57 – هر كه آن جا نشيند كه خواهد …

روزى زنبورى به مورى رسيد . او را ديد كه دانه گندم به خانه مى‏برد مردمان پاى بر او مى‏نهادند و او جراحت مى‏رساندند.
زنبور، آن مور را گفت كه اين چه سختى و مشقت است كه تو براى دانه‏اى بر خود تحميل مى‏كنى؟ براى دانه‏اى كوچك و بى‏ارزش، چندين خوارى و دشوارى مى‏كشى . بيا تا ببينى كه من چگونه آسان مى‏خورم بى‏اين كه مشقتى كشم و رنجى برم. پس مور را به دكان قصابى برد .

گوشت‏ها آويخته بودند . زنبور از هوا درآمد و بر تكه‏اى گوشت نشست و سير خورد و پاره‏اى نيز برگرفت تا ببرد. ناگهان قصاب سر رسيد و كاردى بر گوشت زد و زنبور را كه بر آن جا نشسته بود، به دو نيم كرد و بينداخت . زنبور بر زمين افتاد . آن مور بر سر زنبور آمد و پايش را گرفت و مى‏كشيد و مى‏گفت: (( هر كه آن جا نشيند كه خواهد، چنانش كشند كه نخواهد. )) ?

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.