فصل 11. مشكل بودن فهم معناى قضا و قدر

فصل 11. مشكل بودن فهم معناى قضا و قدر
بدان كه مساءله قدر (و سرنوشت الهى ) در افعال و خلق اعمال (بندگان از سوى خدا) از اسرار و مسائل پيچيده اى است كه فهم ها درباره آن متحير و آراى مردم در آن باره مختلف بوده و اجازه سخن در افشاى آن داده نشده است ، بنابراين نبايد جز به صورت رمز، تدوين و جز به صورت سرپوشيده دانسته شود، چرا كه در اظهار آن تباهى و هلاكت عموم مردم نهفته است .


از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت است : ((قدر راز خداست ، راز خدا را فاش نسازيد.)) (434)
و نيز از آن حضرت روايت است : چون سخن از قدر به ميان آمد دست از سخن بداريد.)) (435)
و از مولايمان اميرمؤ منان عليه السلام در آن باره پرسش شد، فرمود: ((راهى است ناهموار، در آن گام منه – سپس فرمود – گردنه اى است مشكل ، خود را در رفتن آن به زحمت ميفكن )).
و در روايت ديگرى كه در ((توحيد)) با سند خود از عبدالملك بن عنتر شيبانى از پدرش ، از جدش روايت نموده آمده است كه گويد: ((مردى خدمت اميرمؤ منان عليه السلام رسيد، عرضه داشت : اى اميرمؤ منان ، مرا از قدر خبر ده ، فرمود: دريايى است ژرف ، در آن فرو مرو. دوباره پرسيد، فرمود: راهى است تاريك ، آن را مپيما. بار ديگر پرسيد، فرمود: راز خداست ، خود در آن باره به زحمت ميفكن . بار ديگر پرسيد، فرمود: حال كه از سؤ ال خوددارى نمى كنى ، من از تو مى پرسم : به من خبر ده آيا رحمت خدا به بندگان پيش از اعمال بندگان است يا اعمال بندگان پيش از رحمت خداست ؟ گفت : بلكه رحمت خدا به بندگان پيش از اعمال بندگان است . فرمود: برخيزيد و به برادر (دينى ) خود سلام كنيد كه حال مسلمان شده و پيش از اين كافر بود.
آن مرد اندكى راه رفت ، سپس بازگشت و گفت : اى امير مؤ منان آيا با مشيت او (خدا) برمى خيزيم و مى نشينيم و مى گيريم و گشايش مى دهيم ؟ فرمود: تو هنوز هم در مشيت قرار دارى (و يا اينكه تو پس از اين هم در مشيت قرار دارى )، من از تو از سه چيز مى پرسم كه خدا براى تو از هيچ كدام آنها راه خروج و گريز قرار نداده است :
به من خبر ده آيا خدا بندگان را آن گونه كه خود خواسته آفريده يا آن گونه كه آنان خواسته اند؟ گفت : آن گونه كه خود خواسته .
فرمود: خدا بندگان را براى آنچه خود خواسته آفريد يا براى آنچه خودشان خواسته اند؟ گفت : براى آنچه خود خواسته .
فرمود: روز قيامت آنگونه كه خدا خواهد نزد او مى آيند يا آنگونه كه خودشان خواهند؟ گفت : آنگونه كه او خواهد نزد او آيند.
