فرصت نگهدار

فرصت نگهدار

خبر دارى اى استخوان قفس
كه جان تو مرغى است نامش نفس
چو مرغ از قفس رفت و بگسست فيد
دگر ره نگردد به سعى تو صيد
نگهدار فرصت كه عالم دمى است
دمى پيش دانا به از عالمى است
سكندر كه بر عالمى حكم داشت
در آندم كه مى رفت عالم گذاشت
ميسر نبودش كز او عالمى
ستانند و مهلتش دهندش دمى
برفتند و هر كس در او آنچه كشت
نماند بجز نام نيكو و زشت

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.