137. رنج همسايگى با مادرزن فرتوت
همسر زيباروى و جوان شخصى درگذشت ، مادرزنش كه سالخورده اى فرتوت شده بود، به عنوان سهميه خود از مهريه دخترش ، در خانه آن شخص سكونت نمود، آن شخص از همسايگى با مادرزن فرتوتش ، بسيار در رنج و زحمت بود، و چاره اى جز اين نداشت كه دندان روى جگر بگذارد و تحمل كند، تا اينكه روزى گروهى از آشنايان به ديدار او آمدند، يكى از ديداركنندگان از او پرسيد:
((حالت در مورد جدايى همسر عزيزت ، چگونه است ؟! ))
او در پاسخ گفت : ((فراق زن آنقدر بر من سخت نيست كه ديدن مادرزن آنقدر سخت و رنج آور است . ))
گل به تاراج رفت و خار بماند
|
خوشتر از روى دشمنان ديدن (359)
|
واجب است از هزار دوست بريد
|