و از آن رو كه تمام كتاب در سوره فاتحه است و فاتحه به اعتبار وجود جمعى در ((بسم الله الرحمن الرحيم )) و آن باى ((بسم الله )) و آن در نقطه زير ((باء)) على عليه السلام ، آن طور كه به وى نسبت دهند فرمود: ((نقطه منم )) و آمده است كه ، ((وجود با ((با)) پديد آمده و عابد با نقطه زير ((با)) از معبود جدا شد)).
و خاتمه اين كتاب الهى و اين تصنيف ربانى ، عالم طبيعت و جهان ناپايدار حوادث و زمانيت است و اين به حسب قوس نزول است وگرنه كه سرانجام و سرآغاز يكى است ؛ زيرا آنچه از آسمان الوهيت فرود آمده ، در روزى كه به اندازه تعدون ، و هذا وجه خاتمية النبى المكرم و الرسول الهاشمى المعظم الذى هو اول الوجود، كما ورد: ((نحن السابقون الاخرون ))(259).
و بين فاتحة الكتاب و خاتمته سور و آيات و ابواب و فصول فان اعتبرالوجود المطلق ، و التصنيف الاالهى المنسق بمراتبه و منازله كتابا واحدا، يكون كل عالم من العوالم الكلية بابا و جرء من ابوابه و اجزائه و كل عالم من العوالم الجزئيته سورة و فصلا، و كل مرتبة من مراتب كل عالم او كل جزء من اجزائه آية و كلمة و كاءن قوله تعالى (و من آياته اءن خلقكم من تراب ثم اذ اءنتم بشر تنتشرون (260)) الى آخرالايات ، راجع الى هذا الاعتبار.
و ان اعتبرت سلسلة الوجود كتبا متعددة و تصانيف متكثرة ، يكون كل هزار سال مى شمريم به سوى او بالا رفته است در اين وجه خاتميت نبى مكرم و رسول هاشمى مكرم است ، كه اوست اول وجود، چنان كه وارد شده : ((پيشى گيرندگان پس آينده ماييم )).
و ميان سرآغاز و پايان كتاب الهى سوره ها و آيه ها و بابها و فصلهايى هست . پس اگر وجود مطلق و اين تصنيف منظم الهى را با مراتب و منازلى كه دارد، كتاب واحدى به شمار آورديم . هر يك از عوالم جزيى ، سوره اى و فصلى ، و هر يك از مراتب هر عالم يا هر جزء از اجزاى آن ، آيه اى و كلمه اى خواهد بود و شايد كه قول خداوند تعالى : ((و از نشانه هاى اوست كه شما را از خاك آفريد پس آن گاه شما بشرهايى هستيد كه در زمين مى پراكنيد…)) بدين اعتبار راجع باشد
و اگر سلسله وجود را كتابهاى بسيار و مصنفات بى شمار بيانگاريم ، هر عالم عالم كتابا مستقلا له ابواب و آيات و كلمات ، باعتبار المراتب و الانواع و الافراد و كاءن قوله تعالى (لا رطب و لايابس الا فى كتاب مبين (261)) بحسب هذاالاعتبار.
و ان جمعنا بين الاعتبارين يكون الوجود المطلق كتابا له مجلدات ، كل مجلد، له ابواب و فصول و آيات و بينات .
شرح دعاى سحر، ص 52 – 53
كتابى خواهد بود مستقل كه بابها و آيه ها و كلماتى دارد به اعتبار مراتب و انواع و افراد خود و شايد كه قول خداوند تعالى ((هيچ تر و خشكى جز آن كه در كتابى روشنگر هست )) ناظر به اين اعتبار باشد.
و اگر هر دو اعتبار را با هم بيامرزيم ، وجود مطلق كتابى خواهد بود كه داراى مجلداتى است ، هر يك مشتمل بر بابها و فصلها و آيه ها و بينه ها.
