بخش ششم : حفاظت مال و جان
81 – محفوظ ماندن عيال
امام حسن عسكرى – عليه السلام – فرمودند:
مردى از دوستداران على – عليه السلام – از شهر شام نامه اى خدمت ايشان نوشته كه : من مال زيادى دارم و داراى اهل و عيال هستم كه از جدايى آنها مى ترسم در عين حال بسيار علاقه مند هستم كه خدمت شما برسم .
حضرت پاسخ فرمودند: اموال خود را در جايى جمع كن و صلوات بر روح محمد – صلى الله عليه و آله – بفرست و بگو خدايا! اينها به امر بنده تو على بن ابى طالب – عليه السلام – نزد تو امانت است .
آن مرد همان گونه كه حضرت فرموده بودند عمل نمود، به شهر كوفه رفت تا به خدمت حضرت على – عليه السلام – رسيد.
خبر به معاويه رسيد و دستور داد بروند و تمام اموالش را غارت كنند و عيال او را به كنيزى بگيرند.
وقتى گماشتگان معاويه وارد خانه آن مرد شدند، هيچ كسى را جز اهل و عيال معاويه و يزيد در آن محل نديدند. اهل و عيال معاويه و يزيد به گماشتگان گفتند: شما برگرديد؛ زيرا ما هر چه اموال بود گرفتيم و اهل و عيالش را هم به بازار فرستاديم ، گماشتگان برگشتند و به اين گونه خداوند اهل و عيال آن مرد را حفظ نمود.
پس از چند روز دزدان شهر خبردار شدند كه آن مرد نيست و اموالش بى صاحب است . آنها آمدند تا هر چه دارد به غارت ببرند؛ اما به قدرت خداى متعال ، اموال آن مرد را به صورت مار و عقرب ديدند. بعضى از آنها مار گزيده شده و هلاك گشتند و بعضى هم بيمار شدند. تا اين كه يك روز امير المؤ منين على – عليه السلام – به آن مرد فرمود: آيا دوست دارى اهل و عيال و اموالت در مقابل تو حاضر شوند؟
آن مرد گفت : آرى .
سپس تمام اموال و اهل و عيال ايشان به معجزه آن حضرت حاضر شدند و در اين حال وقايع پيش آمده را تعريف كردند كه چگونه اهل و عيال يزيد و معاويه آمدند و چگونه دزدان به دست مارها و عقرب ها گزيده شدند.
حضرت فرمودند:
ان الله ربما اظهر آية لبعض المؤ منين ليزيد فى بصيرته ؛
يعنى : در بعضى از اوقات براى مؤ منين نشانه اى ظاهر مى شود تا ايمان آنها اضافه شود.