شفاعت را نپذيرفت

هنگامى كه مكه فتح شد، در آن روزها كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آنجا توقف داشت پيش آمدهائى روى داد از آنجمله فاطمه دختر اسود بن عبدالاسود برادر زاده ابوسلمه بن عبدالاسد كه از اشراف قبيله بنى مخزوم بود دست به دزدى زد. در بين سرقت گرفتار شد. او را خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آوردند.


بستگانش با خود انديشيدند كه هيچكس را جرئت نيست واسطه شود تا پيغمبر از كيفر فاطمه بگذرد مگر اسامه بن زيد. پيش اسامه رفتند التماسها نمودند تا حاضر به وساطت شد، اسامه خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيده درخواست بخشش فاطمه را نمود از تقاضاى او رنگ رخسار پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم دگرگون شد. فرمود:
لايشفع فى حد فان الحدود اذا انتهت الى فليس لهامترك : در اجراى حد وساطت پذيرفته نمى شود آنگاه كه حدود به من منتهى شد ديگر جاى ترك باقى نمى ماند، بايد اجرا شود. اسامه ! مى خواهى شفاعت درباره حدى از حدود خدا بنمائى !!
اسامه ناراحتى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را كه مشاهده كرد از كرده خود پشيمان شد. عرض كرد: يا رسول الله براى من طلب مغفرت نما. آنگاه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود امتهاى گذشته كه نابود شدند براى اين بود كه يكى از بزرگان آنگاه اگر دست بدزدى ميزد او را مى گذارند و حد بروى جارى نمى كردند اما وقتى ضعيف و بيچاره اى اين عمل را مرتكب مى شد حد را جارى مى كردند.
اگر فاطمه دختر محمد دزدى كند دستور مى دهم دستش را قطع كنند. امر كرد دست فاطمه مخزوميه را قطع نمودند.(13)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.