سوره حمد كه در قرآن هست و اولين سوره است و براى نماز قرار دادند و نماز بدون حمد، گفتند نماز نيست (262)، همين سوره حمد تمام معارف درش هست منتها آن كه نكته سنج باشد، بايد درش تاءمل كند. خوب ؛ ما اهلش نيستيم ما مى گوييم كه الحمدلله يعنى شايسته است . الحمدلله رب العالمين يعنى شايسته است خدا كه همه حمدها براى او باشد اما قرآن اين را نمى گويد قرآن مى گويد كه اصلا حمدى واقع نمى شود در جايى ، الا براى خدا، آن هم كه بت پرست است حمد است ، آن هم براى خداست ، خودش نمى داند. اشكال ، ندانستن و جهالت ماهاست . آن كه مى گويد كه اياك نعبد واياك نستعين نه معنايش اين است كه ما همه استعانت از تو انشاءالله مى خواهيم واينها، نخير!بالفعل اين طورى است كه به غير خدا، استعانت اصلا نيست ، اصلا قدرت ديگر نيست چه قدر ديگر ما داريم غير قدرت خدا؟ آن كه تو دارى غير از قدرت خداست ؟ نه اين است كه ما انشاءالله عبادت مى كنيم براى خدا، ان شاءالله استعانت مى كنيم از خدا واقعيت اين طورى است ، واقعيت اين است كه عبادت به غير خدا، مدح ، اصلا در دنيا به غير خدا واقع نمى شود، هيچ مدحى . اينهايى كه مدح مى كنند از مثلا شياطين و سلاطين و امثال اينها، اينها نمى فهمند كه اينها مدح خداست . اينها غفلت از اين دارند، لكن مدح به كمال است ، مدح براى نقصان نيست مدح براى كمال است و آن هايى كه هر كس از هركس استعانت ، ستعانت از خداست اين سوره ، اين را مى گويد و اگر براى اهلش – آنهايى كه اهل مسائل هستند – همين يك سوره قرآن تحقق پيدا بكند، تمام مشكلات حل مى شود، براى اين كه وقتى انسان ديد كه همه چيز از اوست ، ديگر از هيچ قدرتى نمى ترسد ما كه از قدرت ها مى ترسيم براى اين است كه خيال ميكنيم قدرت اين است وقتى انسان قدرت را قدرت او دانست ، وقتى انسان همه چيز را از او دانست . اين ديگر نمى تواند كه از ديگرى بترسد همه خوف هاى ما از باب اين است كه نفهميديم كه قدرت ، يك قدرت است و آن قدرت هم براى نفع همه است ، آن قدرت هم براى نفع همه افراد و جامعه و تمام بشر / آن قدرت / به كار گرفته شده است ، براى نفع آنهاست .
بيانات امام (س ) در تاريخ 5 / 6 / 64 صحيفه نور، ج 19، ص 21.
تفسير: بسم الله الرحمن الرحيم
ان لحقيقة ((بسم الله الرحيم )) مراتب من الوجود و مراحل من النزول والصعود، بل لها حقائق متكثره بحسب العوالم و النشئات ؛ و لها تجليات فى قلوب الساليكن ، بمناسبة مقاماتهم و حالاتهم ؛ و ان التسمية المذكورة فى اول كل سرة من السور القرآنية غيرها فى سورة اخرى بحسب الحقيقة ؛ وان بعضها عظيم و بعضها اعظم ، و بعضها محيط و بعضها محاط؛ و حقيقتها فى كل سورة تعرف من التدبر فى حقيقة السورة التى ذكرت التسمية فيها لافتتاحها .
حقيقت ((بسم الله الرحمن الرحيم )) داراى مراتبى از وجود و مراحلى از نزول و صعود است ؛ و به حسب عوالم و نشآت حقايق متكثرى داشته و در دل سالكان ، به مناسبت مقامات و حالات آنان ، تجلياتى دارد و تسميه اى كه در آغاز هر سوره اى از سوره هاى قرآن ، به حسب حقيقت غير از تسميه مذكور در سوره ديگر است ؛ بعضى از اين تسميه ها بزرگند و بعضى بزرگتر، برخى محيطند و برخى ديگر محاط، و حقيقت معناى تسميه در هر سوره ، از تدبر در معناى سوره اى كه در آغاز آن آمده است دانسته مى شود.
