بايزيد بسطامى، به حتم در شمار بزرگترين و مؤثرترين عارفان اسلامى و شيفتگان الهى است . به دليل تأثيرش بر همه مردان راه حق، داستانها و سخنان او بيش از هر عارفى در كتابها آمده است .
عطار در كتاب تذكرة الاولياء كه شرح حال و مقامات عارفان است، بيش از همه، درباره او سخن گفته و شرح حال داده است . در اواخر قرن دوم هجرى در شهر بسطام كه اكنون در نزديكى شهر شاهرود قرار دارد، تولد يافت و در سال 261 قمرى در همان جا درگذشت. مزار او، اينك محل اجتماع گروههايى از مردم اهل دل است و زيارتگاه عام و خاص. درباره بايزيد بسطامى، سخن بسيار مىتوان گفت؛ اما در اين جا همين قدر بيفزاييم كه وى سمبل و نماد عرفان اسلامى نيز محسوب مىشود و علت آن، شهرت وى در ميان اهل معرفت است . تا آن جا كه مولوى در مثنوى، او را سمبل حقيقت و بزرگى مىشمارد و مثل پاكى و صداقت؛ آن جا كه مىگويد:
يعنى از بيرون چنان خود را آراستهاى كه بايزيد را هم قبول ندارى؛ ولى درونت، چنان است كه يزيد از آن ننگ دارد .
حكايت زير را عطار در كتاب خود آورده است:
نقل است كه بايزيد را پرسيدند كه اين درجه به چه يافتى و بدين مقام از چه راه رسيدى؟
گفت: شبى در كودكى، از بسطام بيرون آمدم . ماهتاب مىتافت و جهان آرميده بود. به قدرت خدا، جايگاهى را ديدم هژده هزار عالم در جنب آن، ذرهاى مىنمود . سوزى در من افتاد و حالتى عظيم بر من غالب شد . گفتم: ((خداوندا!درگاهى بدين عظيمى و چنين خالى؟!و كارگاهى بدين شگرفى و چنين پنهان؟ ))
همان دم هاتفى آواز داد كه درگاه خالى نه از آن است كه كس نمىآيد؛ از ? آن است كه ما نمىخواهيم؛ هر ناشسته رويى، شايسته اين درگاه نيست . ? ?