💠آرزوی شهادت
همسرش ادامه داد: تو روستا که بودیم با هم توی یک اتاق میخوابیدیم.
یه شب نیمه های شب بود که علی آقا سراسیمه از خواب پرید و فریاد زد پریدم و گفتم چیه چی شده؟! علی جان چرا این وقت شب داد و فریاد راه انداختی!؟
خواب دیدم تو جبهه سرم از بدنم جدا شده!!
علی جان بخواب که شام زیاد خوردی؟!
دوباره سرم را روی بالش گذاشتم و خوابیدم به ساعت بعد دوباره با صدای علی آقا بیدار شدم. باز همان خواب را دیده بود و برایم تعریف کرد. او به خوبی میدانست که چه زمانی و چگونه شهید می شود!!
صحبت از شهادت بود و علی آقا داشت برامون صحبت می کرد. واقعاً حرف ها از عمق جانش بود خیلی به دلمون مینشست.
آخر صحبتش هم برگشت گفت من دوست ندارم راحت شهید بشم می خوام مثل اربابم سرم جدا بشه و با سر بریده وارد محشر بشم تا پیش اهل بيت السلام شرمنده نباشم.
میگفت من نه برای بهشت و حورالعین بلکه فقط و فقط برای رضای خدا میرم جبهه هدف اصلی من رضای خداست.
همیشه بعد از نماز صبح زیارت عاشورا میخوند اعتقاد داشت صبحش رو با امام حسین ع شروع کنه….
📕مزد اخلاص را از نمایشگاه کتاب غرفه
انتشارات شهید ابراهیم هادی تهیه کنید.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63