در ايامى كه مسلم بن عقيل به نمايندگى حضرت حسين بن على عليهما السلام در كوفه بود و بنام آنحضرت از مردم بيعت ميگرفت عبيدالله بن زياد، بسمت استاندار، از طرف يزيد وارد آن شهر شد و فعاليت خود را براى درهم كوبيدن نهضت شيعيان آغاز نمود. مسلم بن عقيل روى مصلحت انديشى خانه مختار را كه مركز علنى فعاليتش بود ترك گفت و پنهانى در منزل هانى بن عروه مستقر گرديد و بخواص شعيان خاطر نشان ساخت كه اين محل را مكتوم نگاهدارند و آمد و رفتشان در آنجا دور از چشم مردم باشد.
عبيدالله براى آنكه از محل اختفاى مسلم آگاه گردد مرد محيل و مكارم بنام ((معقل )) را احضار نمود، سه هزار درهم به وى پول داد و او را موظف نمود جستجو كند، بعضى از اصحاب مسلم بن عقيل را بشناسد، با آنان تماس بگيرد خود را از شيعيان اهل بيت قلمداد نمايد، و اين مبلغ را بعنوان خريد اسلحه در اختيارشان بگذارد. پس از آنكه اطمينانشان را جلب نمود خواستار ملاقات مسلم گردد و برنامه كار آنانرا گزارش نمايد.
معقل دستور عبيدالله را بموقع اجراء گردد و مسلم بن عوسجه را كه يكى از دوستداران اهل بيت عليهم السلام بود شناسائى كرد. اولين بار او را در مسجد در حال نماز ملاقات نمود كنارش نشست پس از آنكه نماز را تمام كرد پيش آمد و گفت من از اهل شام و محب خاندان پيغمبرم و سه هزار درهم با خود دارم . شنيده ام مردى از طرف حضرت حسين عليه السلام به اين شهر آمده و براى آنحضرت از مردم بيعت ميگيرد، محل او را نميدانم و كسى را هم نميشناسم كه مرا به وى راهنمائى كند. هم اكنون كه در مسجد بودم بعضى به شما اشاره كردند و گفتند اين شخص از وضع شيعيان اهل بيت آگاه است نزد شما آمده ام اين مبلغ را براى خريد اسلحه بگيرى و مرا نزد فرستاده حضرت حسين عليه السلام ببرى . سپس گفت من از برادران صميمى شما هستم و براى آنكه مطمئن شوى و بدانى كه راست ميگويم ميتوانى قبل از ملاقات آنحضرت از من بيعت بگيرى .
معقل ، آنچنان گرم و نافذ سخن گفت كه مسلم بن عوسجه اظهاراتش را باور كرد، از ديدنش ابراز مسرت نمود، و خداى را شكر گفت . آنگاه از وى بيعت گرفت و او را متعهد و ملتزم نمود كه اين راز پنهان نگاهدارد و توصيه كرد چند روزى در منزلم رفت و آمد كن تا در فرصت مناسب براى تو استجازه كنم . بوعده خود وفا كرد، اجازه ملاقات گرفت ، و معقل در موعد مقرر حضور يافت . مسلم از وى براى حضرت حسين عليه السلام بيعت گرفت و به ابوثمامه صائدى كه متصدى امور مالى مسلم بود دستور داد سه هزار درهم را دريافت نمايد.
اين عنصر خائن و اين جاسوس كثيف هر روز پيش از همه بحضور مسلم ميرفت و بعد از همه مجلس را ترك ميگفت و با رفت و آمدهاى متوالى و حضور ممتد در مجلس آنحضرت ، دوستان حسين عليه السلام را در كوفه شناخت ، به اسرارشان پى برد، از برنامه كارشان آگاه گرديد، و هر روز اطلاعاتى را كه كسب ميكرد به عبيدالله گزارش ميداد.(46)