6- حضرت امير مؤ منان عليه السلام در نامه اى كه براى محمد بن ابابكر نوشته بود چنين آمده است : اى بندگان ! براى كسانى كه خدا او را نيامرزد، آن چه پس از مرگ مى باشد سخت تر از مرگ است . پس از تنگى و سختى و تنهايى قبر بر حذر باشيد. قبر هر روز مى گويد: من خانه غربتم ، من خانه وحشتم ، من خانه كرم هايم . قبر بوستانى را بوستان هاى بهشت يا گودالى از گودال هاى جهنم است .
وقتى بنده مؤ من از دنيا رود و او را دفن كنند، زمين به او گويد: خوش آمدى ، از كسانى بودى كه دوست داشتم بر روى من راه بروى اكنون كه به من سپرده شده اى خواهى ديد چگونه با تو رفتار مى كنم ، سپس قبرش به قدر ديد چشم وسعت مى يابد.
و هرگاه كافر دفن گردد، زمين به او گويد: خوش نيامدى و اهليت ندارى . از كسانى بودى كه دوست نداشتم بر رويم راه بروى خواهى ديد چگونه با تو رفتار مى كنم ، پس او چنان فشار مى دهد كه دنده هايش مى شكند و در هم فرو مى رود، به درستى كه همانا زندگى سختى دشمنانش را از آن بر حذر داشته ، عذاب قبر است .
خداوند نود و نه افعى را در قبر مسلط بر كافر مى كند كه گوشتش را پاره كنند و استخوان هايش را در هم شكنند و تا روز قيامت با او همنشين شوند. اگر يكى از آن ها در زمين بدمد، در اثر حرارت و آتش دهانش ديگر گياهى روى زمين نخواهد روييد.
پس اى بندگان خدا! جان هاى ناتوان شما و بدن هاى لطيف و نرمتان كه با كم ترين عذاب از پا در مى آيد توان تحمل اين همه عذاب را ندارد، اگر توانايى داريد كه جان و تن خود را از آنچه آن را نداريد برهانيد، عمل كنيد به آنچه خدا دوست دارد و واگذاريد آنچه را كه او دوست ندارد.(152)
نيز آن حضرت در ضمن حديثى مى فرمايد: زمانى كه يكى از دشمنان خدا بميرد كسى به نزد او آيد كه لباسش از تمام مردم زننده تر و بوى بدنش از همه متعفن تر است . به آن ميت گويد: بشارت باد ترا به آشاميدنى هايى كه چون فلز گداخته پر حرارت است و بشارت باد ترا به نزديك شدن آتش دوزخ ، آن ميت در حالى كه غسل دهنده خود را مى شناسد، افرادى كه جنازه او را به قبرستان مى برند سوگند مى دهد و مى گويد: قدرى صبر كنيد و از بردن من ، خوددارى نماييد.
چون ميت را وارد قبر كنند، دو فرشته داخل شوند و بندهاى كفن او را گشايند و به او گويند: پروردگار تو كيست ؟ پيغمبر تو چه كسى است ؟ دين تو كدام است ؟ در جواب گويد: نمى دانم و مى شناسم . فرشتگان گويند: ندانستى و در راه هدايت قوم ننهادى و چنان با گرز آتشين ضربه اى به او زنند كه تمام جنبندگان غير از جن و انس از آن ضربه وحشت مى كنند و درى از جهنم به روى او باز مى نمايند. پس به او مى گويند: بخواب به بدترين حالات !
بعد از آن ، قبر براى او تنگ مى شود و او را فشار مى دهد مانند تنگى و فشارى كه سر نيزه در پيكان سر خود دارد، قبر به قدرى او را فشار مى دهد كه مغز سر او از ميان ناخن ها و گوش هايش خارج شود. در اين حال مارها، عقرب ها و ساير گزندگان بر او حمله كرده و پيوسته او را مى گزند تا موقعى كه خدا او را از قبر خارج كند و براى حساب و كتاب در صحراهاى قيامت محشور و مبعوث گرداند و او دائما تمنا مى كند كه زودتر قيامت بر پا شود و از شدت گرفتارى او كم گردد. بيچاره خيال مى كند با بر پا شدن قيامت عذاب او كم خواهد شد.(153)
7- در حديثى وارد شده است : كسى نيست كه از قبرستانى عبور كند مگر اين كه اهل قبرستان مى گويند: اى غافل ! اگر مى دانستى آنچه را ما مى دانيم (عذاب قبر و فشار آن ) هر آينه گوشت بر بدنت آب مى شد.
8- از شبير نبال نقل شده است : امام صادق فرمود: (وقتى سعد از دنيا رفت و او را دفن كردند) حضرت رسول قبر او را در بر گرفت در حالى كه با دست خود قبر را مس مى كرد و ما بين كتف حضرت حركت مى نمود. عرض كردند: يا رسول الله ! (چرا) قبر سعد را در برگرفتيد و ما بين كتف شما به حركت آمد؟ فرمود: هيچ مؤ منى نيست مگر اين كه براى او فشار و عذاب قبر است .(154)
9 – وقتى فاطمه بنت اسد، مادر امير المؤ منين عليه السلام از دنيا رفت و او را غسل دادند و كفن كردند. حضرت رسول عليه السلام داخل قبر شد، مقدارى خوابيد و دعا كرد:
بعد از دفن فاطمه ، علت خوابيدن داخل قبر را از آن حضرت سئوال كردند. فرمود: روزى صحبت از فشار قبر شد او ترسيد و ناله كرد. اين بود كه مقدارى در قبرش خوابيدم و دعا كردم تا خدا او را از عذاب و فشار قبر در امان بدارد.
10 – زيد ابن ثابت مى گويد: روزى رسول اكرم عليه السلام از باغ بنى نجار عبور مى فرمود در حالى كه بر اشتر سوار بود. ناگاه شتر آن حضرت رم كرد به طورى كه نزديك بود ايشان را بر زمين اندازد. در اين اثنا نظر ما بر قبرهايى افتاد كه عدد آن هاپنج يا شش بود.
حضرت از صاحبان آن قبرها سئوال كرد و فرمود: كسى هست كه صاحبان اين قبرها را بشناسد. مردى گفت : من ايشان را مى شناسم . پرسيد: ايشان در چه زمانى از دنيا رفته اند؟ عرض كرد: در زمان جاهليت .
فرمود: صاحبان اين قبرها مبتلا به عذاب مى باشند و اگر ترس از اين نبود كه شما مرده هاى خود را دفن نكنيد و به سوزانيد يا به دريا اندازيد يا به حيوانات دهيد، و اگر از ترس اين نبود كه هم ديگر را سرزنش و توبيخ كنيد كه پدر فلانى به جهت فلان گناه مبتلا به فلان عذاب شده است الان به درگاه خداوند دعا مى كردم كه بشنواند به شما عذاب قبرى كه من مى شنوم ؛ زيرا حضرت شنيده بود صداى عذاب آن ها را. (155)