امام و اخلاق اسلامى

امام و اخلاق اسلامى

فصل اوّل : اخلاق فردى امام على (ع )
اول ـ ساده زيستى امام على (ع )
1 ـ ابزار و وسائل ساده زندگى
فـرهـنگ ساده زيستى اگر در جوامع بشرى بگونه شايسته اى تحقّق يابد مى توان با بـسيارى ازمشكلات اقتصادى مقابله كرد و در روزگاران سخت آينده كه انفجار جمعيّت همراه بـا كـمـبـود مـوادغـذائى ومحدود بودن امكانات زيستى دامنگير انسان هاست چاره اى جز رواج فرهنگ ساده زيستى وجود ندارد.
امام على عليه السّلام الگوى كامل فرهنگ ساده زيستى بود.
دركمك به همسر، گندم را با آسياب سنگى آرد مى كرد و در كار خانه حضور جدّى داشت .
از لباس هاى معمولى كه عموم مردم مى پوشيدند استفاده مى كرد،
روزى به بازار رفت و به لباس فروشان ندا داد كه چه كسى پيراهن 3 درهمى دارد؟
مـردى گـفـت : در مـغـازه مـن مـوجـود اسـت ، حـضـرت امـيرالمؤ منين عليه السّلام آن را خريد و پوشيد.
خانه اى چون خانه ديگران داشت ،
و اسـبـى يـا الاغـى كـه هـمـگـان در اخـتـيـار داشتند بكار مى گرفت و روزى شمشير خود را فروخت تا مشكل اقتصادى خانواده را حل كند.
هـارون بـن عنتره مى گويد : در شهر خورنق(19) هوا سرد بود، على عليه السّلام راديدم كـه قـطـيـفـه اى بـرخـود پـيـچـيـده و از سـرمـا رنـج مـى بـرد، گـفـتـم از بـيـت المال سهمى بردار.
امام على عليه السّلام پاسخ داد :
چـيـزى از مـال شـمـا برنمى دارم و اين قطيفه را كه مى بينى برخود پوشانده ام آن را از مدينه همراه آورده ام . (20)
نان خشكيده مى خورد كه دخترش امّ كلثوم وقتى نان جوين خشك را بر سفره پدر ديد اشكش جارى شد.
در اوائل زندگى ، شب ها با همسرش برروى پوستينى مى خوابيد كه در روز بر روى آن شتر را علوفه مى داد.(21)
2 ـ ازدواج ساده
          الف ـ مراسم ساده
وقتى على عليه السّلام ازحضرت زهراء سلام الله عليها خواستگارى كرد، و پيامبر صلى الله عليه و آله موافقت نمود،فرمود:
على جان ! از درهم ودينار چه دارى ؟
پاسخ داد: يك شتر و زره جنگى .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:حيوان سوارى لازم است ، زره را بفروش .
زره را بـه بـازار بـرد و بـه 40 درهـم فـروخـت و هـمـه را تـقـديـم رسول خدا صلى الله عليه و آله كرد.
خـطـبـه عـقـد در حـضـور جـمـعـى ازيـاران پـيـامـبـر خـوانـده شـد، رسـول خـدا مـقـدارى از قيمت زره را به سلمان داد تا لباس و برخى مايحتاج زندگى امام على عليه السّلام را تهيّه كند و مقدارى هم به مقداد داد و فرمود :
آن را بـه خـواهـر عـلى عـليـه السـّلام امّ هـانـى بـده تـا به عنوان صدقه بر سر عروس بـريزد كه با دادن يك غذاى ساده به جمعى از اصحاب ، مراسم عروسى پايان گرفت . (22)
          ب ـ تداركات ساده ازدواج
هـمـه قـبـول دارنـد كه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله بزرگ زنان بهشتى و دختر بزرگترين پيامبر آسمانى است .
هـمـه قـبول دارند كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام يكى از بزرگترين شخصيّت هاى جهان اسلام است .
امّا ازدواج ساده آن بزرگواران جاى بسى شگفتى است .
كه چگونه ساده و دور از تشريفات انجام گرفت .
عـلى عـليـه السـّلام بـا فـاطـمـه سـلام الله عـليـهـا دخـتـر رسـول اللّه صـلى الله عـليـه و آله در مـاه صـَفـَر از سـال دوّم هـجـرى ازوداج كـرد و از فـاطـمـه سـلام الله عـليـهـا در ذى الحـجـّه هـمـان سال داراى فرزند شد.
نقل شده كه :
امـام عـلى عـليـه السّلام زِرِه خويش را مَهرِ فاطمه سلام الله عليها قرارداد، زيرا كه در آن موقع چيزى از سيم و زر نداشت .
و در نقل ديگرى آمده است كه :
عـلى عـليـه السـّلام بـا فـاطـمه سلام الله عليهابر مَهرى به مقدار چهارصد و هشتاد دِرهم ازدواج نمود، و پيغمبر صلى الله عليه و آله به او امر كرد كه ثُلث آن مبلغ را به خريد عطريّات اختصاص ‍ دهد.
و نقل شد كه :
عـلى عـليـه السـّلام زِرِه خـود را بـه خـاطـر شـيـربـَهـا تـقـديـم نـمـود زيـرا كـه رسول اللّه صلى الله عليه و آله او را به اين امر فرمان داده بود.
سـِنِّ حـضـرت زهـراء سـلام الله عـليـهـا در روزِ ازدواجـش پـانـزده سـال و پـنـج مـاه و نـيـم بـود و عـلى عـليـه السـّلام در آن روز بـيـسـت و يـك سال و پنج ماه داشت . (23)
3 ـ غذاى ساده
داستان احنف بن قيس
احنف بن قيس وقتى به دربار شام رفت وغذاهاى رنگارنگ او را ديد به گريه افتاد.
معاويه گفت : چرا گريه مى كنى ؟
پاسخ داد : يك شب هنگام افطار خدمت على عليه السّلام رفتم به من فرمود :
برخيز با حسن و حسين عليهماالسلام همسفره باش ، و خود به نماز ايستاد، وقتى نماز امام عـلى عـليـه السـّلام بـه پـايـان رسـيـد ظـرف دربـسته اى را جلوى امام على عليه السّلام گذاشتند، بگونه اى در پوش غذا بسته بود كه ديگرى نتواند آنرا باز كند،
امـام دَر پـوش غـذا را بـرداشـت و آرد جـو را در آورد و تناول كرد.
بـه حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام عـرض كـردم : شـمـا اهل سخاوت مى باشيد، پس چرا غذاى خود را پنهان مى كنيد؟
فرمود: اين كار از روى بخل ورزى نيست ، مى خواهم فرزندانم از روى دلسوزى چيزى به آن (مانند روغنى يا دوغى ) نيافزايند.
عرض كردم : مگر حرام است ؟
فرمود :
نه اما رهبرامّت اسلامى بايد در خوراك و لباس مانند فقيرترين افراد جامعه زندگى كند تـا الگـوى بـيـنـوايـان بـاشـد، و فـقـرا بـتـوانـنـد مـشـكـلات و تـهـيـدسـتـى را تحمّل كنند.(24)

