132. آمدى ، ولى حالا چرا؟ |
در آغاز جوانى چنانكه پيش آيد و مى دانى ، به زيبارويى دل بسته بودم و عشق نهانى به او داشتم ، زيرا حنجره اى خوش آوا و جمالى چون ماه چهارده داشت .
آنكه نبات عارضش آب حيات مى خورد
|
در شكرش نگه كند هر كه نبات مى خورد(347)
|
از روى اتفاق ، كارى ناموزون از او ديدم ، بدم آمد، پيوند با او را بريدم و دل از مهرش كندم و گفتم :
برو هر چه مى بايدت پيش گير
|
شنيدم مى رفت و مى گفت :
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
|
او به سفرى طولانى رفت ، پريشانى فراق او دلم را رنجانيد و در روانم اثر تلخى گذاشت .
بازى آى و مرا بكش كه پيشت مردن
|
خوشتر كه پس از تو زندگانى كردن
|
شكر و سپاس خدا را كه پس از مدتى بازگشت ، ولى چه بازگشتى ؟ كه : حلق خوش آوايش كه گويى حنجره حضرت داوود دگرگون گشته بود، و سرمايه زيباى يوسف نماى او تباه شده و سيب چانه اش (بر اثر روييدن مو) گرد گرفته و از زيباييش كاسته بود، توقع داشت كه از او استقبال گرم كنم ، ولى از او كنار كشيدم و گفتم :
كش ضمه و فتحه بر نشاندى (348)
|
دولت پارينه (349) تصور كنى ؟
|
پيش كسى رو كه طلبكار تو است
|
ناز بر آن كن كه خريدار تو است
|
سبزه در باغ گفته اند خوش است
|
داند آن كس كه اين سخن گويد
|
يعنى از روى نيكوان خط سبز
|
بوستان تو گند نازايست (350)
|
بس كه بر مى كنى و مى رويد
|
گر صبر كنى ور نكنى موى بناگوش (351)
|
اين دولت ايام نكويى (352) به سر آيد
|
گر دست به جان داشتمى همچو تو بر ريش (353)
|
نگذاشتمى تا به قيامت كه برآيد
|
سؤ ال كردم و گفتم : جمال روى تو را
|
چه شد كه مورچه بر گرد ماه جوشيده است ؟
|
جواب داد ندانم چه بود رويم را
|
مگر به ماتم حسنم سياه پوشيده است
|
(آرى دنيا در حال تغيير است ، زيبايى چهره در نوجوانى ، پس از مدتى با روييدن موى صورت ، تغيير مى يابد، و چون مورچگان سياه در كنار هم ، صفحه سفيد چهره را سياه مى سازد.)