فالتى ذكرت لافتتاح اصل الوجود و مراتبها غير التى ذكرت لافتتاح مرتبة من مراتبة ؛ و انما يعرف ذلك الراسخون فى العلم من اهل بيت الوحى
و لهذا روى عن اميرالمؤ منين وسيد الموحدين ؛ صلوات الله و سلامه عليه : ((ان كل ما فى القرآن فى الفاتحة ، و كل ما فى الفاتحة فى بسم الله الرحمن الرحيم ، و كل ما فيه فى الباء، و كل ما فى الباء فى النقطة ، و انا نقطة تحت الباء(263)
و هذاالخصوصية لم تكن لسائر التسميات ، فان فاتحة الكتاب مشتملة على جميع سلسلة الوجود و قوسى النزول و الصعود، من فواتيحه و خواتيمه ، من ((الحمدلله )) الى ((يوم الدين )) بطريق التفصيل و جميع حالات العبد و مقاماته منطوية فى قوله (اياك نعبد) الى آخرالسورة المباركة ؛ و تمام الدائرة الموجودة فى الفاتحة بطريق التفصيل موجودة
بنابراين آنچه براى گشايش اصل وجود و مراتب آن آمده ، غير از آن كه براى گشايش مرتبه اى از مراتب وجود آمده است و اين حقيقت را راسخان در علم از اهل بيت وحى و نبوت دانند و بس .
و از اين رو از اميرمؤ منان و سيد موحدان ، صلوات الله و سلامه عليه ، روايت شده است : ((هر آن چه در قرآن است در سوره فاتحه هست ؛ و هرچه در آن است در ((با)) و آنچه در ((با)) است در نقطه هست و من نقطه زير ((با)) هستم )).
و اين خصوصيت در ديگر تسميه ها نيست ، چه فاتحة الكتاب به طريق تفصيل مشتمل بر تمام سلسله وجود و قوس نزول و صعود است ، از فاتحه ها تا خاتمه هاى آن ، و از ((الحمدلله )) تا ((يوم الدين )) و همه حالات بنده و مقامات او در قول خداوند ((اياك نعبد)) تا اخر سوره مباركه درج شده است و تمام دايره اى كه به طور تفصيل در فاتحه آمده است ، در ((الرحمن الرحيم )) به طور جمع و در ((اسم )) به فى ((الرحمن الرحيم )) بطريق الجمع ، و فى الاسم ، بطريق جمع الجمع ، و فى الباء المختفى فيها الف بطريق احدية جمع الجمع و فى النقطة التى تحت الباءالسارية فيها احدية سر جمع الجمع و هذه الاحاطة و الاطلاق لم تكن الا فى فاتحة الكتاب الالهى ، التى بها فتح الوجود و ارتباط العابد بالمعبود.
فحقيقة هذه التسمية جمعا و تفصيلا عبارة عن الفيض المقدس الاطلاقى و الحق المخلوق به ، و هو اءعظم الاءسماء الاليهة و اءكبرها،
و الخليفة التى تربى سلسلة الوجود من الغيب و الشهود فى قوسى النزول و الصعود و سائر التسميات من تعينات هذاالاسم الشريف و مراتبه ؛ بل كل تسمية ذكرت لفتح فعل من الافعال كالاءكل و الشرب و الوقاع و غيرها يكون تعينا من تعينات هذاالاسم المطلق ، كل بحسب حده و مقامه ولا يكون الاسم المذكور فيها، هذاالاسم الاعظم ، بل هو اجل من ان يتعلق بهذه الافعال الخسيسة بقمام اطلاقه و سريانه .