و در نقل ديگرى آمده است :
احنف بن قيس مى گويد:
روزى بـه دربار معاويه رفتم ، وقت نهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و شيرين پيش من آوردند كه تعجّب كردم .
آنگاه طعام ديگرى آوردند كه آنرا نشناختم .
پرسيدم : اين چه طعامى است ؟
معاويه جواب داد:
ايـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهيّه شده ، آنرا با مغز گوسفند آميخته و با روغن پسته سرخ كرده و شكر نِيشكر در آن ريخته اند.
احنف بن قيس مى گويد :
در اينجا بى اختيار گريه ام گرفت و گريستم .
معاويه با شگفتى پرسيد:
علّت گريه ات چيست ؟
گفتم : به ياد على بن ابيطالب عليه السّلام افتادم ، روزى در خانه او بودم ، وقت طعام رسيد.
فرمود : ميهمان من باش .
آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند.
گفتم : در اين سفره چيست ؟
فرمود: آرد جو ( سويق شعير )
گفتم : آيا مى ترسيد از آن بردارند يا نمى خواهيد كسى از آن بخورد ؟
فـرمـود: نـه ، هـيـچ كدام از اينها نيست ، بلكه مى ترسم حسن و حسين عليهماالسلام بر آن روغن حيوانى يا روغن زيتون بريزند.
گفتم : يا اميرالمؤ منين مگر اين كار حرام است ؟
حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:
لا وَ لكِن يَجِبُ عَلى اَئِمَّةِ الحَقِّ اَن يُقَدِّرُوا اَنفُسَهُم بِضَعفَةِ النّاسِ لِئَلاّ يَطغِى الفَقيرَ فَقرُهُ

