149. توانگر بخيل

149. توانگر بخيل

ثروتمندى بخيل ، داراى يك پسر بيمار و رنجور بود، خيرخواهان به او گفتند: مصلحت آن است كه براى شفاى پسرت ، ختم قرآن كنى ( يكبار قرآن را از آغاز، پايان بخوانى ) با قربانى كنى ، و با ذبح گوسفند و يا شتر، گوشت آنها را صدقه بدهى .


ثروتمند بخيل ، اندكى در فكر فرو رفت و سپس سر برداشت و گفت : ((ختم قرآن ترك شده كه در دسترس ما است ، بهتر از قربانى از گله اى است كه در محل دور است . ))
صاحبدلى سخن او را شنيد و گفت : ((او از اين رو ختم قرآن را برگزيد كه قرائت آن كار زبان است و زحمت و هزينه اى ندارد، ولى زر (طلا) به جان بسته است ، و دل برداشتن از آن ، دشوار خواهد بود.))

دريغا گردن طاعت نهادن
گرش همره نبودى دست دادن
به دينارى چو خر در گل بمانند
ورالحمدى بخوانى ، صد بخوانند (390)
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.