طريق جمع الجمع ، و در ((با)) كه الف ذات در آن پنهان است به طريق احديت جمع الجمع ، و در نقطه زير ((با)) كه در آن جارى است به طريق احديت سر جمع الجمع آمده است و اين احاطه و اطلاق جز در فاتحه كتاب الهى نيست ، كه به آن وجود آغاز شد و عابد با معبود مربوط گشت .
و حقيقت اين تسميه چه جمعى و چه تفصيلى عبارت است از فيض مقدس اطلاقى و حق مخلوق به توسط آن و اين عظميترين و بزرگترين اسماى الهى است ؛ و خليفه اى است كه سلسله وجود از غيب و شهود، در قوس نزول و صعود را مربى است و ديگر تسميات از تعينات اين اسم شريف و از مراتب آنند: و هر تسميه اى كه براى آغاز هر كار از قبيل خوردن و نوشيدن و مقاربت و غير آن ذكر مى شود، تعينى از تيعنات اين اسم مطلق است ، هر كدام بر حسب حد و مقام خود، و آن اسم كه در چنين تسميات مى آيد اين اسم اعظم الهى نيست : كه اين به سبب مقام اطلاق و سريان خود برتر از آن است كه بدين كارهاى دون تعلق گيرد.
فالاسم فى مقام الاكل و الشرب مثلا عبارة عن تعين الاسم الاعظم بتعين الاكل و الشارب اءو ارادتهما اءو ميلهما؛ فان جميعها من تعيناته ؛ والمعينات وان كانت متحدة مع المطلق لكن المطلق لم يكن مع التعين باطلاقه و سريانه .
قال بعض المشايخ من ارباب السير والسلوك ، رضوان الله عليه ،(264)، فى كتابه اسرارالصلاة ما هذه عبارتة : ((ولاباءس للاشارة برد بعض ما حدث بين اهل العلم من الاشكال فى قراءة بسملة السور من دون تعيين السسورة ، و قراءتها بقصد سورة اخرى غيرالسورة المقروة بلحاظ ان البسملة فى كل سورة آية منها غيرالبسملة فى السورد الاءخرى ، لما ثبت انها نزلت فى اول كل سورة الا سورة براءة .
پس اسم ، از باب مثال ، در مقام خوردن و نوشيدن عبارت است از تعين اسم اعظم كه از تعين خورنده و نوشنده يا از اراده خوردن و نوشيدن و يا ميل به خوردن و نوشيدن مى ايد و اين امور تماما از تعينات اسم اعظمند؛ و متعينات گرچه خود با مطلق متحدند اما مطلقى كه با قيد همراه شده است ديگر به حالت اطلاق و سريان سابق نيست .
يكى از مشايخ سير و سلوك در كتاب خود اسرارالصلاة عبارتى بدين شرح ذكر كرده است : ((بد نيست به مساءله اى اشاره كنيم كه محل نزاع علم واقع شده ؛ و آن در صورتى است كه شخصى بسمله را بدون تعيين سوره خاصى بخواند و يا آن را به قصد سوره اى غير از آن چه بر زبان آورد، اشكال از آن جا ناشى مى شود كه بسمله هر سوره جزيى از آن سوره و غير از بسمله سوره ديگر است ؛ چون ثابت شده است كه بسمله يك بار در آغاز هر سوره قرآن غير از سوره برائت نازل شده است .
فتعيين قرآنية هذا الالفاظ انما هو بقصد حكاية ما قراءه جبرئيل ، عليه السلام على رسول الله ، صلى الله عليه و آله ؛ و الا فلا حقيقة لها غير ذلك .
و على ذلك يلزم فى قرآنية الايات ان يقصد منها ما قراءه جبرئيل ، عليه السلام و ما قراء جبرئيل عليه السلام ، فى ((الفاتحة )) حقيقة بسلمة ((الفاتحة )) و هكذا بسملة كل سورة لاتكون آية منها الا بقصد بسملة هذه السورة فاذا لم يقصدالتعين ، فلاتكون آية من هذه السورة بل ولا تكون قرآنا .