(نه ، بلكه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعيف باشند تا فقر باعث طغيان فقرا نگردد).

هـر وقـت فـقـر بـه آنـها فشار آورد بگويند: بر ما چه باك ، سفره اميرالمؤ منين نيز مانند ماست .
مـعـاويـه گـفـت : اى احـنـف مـردى را يـاد كـردى كـه فـضـيـلت او قابل انكار نيست .(25)
ابورافع مى گويد :
روز عـيـدى خـدمت امام على عليه السّلام رسيدم ، ديدم كه سفره اى گره خورده در پيش روى حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام است ، وقتى آنرا باز كرد ديدم نان جوين است .
گفتم : چرا گره مى زنى ؟
فرمود : براى اينكه بچه ها دوغى يا روغنى بر آن نيافزايند.
امام على عليه السّلام بيشتر از سبزيجات استفاده مى فرمود.
و اگر غذاى بهترى مى خواست شير شتر ميل مى كرد
گوشت بسيار كم مى خورد و مى فرمود :
شكم ها را مدفن حيوانات نكنيد با اين همه ، از همه قدرتمندتر و قوى تر بود. (26)

پاسخ عاصم بن زياد
وقـتـى حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام بـه عـاصـم بـن زيـاد كـه ترك لذّت هاى حـلال كـرده بـود اعـتـراض كـرد و رهـنـمـود داد كـه نـبـايـد از حلال الهى و از زندگى لازم و مناسب پرهيز داشت ،
عاصم بن زياد به صورت اعتراض گفت :
يـا امـيـرالمـؤ مـنين ! شما هم كه از لباس هاى بسيار ساده و غذاهاى ساده استفاده مى كنيد و بسيارى از لذّت هاى حلال را ترك كرده ايد!!
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام در پاسخ او فرمود:
قالَ وَيحَكَ لَستُ كَاءنتَ اِنَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَى اءئِمَّةِ العَدلِ اَن يُقَدِّرُوا اَن فُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ كَيلايَتَبَيَّغَ بِالفَقيرِ فَقرُهُ (27)

(واى بر تو، من همانند تو نيستم چون رهبر جامعه اسلامى مى باشم همانا خداوند بر امامان عـادل واجـب كـرده اسـت كـه چـونـان ضـعـيـف تـرين انسانها زندگى كنند تا تهيدستى بر محرومان و فقرا فشار نياورد).

