19. تمجيد از سخاوت شاهزاده
پادشاهى از دنيا رفت و ملك و گنج فراوانى نصيب فرزندش شد، شاهزاده دست كرم و سخاوت گشود و به سپاهيان و ملت ، نعمت فراوان بخشيد:
نياسايد مشام از طبله (85) عود
|
بر آتش نه كه چون عنبر ببويد
|
كه دانه تا نيفشانى نرود(86)
|
يكى از همنشينان كم عقل به عنوان نصيحت به شاهزاده گفت : ((شاهان گذشته با سعى و تلاش اين ثروتها را اندوخته اند، و براى مصلحت آينده انباشته اند. از اين گونه دست گشادى دورى كن ، كه حادثه ها در پيش است و دشمن در كمين ، بايد به گونه اى رفتار نكرد، كه هنگام نياز درمانده گردى .))
اگر گنجى كنى بر عاميان بخش
|
چرا نستانى از هر يك جوى سيم
|
كه گرد آيد تو را هر وقت گنجى (87)
|
شاهزاده از سخن او ناراحت شد و چهره اش درهم گرديد و او را از چنين سخنانى باز داشت و گفت : ((خداوند مرا زمامدار اين كشور نموده تا بخورم و ببخشم ، نه پاسبان كه نگه دارم . ))
قارون هلاك شد كه چهل خانه گنج داشت
|
نوشيروان نمرد كه نام نكو گذاشت . |