عمر نيكو گهرى بود كه از دست دادم |
كند اى با خبران بى خبرى بنيادم |
عنكبوتى است فلك در پى صيد مگسان |
مگسى بودم و در دام فلك افتادم |
شاد از دانش و بينش دل صاحب نظران |
به اميدى منه دل بر مست خراب آبادم |
دشمنى نيست خطرناكتر از نفس و عجب |
كه من از شادى اين دشمن دون دلشادم |
در كمند هوس و بند هوا گشته اسير |
مگر انگشت يدالله كند آزادم |