يعنى سادگى در غذا و پوشاك نسبت به مسئوليّت هاى اجتماعى افراد متفاوت است .
اعتراف عمر بن عبدالعزيز
عمر بن عبدالعزيز گفته است :
عـلى بـن ابـيطالب عليه السّلام گذشتگان را بى آبرو و بى موقعيّت كرد و باعث زحمت آيندگان گرديد.
يـعـنى امام على عليه السّلام چنان در عبوديّت و عدالت و زهد و تقوى بالاتر از همه قرار داشت كه خلفاى گذشته را در نزد مردم بى موقعيّت نمود كه مردم مى گفتند:
عدالت و تقوى يعنى اين .
و خـلفـاى آيـنـده نيز هرچه خواستند نتوانستند راه او را بروند و به زحمت افتاده و در نزد مردم ارزشى پيدا نكردند.
داستان فالوده
عدى بن ثابت مى گويد :
در هـواى گـرم تـابـستان ، به وسيله آب خنك و شكر، فالوده اى درست مى كنند كه براى رفع تشنگى خوب است .
روزى مقدارى فالوده نيز براى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام آوردند،
امام على عليه السّلام از خوردن آن امتناع ورزيد و فرمود:
چـون رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله فـالوده نـخورد من هم دوست ندارم از آن بخورم . (28)
          پيروى از رسول خدا عليه السّلام در غذا
الف ـ رعايت سادگى در غذا
امـام عـلى عـليـه السـّلام در سـاده زيـسـتـى ضـرب المثل بود،
از غذاهاى ساده استفاده مى كرد، غذائى مى خورد كه عموم مردم مى خوردند.
سخت تلاش داشت تا با محرومان و فقراء هم نوا باشد، روزى براى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام فالوده آوردند،
امام عليه السّلام فالوده را ميل نفرمود و اظهار داشت :
(چـون رسـول خـدا صـلى الله عليه و آله فالوده نخورد، من هم از او اطاعت مى كنم و نمى خورم .)(29)
زيـرا در هـواى گـرم مـدينه يا در كوفه تهيّه فالوده از برف و شكر و ديگر ادويه هاى مورد لزوم ، كار هر كسى نبود، و محرومان قدرت آن را نداشتند و چون فالوده غذاى گروه خـاصـّى از جـامـعه بود، رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله هم از آن استفاده نمى كـرد و امـيـرالمـؤ منين عليه السّلام هم براى رعايت سادگى در غذا و هم به جهت پيروى از سنّت رسول خدا صلى الله عليه و آله فالوده نخورد.
ب ـ همراهى با رسول خدا صلى الله عليه و آله
امـام عـلى عـليـه السـّلام تـلاش مـى كـرد تـا چـونـان رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله زنـدگـى كـنـد، بـخـورد و بـيـاشـامـد و غذائى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله تناول نكرد، استفاده نمى كرد.
روزى فالوده اى براى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام آوردند، فرمود:
چون رسول خدا صلى الله عليه و آله از فالوده استفاده نكرد، من هم فالوده نمى خورم ،
و توضيح داد كه :
كـُلُّ شـَى ى ءٍ لَم يـَاءكـُل مـِنـهُ رَسـُولُ اللّه صـلى الله عـليـه و آله لا اءُحـِبُّ اَن آكـُلَ مِنهُ

( هر غذائى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را نخورد، دوست ندارم من از آن استفاده كنم ). (30)

ايـن الگـوى رفـتارى درس ساده زيستى به مديران جامعه مى دهد كه تلاش كنند در غذا و لباس و مسكن همانند محرومان جامعه زندگى كنند، گرچه مصداق هاى خارجى مهمّ نيست .
زيـرا در آن روزگـاران مـمـكـن بـود فـالوده غـذاى سرمايه داران جامعه به حساب مى آمد و امروز به يك غذاى عمومى تبديل شده باشد،
هـمـواره بـايـد پـيـام الگـوهـا را شـنـاخت و بكار گرفت ، گرچه نمونه هاى خارجى ملاك نباشد.
          پرهيز از غذاهاى چرب و شيرين
1 ـ اگـر چـه امـام عـلى عـليـه السـّلام از غـذاهـاى حـلال اسـتفاده مى فرمود، امّا اغلب غذاهاى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام سركه و روغن ، و خرما بود.(31)
2 ـ همه سيره نويسان نقل كرده اند كه :
حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام در سـادگـى غـذا چـونـان رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله عـمـل مـى كـرد و سـفـره او از سـفـره رسول خدا صلى الله عليه و آله رنگين تر نشد.
وَ ك انَ امـيرالمؤ منين عليه السّلام اءشبهُ النّاس طُعمةً بِرَسُولِ اللّه صلى الله عليه و آله كانَ ياءكُلَالخُبزَ وَ الخِلَّ و الزّيتَ

(حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى عـليـه السـّلام شـبـيـه تـريـن مـردم در غـذا بـه رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله بـود كـه اءغـلب ، نـان و سـركـه و روغـن تناول مى فرمود). (32)

          استفاده از غذاى ساده با وجود غذاهاى رنگين
امام على عليه السّلام تهيدست نبود، از دسترنج خود توليد فراوانى داشت وقتى فقراء و يـتـيـمـان را دعـوت مـى كرد، بر سر سفره انواع غذاهاى رنگارنگ مى گذاشت ، و همگان را دعوت به تناول غذاها مى كرد، امّا خود بر سر همان سفره ، نان خشك مى خورد. (33)
          پرهيز از برخى غذاها
روزى بـراى حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى عـليـه السـّلام مـعـجـونـى از آب و عسل آوردند، كه به صورت شربت مى نوشيدند.
امام على عليه السّلام آن را گرفت و فرمود:
(پـاك و پـاكـيـزه اسـت و حـرام نـيست ، امّا من از آن نمى خورم ، و نفس ‍ خود را به چيزى كه نبايد عادت بدهم آشنا نمى سازم ). (34)

4 ـ پرهيز از سكونت در خانه هاى مجلّل
          خانه ساده در كوفه
پـس از جـنـگ جـمـل بـا مـشورت هاى فراوان تصويب شد كه حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام در شهر كوفه مستقر شود،
بـزرگـان كـوفـه قـصـر سـفـيـدى در نظر گرفتند كه امام على عليه السّلام را در آنجا سكونت دهند تا به امور حكومتى بپردازد،
وقتى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام متوجّه اين حركت كوفيان شد، فرمود :

(مـن حـاضـرنـيـسـتـم تـا ديـوار خـانـه ام از ديـوار مـنـازل بيچارگان بالاتر و خانه ام از خانه مستمندان بهتر باشد) (35)

