93. نتيجه شوم ، دست سوال بسوى ثروتمند
يكى از علما، عيالوار بود و از اين رو خرج بسيار داشت ، ولى درآمدش اندك بود، ماجرا را به يكى از بزرگان ثروتمند كه ارادت بسيار به آن عالم داشت ، بيان كرد، آن ثروتمند بزرگ ، چهره در هم كشيد، و از سؤ ال آن عالم خوشش نيامد.
ز بخت روى (248) ترش كرده پيش يار عزيز
|
مرو كه عيش بر او نيز تلخ گردانى
|
به حاجتى كه روى تازه روى و خندان رو
|
فرو نبندد كار گشاده پيشانى (249)
|
آن ثروتمند بزرگ ، كمى بر جيره اى كه به عالم مى داد افزود، ولى از اخلاص او به آن عالم بسيار كاسته شد، پس از چند روز، وقتى كه عالم آن محبت قبلى را از آن ثروتمند نديد، گفت :