49 – اين از بركت صلوات است
زنى حامله بود، تنها از مكه به مدينه مهاجرت نمود، و به اين سبب ، او را مهاجره مى گفتند، ناگاه پسرى زاييد، مانند قطعه اى از گوشت كه دست و پا نداشت .
مهاجره ، غمناك شده ، به قابله گفت : من به حكم خدا راضيم ؛ اما به جهت شماتت دشمنان يعنى كفار مكه ، بگويند كه فلانه از شهر ما رفت و دين اسلام را قبول نمود و بتان ما دست و پاى فرزند او را گرفتند – دغدغه به خاطر مى رسد.
قابله گفت : بايد در اين قضيه ، رجوع به محكمه عليه نبويه – صلى الله عليه و آله – نمود. مهاجره ، خدمت آن سرور آمد، صورت حال را به عرض رسانيد. آن جناب فرمود كه بگو: اللهم صل على محمد و آل محمد كما باركت على ابراهيم .
مهاجره ، اين كلمات را بر زبان راند، به خانه برگشت ، فرزند خود را با دست و پاى درست ديده در حال ، خبر به سيد ابرار رسانيد، آن حضرت فرمود: اين ، از بركت صلوات فرستادن بر من بود.