بـنـابـراين درخانه هاى معمولى كوفه سكونت گزيد وبه كشور پهناور اسلامى آن روز كه امروزه حدود پنجاه كشور اسلامى است فرمانروائى مى كرد.
          اعتراض به خانه گران قيمت يك فرماندار
امـام عـلى عـليه السّلام تاشنيد كه شريح قاضى (يكى از كارگزاران امام ) خانه گران قـيـمـتـى خريد با او برخورد كرد و نامه تندى به او نوشت و او را از زندگى اشرافى پرهيز داد.
بـَلَغـَنـِى اءَنَّكَ ابـتـَعـتَ دَارا بـِثََمـانـِيـنَ دِيـنَارا، وَكَتَبتَ لَهَا كِتَابا، وَاءَشهَدتَ فِيهِ شُهُودا.
فـقـال له شـريـح : قـد كـان ذلك يـا اءمـيـر المـؤ مـنـيـن ، قال : فنظر إ ليه نظر المغضب ثم قال له :
يـَا شـُرَيـحُ، اءَمـَا إِنَّهُ سَيَاءتِيكَ مَن لاَ يَنظُرُ فِى كِتَابِكَ، وَلاَ يَساءَلُكَ عَن بَيِّنَتِكَ، حَتَّى يُخرِجَكَ مِنهَا شَاخِصا، وَيُسلِمَكَ إِلَى قَبرِكَ خَالِصا.
فـَانـظـُر يـَا شـُرَيـحُ لاَ تـَكـُونُ ابـتـَعتَ هذِهِ الدَّارَ مِن غَيرِ مَالِكَ، اءَو نَقَدتَ الَّثمَنَ مِن غَيرِ حـَلاَلِكَ! فـَإِذَا اءَنـتَ قـَد خـَسـِرتَ دَارَ الدُّنـيـَا وَدَارَ الاَّْخِرَةِ! اءَمَا إِنَّكَ لَوْ كُنْتَ اءَتَيْتَنِى عِنْدَ شـِرَائِكَ مـَا اشـتـَرَيـتَ لَكـَتـَبـتُ لَكَ كِتَابا عَلَى هذِهِ النُّسخَةِ، فَلَم تَرغَب فِى شِرَاءِ هذِهِ الدَّارِ بِدِر هَمٍ فَمَا فَوقُ.
و النـسخة هذه : (هذَا مَا اشتَرَى عَبدٌ ذَلِيلٌ، مِن مَيِّتٍ قَداءُزعِجَ لِلرَّحِيلِ، اشتَرَى مِنهُ دَارا مِن دَارِ الغُرُورِ، مِن جَانِبِ ال فَانِينَ، وَخِطَّةِ الهَالِكِينَ. وَتَجمَعُ هذِهِ الدَّارَ حُدُودٌ اءَربَعَةٌ:
الحـَدُّ الاَْوَّلُ ـ يـَنـْتـَهِى إِلَى دَوَاعِى الاَّْفَاتِ، وَالْحَدُّ الثَّانِى يَنتَهِى إِلَى دَوَاعِى المُصِيبَاتِ، وَالحـَدُّ الثَّالِثُ ـ يـَنـتـَهـِى إِلَى الهـَوَى المـُردِى ، وَالحـَدُّ الرَّابـِعُ ـ يـَنتَهِى إِلَى الشَّيطَانِ المُغوِى ، وَفِيهِ يُشرَعُ بَابُ هذِهِ الدَّارِ.
اشـتـَرَى هـذَا المـُغـتـَرُّ بـِالاَْمَلِ، مِنْ هذَا الْمُزْعَجِ بِالاَْجَلِ، هذِهِ الدَّارَ بِالخُرُوجِ مِن عِزِّ القَنَاعَةِ، وَالدُّخُولِ فِى ذُلِّ الطَّلَبِ وَالضَّرَاعَةِ.
فـَمـَا اءَدرَكَ هـذَا المـُشـتـَرِى فـِيـَمـا اشـتـَرَى مِنهُ مِن دَرَكٍ، فَعَلَى مُبَلبِلِ اءَجسَامِ المُلُوكِ، وَسَالِبِ نُفُوسِ الجَبَابِرَةِ، وَمُزِيلِ مُلكِ الفَرَاعِنَةِ، مِثلِ كِسرَى وَقَيصَرَ، وَتُبَّعٍ وَحِميَرَ.
وَمَن جَمَعَ المَالَ عَلَى المَالِ فَاءَكثَرَ، وَمَن بَنَى وَشَيَّدَ، وَزَخرَفَ وَنَجَّدَ، وَادَّخَرَ وَاعتَقَدَ، وَنَظَرَ بـِزَعـمـِهِ لِلوَلَدِ، إِشـخـَاصـُهـُم جـَمـِيـعـا إِلَى مـَوقـِفِ العـَرضِ وَالحِسَابِ، وَمَوضِعِ الثَّوَابِ وَالعِقَابِ، إِذَا وَقَعَ الاَْمْرُ بِفَصْلِ الْقَضَاءِ (وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ).
شَهِدَ عَلَى ذلِكَ العَقلُ إِذَا خَرَجَ مِن اءَسرِ الهَوَى ، وَسَلِمَ مِن عَلاَئِقِ الدُّن يَا.(36)