و الجواب عن ذلك كله ان للقرآن كله حقائق فى العوالم ، و لها تاءثيرات مخصوصة ؛ و ليست حقيقتها مجرد مقرويتها من جبرئيل عع ، بل المقروية لجبرئيل لاربط لها فى الماهية و البسملة ايضا آية واحدة نزلت فى اول كل سورة ؛ فلا تختلف بنزولها مع كل سورة حقيقتها و ليست بسملة “الحمد ” مثلا الا بسمل “الاخلاص “.
پس قرآنى بودن اين الفاظ از آن روست كه مى خواهيم آنچه را جبرئيل بر پيامبر(ص ) خوانده است تكرار كنيم ، وگرنه اين الفاظ حقيقت ديگرى جز آن چه گفته شد ندارند.
بنابراين قرآنى بودن آيات مستلزم است كه از آنها آنچه جبرئيل خوانده است اراده شود؛ و آنچه جبرئيل در سوره فاتحه خوانده ، در حقيقت همان بسمله فاتحه است نه چيز ديگر. و همين طور بسلمه هر سوره در صورتى آيه اى از آن سوره خواهد بود كه به قصد همان سوره خوانده شود. پس اگر قصد تعيين سوره نباشد، نه آيه اى از سوره برائت شده است ، و نه حتى آيه اى از قرآن .
((و پاسخ اين ايرادات آن است كه مجموع قرآن حقايقى در عوالم مختلف داشته و از تاءثيرات خاصى برخوردار است ؛ و حقيقت آن تنها خوانده شدن توسط جبرئيل نيست ، بلكه قرائت جبرئيل ربطى به ماهيت قرآن ندارد بسمله هم آيه اى واحد است كه در آغاز همه سور نازل شده ؛ پس حقيقت آن با نازل شدنش با هر سوره تغيير نخواهد كرد و بسمله سوره حمد چيزى جز همان بسمله سوره ولا يلزم ان يقصد فى كل سورة خصوص بسملتها بمجرد نزولها مرات ؛ و الا يجب ان يقصد فى ((الفاتحة )) ايضا تعيين ما نزل اولا او ثانيا؛ لاءنها ايضا نزلت مرتين ، فلا ضير ان لا يقصد بالبسملة خصوصية السورة ؛ بل لا يضر قصد سورة و قراءة البسملة بهذا القصد ثم قراءة سورة اخرى و ليس هذاالاختلاف الا كاختلاف القصد الخارج عن تعيين الماهيات (265) انتهى ما اردناه .
و هذاالكلام منه ، قدس الله نفسه الزكية ، غريب ؛ فان كلام القائل المذكور اءن تكررالنرول موجب لاختلاف حقيقة البسلمة ، و قوله بلزوم قصد ما قراء جبرئيل على رسول الله ،صلى الله عليه و آله ، و ان كان غير صحيح ولكنك بالنظر الى ما مرذكره ، و التدبر فيما علا المره وانكشف سره يتضح لك حقيقة الامر بقدر الاستعداد، وينكشف لك ان حقيقة البسملة مختلفة فى اوائل السور بل التسميد تختلف باختلاف الاشخاص ، و فى
و نزول مكرر بسمله ، به تنهايى مستلزم آن نيست كه در هر سوره بسمله خاص همان سوره اراده شود، وگرنه لازم خواهد آمد كه سوره فاتحه يكى از دو سوره اى را كه بار اول يا بار دوم نازل شد اراده كنيم ؛ چه در دو مرتبه اى كه اين سوره نازل شد بسمله آن نيز نازل آمد پس ضررى ندارد كه از بسمله سوره اى خاص اراده نكينم و بلكه قصد خواندن يك سوره بخصوص و قرائت بسلمه به همين قصد و بعد خواندن سوره اى ديگر هم بى اشكال است و اين چندگانگى ، چيز جز چندگانگى ارادت نيست كه از عينيت ماهيات خارج است ))
و چنين كلامى از ايشان ، قدس الله نفس الزكية ، غريب است ؛ چه قائل مورد نظر تكرار نزول مايه اختلاف حقيقت بسمله مى داند. البته قول او كه قصد او كه قصد قرائت آنچه را جبرئيل بر پيامبر(ص ) خوانده لازم شمرده است ، درست نيست ؛ اما تو حقيقت امر را با توجه به آنچه گذشت ، به قدر استمعار درخواهى يافت كه حقيقت بسلمه در آغاز سوره هاى قرآن مختلف است بلكه تسميه با اختلاف شخص واحد باختلاف الحالات و الواردات و المقامات ، و تختلف ، باختلاف المتعلقات ، و الحمدلله اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا.
