شفاى مفلوج

26 – شفاى مفلوج
از عالم بزرگوار آقاى حاج سيد فرج اللّه بهبهانى – سلمه اللّه تعالى – كه در سفر حج توفيق ملاقات ايشان نصيب حقير شده بود، شنيدم كه در منزل شفاى مفلوج
ايشان در مجلس تعزيه دارى حضرت سيدالشهداء (ع ) معجزه اى واقع شده پس ‍ خدمت ايشان خواهش شد كه معجزه واقعه را براى بنده بنويسند آن بزرگوار تفصيل را به خط خود مرقوم داشته و ارسال فرمودند در اينجا عين نوشته ايشان به نظر شما مى رسد.
شخصى به نام عبداللّه ، مسقطالراءس او جابرنان است از توابع رامهرمز ولى ساكن بهبهان است و اين مرد در تاريخ 28 شهر محرم الحرام سنه 1383 از يك پا مفلوج گرديد و قدرت بر حركت نداشت مگر به وسيله دو چوب كه يكى را زير بغل راست و ديگرى را زير بغل چپ مى گذاشت و با زحمت ، اندك راهى مى رفت ودر حق او از مؤ منين كمك مى شد براى معاش ، تا اينكه مراجعه كرده به دكتر غلامى و ايشان جواب ياءس داده بودند و بعدا آمد نزد حقير كه وسيله حركتشان را به اهواز فراهم آورم ، وسائل حركت بحمداللّه فراهم گرديد خط سفارش به محضر آيت اللّه بهبهانى ارسال و آن جناب هم پذيرايى فرموده و او را نزد دكتر فرهاد طبيب زاده پزشك بيمارستان جندى شاهپور ارسال داشته پس از عكسبردارى و مراجعه ، اظهار ياءس ‍ كرده و گفته بود پاى شما قابل علاج نيست و در وسط زانوتان غده سرطانى مشاهده مى شود پس با خرج خود او را به بيمارستان شركت نفت آبادان انتقال مى دهد آنجا هم چهار قطعه عكس از پايش برداشته و اظهار داشتند علاج نشدنى است با اين حالت برمى گردد به بهبهان .
عبداللّه مرقوم گويد در خلال اين مدت ، خوابهاى نويد دهنده مى ديدم كه قدرى راحت مى شدم تا اينكه شبى در واقعه ديدم وارد منزل بيرونى شما شده ام و شما خودتان آنجا نيستيد ولى دو نفر سيد بزرگوار نورانى تشريف دارند در زير درخت سيبى كه در باغچه بيرونى ديده مى شودتشريف دارند و در اين اثنا شما وارد شديد بعد از سلام و تحيت آن دوبزرگوار خودشان را معرفى فرمودند يكى از آن دو بزرگوار حضرت امام حسين عليه السلام و ديگرى فرزند آن بزرگوار حضرت على اكبر عليه السلام بودند حضرت ابى عبداللاهّلحسين عليه السلام دو سيب به شما مرحمت فرمودندوفرمودند يكى براى خودت و ديگرى براى فرزندت باشد و پس ‍ از دو سال اين دو سيب نتيجه مى دهند و شش كلمه با حضرت حجة بن الحسن – عجل اللّه تعالى فرجه – صحبت مى كند
عبداللّه گفت در اين حال از شما درخواست نمودم كه شفاى مرا از آن بزرگوار بخواهيد يكى از آن دو بزرگوار فرمودند روز دوشنبه ماه جمادى الثانيه ، سنه 84 پاى منبر كه براى عزادارى در منزل فلانى (كه منظور حقير بوده ) منعقد است مى روى و با پاى سالم برمى گردى . از شوق ، از خواب بيدار شدم و به انتظار روز موعود بودم و خواب را براى حقير نقل كرد همان روز دوشنبه ديدم عبداللّه با دو چوب زيربغل آمد و پاى منبر نشست ، خودش اظهار داشت كه پس از يك ساعت جلوس حس ‍ كردم كه پاى مفلوجم تير مى كشد، گويى خون در پايم جريان پيدا كرده است ، پايم را دراز كرده وجمع نمودم ديدم سالم شده با اينكه روضه خوان هنوز ختم نكرده بود بپا برخاستم و نشستم بدون عصا! قضيه را به اطرافيان گفتم ، حقير ديدم عبداللّه آمد و با حقير مصافحه نمود، يك مرتبه ديدم صداى صلوات از اهل مجلس بلند شد و ديگر از آن فلج بالكليه راحت شد، پس در شهر مجالس جشن گرفته شد و در روز بعد 22 مهر 43 از ساعت 8 الى 11 صبح در منزل حقير مجلس جشنى به اسم اعجاز حضرت سيدالشهداء عليه السلام گرفته شد و جمعيت كم نظيرى حاضر و عكس بردارى گرديد.
والسلام عليكم ورحمة اللّه
…حرره الاحقر السيد فرج اللّه الموسوى

23   شهــيد محــمد ابراهيم همت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.