          برخورد قاطعانه با خيانت كارگزاران
بـه مـن خبر دادند كه خانه اى به هشتاد دينار خريده اى ، و سندى براى آن نوشته اى ، و گواهانى آن را امضا كرده اند.
(شـريـح گـفـت : آرى اى اميرمؤ منان ، (37) امام عليه السّلام نگاه خشم آلودى به او كرد و فرمود)
اى شـريـح ! بـه زودى كـسـى بـه سـراغت مى آيد كه به نوشته ات نگاه نمى كند، و از گواهانت نمى پرسد، تا تو را از آن خانه بيرون كرده و تنها به قبر بسپارد.
اى شـريـح ! انـديـشـه كـن كـه آن خـانـه را بـا مـال ديـگـران يـا بـا پول حرام نخريده باشى ، كه آنگاه خانه دنيا و آخرت را از دست داده اى .
اما اگر هنگام خريد خانه ، نزد من آمده بودى ، براى تو سندى مى نوشتم كه ديگر براى خريد آن به درهمى يا بيشتر، رغبت نمى كردى و آن سند را چنين مى نوشتم :
          هشدار از بى اعتبارى دنياى حرام
اين خانه اى است كه بنده اى خوار شده ، و مرده اى آماده كوچ كردن ، آن را خريده ، خانه اى از سـراى غرور، كه در محلّه نابودشوندگان ، و كوچه هلاك شدگان قرار دارد، اين خانه به چهار جهت منتهى مى گردد.
يـك سـوى آن بـه آفـت هـا و بلاها، سوى دوّم آن به مصيبت ها، و سوى سوم به هوا و هوس هـاى سـسـت كـنـنـده ، و سوى چهارم آن به شيطان گمراه كننده ختم مى شود، و درِ خانه به روى شيطان گشوده است .
ايـن خـانـه را فـريب خورده آزمند، از كسى كه خود به زودى از جهان رخت برمى بندد، به مبلغى كه او را از عزّت و قناعت خارج و به خوارى و دنياپرستى كشانده ، خريدارى نموده است .
هـرگـونـه نـقـصى در اين معامله باشد، بر عهده پروردگارى است كه اجساد پادشاهان را پوسانده ، و جان جبّاران را گرفته ، و سلطنت فرعون ها چون (كسرى ) و (قيصر) و (تُبّع ) و (حمير) را نابود كرده است .
          عبرت از گذشتگان
و آنـان كه مال فراوان گرد آوردند، و بر آن افزودند، و آنان كه قصرها ساختند، و محكم كارى كردند، طلا كارى نمودند، و زينت دادند، فراوان اندوختند، و نگهدارى كردند، و به گـمـان خـود بـراى فرزندان خود گذاشتند، امّا همگى آنان به پاى حساب رسى الهى ، و جـايـگـاه پـاداش و كـيـفر رانده مى شوند، آنگاه كه فرمان داورى و قضاوت نهايى صادر شود، (پس تبهكاران زيان خواهند ديد) (38)
بـه ايـن واقـعيّت ها عقل گواهى مى دهد هرگاه كه از اسارت هواى نفس نجات يافته ، و از دنياپرستى به سلامت بگذرد. (39)
          اعتراض به خانه مجلّل يكى از دوستان
امام على عليه السّلام يكى از ياران خود ( علاء بن زياد ) را كه خانه مجلّلى در بصره داشت ، نصيحت كرد و فرمود:
تو در قيامت به چنين خانه اى نيازمندترى .
مَا كُنتَ تَصنَعُ بِسِعَةِ هذِهِ الدَّارِ فِى الدُّنيَا، وَاءَنتَ إِلَيهَا فِى الاَّْخِرَةِ كُنْتَ اءَحْوَجَ؟
وَبـَلَى إِن شـِئتَ بـَلَغتَ بِهَا الاَّْخِرَةَ: تَقْرِى فِيهَا الضَّيْفَ، وَتَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ، وَتُطلِعُ مِنهَا الحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذَا اءَنتَ قَد بَلَغتَ بِهَا الاَّْخِرَةَ.(40)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.