شرح دعاى سحر ص 87 – 91
اشخاص هم اختلاف مى يابد؛ و حتى در مورد شخص واحد، با اختلاف حالات و واردات و مقامات مختلف مى شود، و به اعتبار متعلقات هم اختلاف پيدا مى كند و الحمدلله اءولا آخرا و ظاهرا و باطنا.
بايد دانست كه بسم الله در هر سوره به حسب مسلك اهل معرفت متعلق است به خود آن سوره ، نه به ((استعين )) يا امثال آن . زيرا كه ((اسم الله )) تمام مشيت است به حسب مقام ظهورى ؛ و مقام فيض اقدس است به حسب تجلى احدى ؛ و مقام جمع احدى اسماست به حسب مقام واحديت ؛ وجيمع عالم است به اعتبار احديت جمع ، كه كون جامع است و مراتب وجود است در سلسله طوليه صعوديه و نزوليه ، و هر يك از هويات عينيه است در سلسله عرضيه و به حسب هر اعتبارى در اسم معناى ((الله )) فرق مى كند، زيرا كه آن مسماى آن اسماست ؛ در لفظ و مظهر آن در معناست ، معناى اسم ((بسم الله )) مختلف شود، بلكه به حسب هر فعلى از افعال كه مبدوبه ((بسم الله )) است معانى آن مختلف شود، و آن متعلق به همان فعل است و عارف به مظاهر و ظهورات اسماى الهيه شهود كند كه جميع افعال و اعمال و اعيان و اعراض به اسم شريف اعظم و قمام مشيت مطلقه ظاهر و متحقق است ؛ پس در مقام ايتان آن عمل و ايجاد آن متذكر اين معنا شود در قلب ، و سريان دهد آن را تا مرتبه طبيعت و ملك خود و گويد: بسم الله . يعنى به مقام مشيت مطلقه صاحب مقام رحمانيت ، كه بسط وجود است ، و مقام رحيميت است كه بسط مقام كمال وجود است ، يا صاحب مقام رحمانيت ، كه مقام تجلى به ظهور و بسط وجود است ، و مقام رحيميت ، كه مقام تجلى به باطنيت و قبض وجود است آكل و اءشرب و اكتب و افعل كذا و كذا .
پس ، سالك الى الله و عارف بالله در نظرى جميع افعال و موجودات را ظهور مشيت مطلقه و فانى در آن بيند؛ و در اين نظر سلطان وحدت غلبه كند و ((بسم الله )) را در جميع سوره قرآنيه و در جميع افعال و اعمال به يك معنا داند، و در نظرى كه متوجه عالم فرق و فرق الفرق شود، براى هر بسم الله در اول هر سوره و در بدو شروع هر عملى معنايى ببيند و مشاهده كند غير ديگرى .
اربعين ، ص 651 – 652.
تفسير الحمدلله رب العالمين
اءنت كنت ذا قلب منور بنور فهم القرآن بعد تطهيره من ارجاس التعلق الى الطبيعة فانه قرآن كريم و كتاب مكنون فى لوح محفوظ لايسمه الاالمطهرون لوجدت هذه اللطيفة فى آيات لايسمها العامة فهذا قوله تعالى ( الحمدلله رب العالمين ) قصر جميع المحامد عليه تعالى و اءرجع كل محمدة اليه ، فلولا ان كل كمال و جمال كماله و جماله بالذات و بحسب الحقيقة ، لم يكن وجه لصحة هذاالقصر .
