فصل 4. خطبه اى ديگر
مولايمان اميرمؤ منان عليه السلام فرمود:
اول دين شناخت اوست ، و كمال شناختش تصديق به وجود اوست ، و كمال تصديقش يگانه دانستن اوست ، و كمال يگانه دانستنش اخلاص ‍ ورزيدن به ساحت اوست ، و كمال اخلاص به ساحت او نفى صفات از اوست ، به گواهى هر صفتى كه آن غير موصوف است ، و گواهى هر موصوفى كه آن غير صفت است .


پس هر كه خداى سبحان را توصيف كند او را قرين چيزى ساخته ، و هر كه او را قرين سازد او را دو چيز انگاشته ، و هر كه او را دو چيز انگارد او را تجزيه نموده ، و هر كه او را تجزيه كرده و داراى جزء بداند او را به حقيقت نشناخته (و هر كه او را به حقيقت نشناسد مورد اشاره اش قرار دهد) و هر كه او را مورد اشاره قرار دهد (در مكانى ) محدودش دانسته ، و هر كه محدودش ‍ داند او را برشمرده است ، و هر كه گويد: ((او در چيست ؟)) او را در ضمن چيز ديگرى دانسته ، و هر كه گويد: ((او بر چيست ؟)) چيزهايى را از او تهى پنداشته است .
او هست نه از پديد شدن ، موجود است نه از ديار نيستى ، با همه چيز است نه با جفت شدن ، و غير هر چيزى است نه با جدايى ، فاعل و كننده است نه با حركت اعضا و به كارگيرى ابزار، بينا بوده آن گاه كه هيچ يك از آفريده هاى ديدنى اش نبوده ، تنهاست زيرا همدمى وجود ندارد كه با او انس گيرد و از نبود آن احساس تنهايى نمايد.
آفريده ها را ايجاد و به آفرينش آنها آغاز كرد بى آنكه انديشه اى به كار برد و از تجربه اى استفاده كند و حركتى ايجاد نمايد و بدون اهتمام خاطرى كه در آن اضطراب و نگرانى داشته باشد. آفرينش هر چيز را به وقت مناسبش ‍ واگذاشت ، و ميان ناسازگارها الفت انداخت ، و طبيعت هر چيز را در نهادش ‍ نهاد و آنها را ملازم آن اشياء گردانيد، در حالى كه پيش از آغازيدن آنها بدانها عالم بود، و به حدود و انتهايشان احاطه داشت ، و قرائن و اشباه و اطراف آنها را مى شناخت .(218)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.