فصل 2. اسماء حسناى خدا
در كتاب ((توحيد)) با سند خود از مولايمان امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش ، از اميرمؤ منان عليه السلام روايت كرده است كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداى متعال را نود و نه اسم است – صد تا يكى كم -، هر كه آنها را احصاء كند (257) داخل بهشت گردد. و آنها عبارتند از:
الله 1، واحد 2، احد 3، صمد 4، اول 5، آخر 6، سميع 7، بصير 8، قدير 9، قاهر 10، علىّ 11، اعلى 12، باقى 13، بديع 14، بارى 15، اكرم 16، ظاهر 17، باطن 18، حى 19، حكيم 20، عليم 21، حليم 22، حفيظ 23، حق 24، حسيب 25، حميد 26، حفى 27، رب 28، رحمن 29، رحيم 30، ذارى 31، رزاق 32، رقيب 33، رئوف 34، رائى 35، سلام 36، مؤ من 37، مهيمن 38، عزيز 39، جبار 40، متكبر 41، سيد 42، سبوح 43، شهيد 44، صادق 45، صانع 46، طاهر 47، عدل 48، عفو 49، غفور 50، غنى 51، غياث 52، فاطر 53، فرد 54، فتاح 55، فالق 56، قديم 57، ملك 58، قدوس 59، قوى 60، قريب 61، قيوم 62، قابض 63، باسط 64، قاضى الحاجات 65، مجيد 66، مولى 67، منان 68، محيط 69، مبين 70، مقيت 71، مصور 72، كريم 73، كبير 74، كافى 75، كاشف الضر 76، وتر 77، نور 78، وهاب 79، ناصر 80، واسع 81، ودود 82، هادى 83، وفى 84، وكيل 85، وارث 86، بر 87، باعث 88، تواب 89، جليل 90، جواد 91، خبير 92، خالق 93، خيرالناصرين 94، ديان 95، شكور 96، عظيم 97، لطيف 98، شافى 99.(258)
و با سند خود از مولايمان امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام روايت كرده كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداى بزرگ را نود و نه اسم است ، هر كه خدا را با آنها بخواند دعايش را مستجاب كند، و هر كه آنها را احصا كند داخل بهشت گردد.(259)
اين حديث را عامه نيز با اسانيد متعدد با اختلاف در بعضى الفاظ و جايگزين ساختن برخى اسماء به جاى برخى ديگر در رواياتى كه متضمن تفصيل است ، روايت كرده اند. و در بعضى از آنها اضافه كرده است : ((خداوند فرد (طاق ) است و فرد را دوست دارد)) (260).
و اينكه اين عدد (نود و نه ) ذكر شده – با اينكه اسماء خداى متعال آن گونه كه از تتبع كتاب و سنت استفاده مى شود بيش از اين است به اندازه اى كه به ضبط و شماره در نمى آيد – يا به جهت ويژگى داشتن اين عدد است كه با احصاء آن دخول در بهشت و استجابت دعا حاصل مى گردد، يا به خاطر آن است كه اين اسماء با داشتن فضل و برترى بيشتر از ساير اسماء ممتاز است ، زيرا اينها جامع انواع معانيى هستند كه خبر از جلال الهى مى دهند و ساير اسماء اين جامعيت را ندارند.
همچنين بايد هر كدام داراى معنايى باشد كه در ديگرى نباشد هر چند كه اين تفاوت به دلالت بيشترى باشد كه ديگرى آن دلالت را نداشته باشد، مانند ((غنى )) و ((ملك ))، كه ((غنى )) كسى است كه به چيزى محتاج نيست ، و ((ملك )) كسى است كه به چيزى محتاج نيست و همه چيز به او محتاج است . پس ((ملك )) معناى ((غنى )) را با يك زيادتى مى رساند. و همچنين است ((عليم )) و ((خبير))، زيرا ((عليم )) تنها بر علم دلالت دارد و ((خبير)) بر علم به امور باطنى دلالت مى نمايد.
و بسا كه ما نتوانيم خصوص وجه افتراق ميان هر دو اسم را مشخص سازيم هر چند كه در اصل فرق ميان آنها ترديد نخواهيم داشت ، مانند ((عظيم )) و ((كبير))، زيرا در لغت عربى هيچ كدام از اين دو جاى ديگرى به كار نمى رود، مثلا گفته نمى شود: ((فلانى سنش عظيم تر است )) به جاى ((فلانى سنش بزرگتر است )). و در حديث قدسى وارد است : العظمة ازارى ، و الكبرياء ردائى (261)، كه ميان آندو فرق گذاشته فرقى كه دلالت بر تفاوت مى كند هر چند آن تفاوت را مشخصا نشناسيم .
علت اينكه تفاوت را لازم دانستيم اينست كه اسامى به خاطر داشتن حروف بيشتر يا مخارج اصوات خود معناى اضافه اى پيدا نمى كنند بلكه زيادتى معنا به جهت مفهومها و معانى آنهاست ، از اين رو روا نيست كه مترادف محض باشند چون تحت عدد مخصوصى در آمده اند، هر چند كه اسماء خداوند از نظر معنا برخى از آنها در تحت برخى ديگر مندرج مى باشد مانند آنكه ((نافع )) تحت ((لطيف )) و ((مانع )) تحت ((قهار)) مندرج است و…
و تمام اسماء خدا تحت اسم ((الله )) مندرج اند زيرا ((الله )) شامل جميع صفات الهى است . و اسم اعظم در ميان اينها مستور است مگر از اهلش ، و آن را خواصى عجيب و آثارى غريب و تناسبهايى با نفوس و تاءثيراتى در آنهاست چه به صورت ذكر باشد يا نوشتن يا وفق (دعانويسى ) يا همراه داشتن ، البته با شرايط ويژه اى كه گروهى از اهل اين فن در كتابها و تاليفات خود ذكر نموده اند.