مرحوم محمد شوشترى ، در عالم خواب به دوست عالم خود مى گويد: وقتى من از دنيا رفتم ، ملك الموت روح مرا با كمال مهربانى به سوى خاندان عصمت و طهارت برد.
در همان لحظات اول متوجه شدم كه در روحم از نظر كمالات ناقص است و هنوز بعضى از صفات رذيله و پست در من وجود دارد و نبايد به خود اجازه دهم با داشتن آن صفات در ميان نيكان باشم .
مى گويد: حال من مانند كسى بود كه با لباس چركين و دست و صورت كثيف و آلوده به مجلس بزرگان وارد شود و بخواهم با آن ها مجالست كند.
روح آن مرحوم ادامه مى دهد و مى گويد: به مجرد آن كه در خو احساس شرمندگى كردم ، يكى از اولياء خدا، نظافت و تزكيه روح مرا به عهده گرفت و از آن روز، مانند يك شاگردى كه به مدرسه مى رود، پيش او مشغول تحصيل كمالات روحى شدم . بنا شد اول خودم را از بعضى صفات رذيله با راهنمايى آن ولى خدا پاك كنم و سپس اعتقاداتم را تكميل نمايم و خود را به كمالات روحى برسانم تا لياقت معاشرت با ائمه اطهار را پيدا كنم .
در اين بين گفت : اى كاش ! اين كارها را در دنيا انجام داده بودم كه ديگر اين جا معطل نمى شدم ؛ زيرا انسان تا لذت مجالست با خاندان عصمت را نچشد. نمى تواند بفهمد كه چقدر معاشرت با آن ها ارزش دارد. وقتى لذت معاشرت با آن ها ارزش دارد. وقتى لذت معاشرت با ايشان را احساس كرد. به او مى گويند: بايد مدت ها از ما، دور باشى تا خودت را تميز و اصلاح نمايى ، آن وقت ناراحتى فراق از آنان عذابى بس دردناك است .
آن دوست مى گويد: اين جا آقاى محمد شوشترى شروع به گريه كرد و گفت : بنابر اين به شما توصيه مى كنم هر چه زودتر نفس خود را تزكيه كنيد و خود را به كمالات روحى برسانيد تا اين جا راحت باشيد.(362)
از اين دو قضيه به خوبى معلوم مى شود كه در عالم برزخ ترقى امكان دارد و انسان مى تواند صفات رذيله خود را از بين ببرد و به كمالات روحى و معنوى برسد.