🖥روایتهای زنانه از قلب ایران
❤️رقابت اقوام ایرانی در صف نانوایی
📝تکنگاریهایی به قلم زنان ایرانی از روزهای دفاع مقدس ملت ایران در برابر رژیم صهیونی در خرداد و تیر ۱۴۰۴
📝محدثه قاسمپور
روز پنجم جنگ بالاخره ذخیره نان فریزرمان تمام شد. سهتا نانوایی نزدیک رفتم تعطیل بودند. در نانوایی چهارم، بیست نفری توی صف بودند و هر کدام اندازهی فریزر خانهشان نان میخواستند. با دختر پشت سرم حرف زدیم که زمان بگذرد، برگی رو کرد که شگفتزده شدم. توی همین پنج روز که خیلی از آدم های شبیه من فقط خبر دیده بودیم، او جای ضربه زدن به اسرائیل را پیدا کرده بود. از صبح سومین باری بود که توی صف ایستاده بود. یعنی از ساعت ۶ تا ۹ صبح، برای سه تا پیرمرد و پیرزن محله نان خریده بود. نان، دانهدانه دست مردم میرسید.
خانمی که توی صف یکدانهای ایستاده بود، با خنده گفت: از ترس تبخال زدم. پیرزنی که به درخت تکیه داده بود، موهای سفیدش را فرستاد زیر روسری و گفت: نترس. خدا بزرگه مادر! نوبت من شد. از نانوا تشکر کردم که توی جبههی خودش ایستاده بود برای آرامش مردم. نانوا را بقیه، سید صدا میزدند. سید شانه را فرو کرد توی خمیرهای بربری و گفت: الان که وقت شانهخالیکردن نیست، یه لر نمیترسه. دندان مصنوعی پیرمرد تُرک مشخص شد و گفت: تُرکها مگه فرار کردن که لرها فرار کنند! یکدفعه نمایندگان بقیهی استانها هم آمدند وسط. صف نانوایی شبیه مصاحبههای تلویزیون از راهپمایی بعد از نماز جمعه شد.
📩روایتهای خود را برای انتشار در رسانه ریحانه به حسابهای زیر ارسال کنید.
🖥 ایتا (https://eitaa.com/reyhaneh_contact) | بله (https://ble.ir/reyhaneh_contact) | روبیکا (https://rubika.ir/reyhaneh_contact) | سروش پلاس (https://splus.ir/reyhaneh_contact)
🖥 @khamenei_reyhaneh