ششم ـ خويشتن دارى در مشكلات اجتماعى
1ـ تحمّل خشونت ها براى دفاع از حق
حـضـرت امـيـرالمؤ منين على عليه السّلام در كوچه هاى كوفه قدم مى زد كنيزى را ديد كه گريه مى كند.
فرمود : چرا گريه مى كنى ؟
كنيز گفت : ارباب من پولى داد تا گوشتى بخرم .
حال اءرباب مى گويد :
گوشت مرغوبى نيست آن را به قصّاب بازگردان .
و قصّاب نيز قبول نمى كند.
نـه قـصـّاب مـى پـذيـرد، و نـه اربـاب مـن مـرا بـه منزل راه مى دهد.
امام على عليه السّلام همراه آن زن به قصّابى آمد، و از قصّاب خواست كه گوشت را عوض كند، يا پول آن را بدهد.
قـصّاب عصبانى شد، و چون حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام را نمى شناخت ، مُشتى بر سينه امام على عليه السّلام كوبيد و گفت :
از مغازه خارج شو، اين معامله به شما ربطى ندارد.
امـام عـلى عـليـه السـّلام مـُشـت آن قـصـّاب را تـحـمـّل كرد و بيرون آمد و كنيز را به خانه اربابش برد.
آنـهـا حـضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام را شناختند، احترام گذاشتند، و آن كنيز را با محبّت پذيرفتند.
امّا همسايگان قصّاب ، اطراف او جمع شده و گفتند:
مى دانى مشت بر سينه چه كسى نواختى ؟ آن شخص امير المؤ منين بود.
مـرد قـصـّاب امـام على عليه السّلام را بسيار دوست مى داشت ، امّا نمى شناخت ، از جسارت و گناه خود در نزد حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام عذر خواهى كرد.
و برخى نوشتند كه :
بـا سـاطـور قصّابى دست خود را قطع كرد. كه امام على عليه السّلام ضمن دلدارى دادن ، دست او را شفا داد.(135)
2 ـ تحمّل ناسازگارى هاى خوارج
در گـذشـتـه و حال مى نگريم كه حاكمان پيروز، و سلاطين و پادشاهان ، و سران احزاب سياسى ، چگونه با مخالفان خود برخورد كردند،
و بـا تـصـفـيه هاى خونين ، و قتل و غارت ، شكنجه و زندان ، اجازه ابراز عقيده را به آنها نداده ، و هرگونه حركتى را از آنان صلب مى كردند.
امـّا حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى عـليـه السـّلام در روش بـرخـورد بـا دشـمـن و تحمّل مخالفان ، الگو و بى نظير است .
روزى جـمـعـى از خوارج وارد مسجد كوفه شدند تا با شعارهاى مداوم ، سخنرانى امام على عـليـه السـّلام را بـر هم زنند، حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام سرگرم سخنرانى بود كه :
يكى بلند شد، فرياد زد :
(لا حُكمِ إِلاّ لِلّه )
و ديگرى از سوئى ديگر داد زد :
(لا حُكمِ إِلاّ لِلّه )
و سوّمى از گوشه ديگر مسجد همين شعار را داد.
سپس گروهى برخاستند، و اين شعار را دادند.
امـام عـلى عـليـه السـّلام بـا بـزرگـوارى خـاصـّى مـخـالفـت هـاى آنـان را تحمّل كرد.
آنگاه خطاب به مردم فرمود:
كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها الباطِل
(شعار حقّى است كه از آن باطل اراده مى كنند)
سپس خطاب به خوارج در مسجد فرمود:
تـا وقـتـى كـه دسـت بـه شـمـشـيـر نـبـرديـد، و بـا مـا هـسـتـيـد از سـه اصل اساسى برخورداريد:
1ـ لا نَمنَعَكُم مَساجِدَ اللّهِ اءَن تَذكُرُوا فيها إِسمُهُ
(از ورود شما به مسجد براى نماز جلوگيرى نمى كنيم )
2ـ لا نَمنَعَكُم مِنَ الفِى ء ما دامَت اءَيدِيكُم مَعَ اءَيدِينا
(تا وقتى كه با ما هستيد از حقوق بيت المال شما را محروم نمى كنيم )
3ـ لا نُقَاتِلُكُم حَتَّى تَبدَؤُنا
( با شما نمى جنگيم تا شما جنگ را آعاز كنيد) (136)