پس دل تو، بعد از پاك شدن از پليديهاى وابستگى به طبيعت ، اگر به نور فهم قرآن روشن باشد (كه اين قرآن كريم است ، وكتابى است نها: در لوح محفوظ كه جز پاكيزگى كسى آن را لمس نكند) اين مطلب دقيق را در آياتى كه عامه مردم را بدان دست نرسد خواهى يافت پس اين ((الحمدلله رب العالمين )) قول خداوند است كه تمامى ستايشها را در او محصور كرده و هر ستايشى را بدو بازگردانيده است و اگر هر كمال و جمالى ، ذاتا و حقيقتا كمال و جمال او نبود اين حصر و قصر وجهى نداشت .
ولو اضفت الى ذلك ما عند اهل المعرفة من ان قوله (بسم الله الرحمن الرحيم ) متعلق بقوله (الحمدلله )ترى ان المحامد من كل حامد انما يقع باسم الله فباسه يكون كل حمدلله تعالى فهوالحامد و المحمود. .
طلب و اراده ، ص 84.
و اگر آنچه اهل معرفت برآنند بر اين بيفزايى ، كه گويند: ((بسم الله الرحمن الرحيم )) متعلق است به ((الحمدلله )) خواهى ديد كه حمدهاى هيچ حامدى جز با اسم الله واقع نمى شود؛ پس به اسم الله است كه هر حمدى براى او صورت مى گيرد؛ و حمد كننده و حمد شونده تنها اوست .
تفسير الرحمن
فان مقام الرحمانية هى مقم بسط الوجود و مقام الرحيمية التى هى مقام بسط كمال الوجود من ذاك المقام و هو اءحدية جمعهما، و لهذا جعل الرحمن الرحيم تابيعن لاسم الله ، فى قوله تعالى : (بسم الله الرحن الرحيم ).
و قال الشيخ العربى فى فتو حاته : ((ظهر العالم ببسم الله الرحمن الرحيم )) انتهى (266).
طلب وارده ، ص 116، 117.
مقام رحمانيت كه مقام بسط وجود، و مقام رحيميت كه مقام بسط كمال وجود است ، از مقام مشيت مطلقه و مقام كثرت و تعين سرچشمه مى گيرد؛ و آن نسبته به اين دو، حكم جمعى دارد و به همين دليل ((الرحمن الرحيم )) در آيه ((بسم الله الرحمن الرحيم )) تابع اسم ((الله )) قرار داده شده اند و ابن عربى در كتاب بتوحات خود گويد: ((جهان با بسم الله الرحمن الرحيم پديد آمد)).
الرحمة الرحمانية مقام بسط الوجود، و الرحمة الرحيمية مقام بسط كمال الوجود فبالرحمة الرحمانية ظهر الوجود، و بالرحمة الرحيمية يصل كل موجود الى كماله المعنوى و هدايته الباطنية و لهذا ورد: ((يا رحمن الدنيا و رحيم الاخرة (267))) و ((الرحمن بجميع خلقه و الرحيم بالمؤ منين خاصة (268))) فبحقيقة الرحمانية افاض الوجود على الماهيات المعدومة والهياكل الهالكة ؛ و بحقيقة الرحيمية هدى كلا صراطه المستقيم ، و كان بروز سلطنة الرحيمية و طلوع دولتها فى النشاءة الاخرة اكثر.
و فى بعض الآثار: ((يارحمن الدنيا و الاخرة و رحيمهما(269))) و ذلك باعتبار ايجاد العشق الطبيعى فى كل موجود و ايكاله عليه السير لى كماله ، و التدريج الى مقامه فى النشاءة الدنياوية و ف