شكرانه نعمت هاى الهى
يوسف سپاسگذارى كه هر چه دارد همه را از الطاف حق تعالى مى داند و همه جا دست عنايت حق را بالاى سر خود ديده است ، در اين جا به چند نعمت بزرگ از نعمت هاى بى شمار الهى كه در طول اين مدت شامل حالش شده بود، اشاره مى كند و مراتب سپاس خود را به درگاهش اظهار مى داد و در ابتدا به برخى از بلاها و گرفتارى هاى كه خدا از وى دور كرده بود اشاره مى كند.
يوسف نخستين جمله را كه گفت اين بود: خدايم به من احسان كرد كه مرا از زندان بيرون آورد (153)
حضرت از اين كه از گرفتارى چاه و به دنبال آن بردگيش نامى به زبان نياورد، ظاهرا روى همان جوان مردى و بزرگواريش بود كه نخواست برادران را خجالت زده كند و آزارهايى كه از آنان ديده بود، اظهار كند و آن خاطره هاى تلخ را تجديد نمايد.
آزار و سختى هايى كه در آن چند روز توقف در چاه يوسف از برادران كشيد از نظر كيفيت شايد كمتر از سختى هايى زندان نبود، ولى حضرت به دليل همان بزرگوارى مخصوصى كه داشت ، آن ماجراى دل خراش را پيش نكشيد و سخن خود را از داستان نجات از زندان شروع كرد.
برخى گفته اند : علت آن كه يوسف موضوع افتادن در چاه و آزارهاى برادران را پيش نكشيد و با داستان نجات از زندان ، سخن خود را آغاز كرد، آن بود كه افتادن در چاه ، بلاهاى ديگر را چون بردگى و گرفتارى هاى داخلى كاخ به دنبال داشت ، اما بيرون آمدن و از زندان مقدمه فرمانروايى و عظمت او بود از اين رو از چاه و گرفتارى هاى بعد از آن نامى به ميان نياورد.
دومين نعمت كه يوسف سپاسگذارى آن را مى كند و لطف خدا را ياد آور مى شود، اين بود كه خداى تعالى پدر و مادر و خاندان او را از باديه و زندگى بيابان نجات داد و به مصر و زندگانى متمدن شهرى در آورد، در صورتى كه شيطان مى خواست ميان او و برادرانش جدايى بيندازد و فساد و تباهى ايجاد كند.
مضمون گفتار آن فرشته عفت و پاك دامنى اين بود: آرى اين شيطان بود كه برادرانم را وادار كرد تا آن اعمال ناشايست را انجام دهد و مرا به چاه افكنند و پدر را به فراق من مبتلا كنند، اما خداى سبحان اين احسان را فرمود كه همان رفتار نا به جاى آنان را مقدمه عزت و بزرگى و خاندان ما قرار داد و سرانجام شما در كنار من جاى داد و پراكندگى ما را به اجتماع در كنار يكديگر مبدل فرمود.
بعضى از نكته سنج ها گفته اند: اين هم از بزرگوارى يوسف بود كه رفتار ظالمانه برادران را به شيطان منسوب داشت و او را مقصر اصلى دانست تا برادران شرمنده نشود و راه عذرى براى كارهايشان داشته باشد؛ در صورتى كه شيطان اين مقدار قوت ندارد كه بندگان خدا را به كارى مجبور كند و اراده و اختيارشان را در مورد نافرمانى خدا بگيرد و انسان هر كارى را با اختيار انجام مى دهد، اگر چه وسوسه و تحريك از شيطان است .
به دنبال سخنان قبلى ، يوسف حق شناسى و سپاسگذارى بار ديگر نام پروردگار و احسان و لطف و دانايى و فرزانگى او را متذكر مى شود و مى گويد: به راستى پروردگار من به هر چه لطف دارد و همانا او دانا و فرزانه است .