فرمود: برخيز، كه چيزى از مشيت به دست تو نيست )).(436)
2 – و با سند خود از اصبغ بن نباته روايت نموده كه امير مؤ منان عليه السلام درباره قدر فرمود: ((توجه كنيد كه قدر سرى از اسرار خدا، پوششى از پوششهاى خدا و حرزى از حرزهاى خداست . قدر در پرده خدا پوشيده و بالا رفته و از خلق خدا پيچيده و پوشيده است ، به مهر خدا مهر شده و در علم خدا گذشته است . خداوند بندگان را از دانستن آن فروتر قرار داده و آن را بالاتر از عالم حس و حد خردهاشان نهاده است ، زيرا آن را به حقيقت ربانيت و قدرت صمدانيت و عظمت نورانيت و عزت وحدانيت به دست نياورد، چرا كه آن درياى خروشانى است كه تنها براى خداست ، ژرفايش به فاصله ميان آسمان و زمين و پهنايش به فاصله ميان مشرق و مغرب است كه چون شب تاريك ، سياه است و بسيار پر مار و ماهى ، گهى بالا آيد و گاه فرو رود، در عمق آن خورشيدى است روشن ، شايسته نيست كسى بر آن سركشى كند جز خداى واحد يگانه . پس هر كه بر آن سركشى كند با خداى بزرگ در حكمش تضاد ورزيده و در سلطنتش با او به كشمكش پرداخته و از پوشش و راز او پرده برداشته و خشم الهى را براى خود فراهم آورده ، و پناهگاه او دوزخ است كه بد بازگشتگاهى است .))(437)
3 – و با سند خود از زهرى روايت نموده كه : ((مردى به على بن الحسين (امام سجاد) عليه السلام عرضه داشت : خدايم فداى تو سازد، آيا آنچه به مردم مى رسيد به قدر (الهى ) است يا به عمل (خودشان )؟ فرمود: قدر و عمل بسان روح و جسدند، كه روح بدون جسد احساس ندارد و جسد بدون روح نيز صورتى است بى حركت و چون با هم جمع شوند نيرو گرفته و صلاحيت يابند. عمل و قدر نيز چنين است . اگر قدر بر عمل واقع نشود، آفريدگار از آفريده شناخته نگردد و قدر (خداوند در آن ) چيزى نامحسوس ‍ خواهد بود. و اگر عمل با موافقت قدر صورت نگيرد به انجام نرسيده و تمام و كامل نخواهد شد، ولى قدر و عمل با اجتماع با يكديگر نيرو مى گيرند، و خدا در اين زمينه به بندگان صالح خود يارى مى رساند.
سپس فرمود: آگاه باشيد كه ستمكارترين مردم كسى است كه جور و ستم خود را عدالت و عدالت شخص راهيافته را جور و ستم بداند. آگاه باشيد كه بنده را چهار چشم است : با دو چشم كار آخرتش را مى بيند و با دو چشم كار دنيايش را، و چون خداى بزرگ خير بنده اى را بخواهد آن دو چشمى را كه در قلب اوست باز مى كند، كه غيب را با آندو مى بيند، و اگر غير آن را بخواهد قلب را به حال خود وامى گذارد.
سپس به كسى از قدر پرسيده بود رو نموده ، فرمود؛ اين كار نيز از آن (قدر) است ، اين از آن است .))(438)
4 – و با سندش از مهزم روايت نموده كه : ((به امام صادق عليه السلام گفتم : آيا خدا بندگان را بر گناهان مجبور ساخته ؟ فرمود: خدا قاهرتر است نسبت به آنها از اين . گفتم : پس به ايشان واگذار نموده ؟ فرمود: خدا قادرتر است بر آنها از اين . گفتم : پس اين (داستان قدر) چيست ، خدا سامانت دهد؟ حضرت دست مبارك را دو سه بار چرخاند، سپس فرمود: اگر پاسخت گويم هر آينه كافر مى شوى .))(439)
5 – و با سند خود از معاذ بن جبل كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: علم پيشى گرفته و قلم خشكيده و قدر گذشته است به تحقيق كتاب و تصديق رسولان و به سعادت از سوى خداى بزرگ براى كسى كه ايمان آورده و تقوا گزيده ، و به شقاوت براى كسى كه تكذيب نموده و كافر شده ، و به دوستى خدا براى مؤ منان و برائت و بيزارى او از مشركان .
سپس فرمود: سخن خود را از خدا روايت مى كنم كه : خداى – تبارك و تعالى – مى فرمايد: اى آدميزاده ، آنچه تو براى خود مى خواهى به مشيت و خواست من است ، و آنچه تو براى خود اراده مى كنى به اراده من است ، و با فضل نعمتى كه بر تو بخشيده ام بر نافرمانى من نيرو يافته اى ، و با نگهدارى و يارى و عافيت بخشى من واجباتم را به من ادا مى كنى ، پس من به نيكيهاى تو از خودت سزاوارترم ، و تو به زشتيهايت از من سزاوارترى ، پس خوبى از من به توست با آنچه ابتداء بخشيده ام ، و بدى از من به توست به كيفر جنايتى كه از تو سر زده است و با احسانم به توست كه بر طاعتم نيرو يافته اى ، و با بدگمانى تو به من است كه از رحمتم نااميد گشته اى . پس ‍ ستايش و حجت بر تو با روشنگرى از آن من است ، و با گناهى كه انجام داده اى مرا بر تو حق كيفر است ، و تو را نيكوكاريت نزد من پاداش نيك است . هرگز بيم دادن و هشدار تو را رها نساختم ، و تو را بر عزم و آهنگ (گناه ) مؤ اخذه ننمودم ، و تو را بيش از توانت تكليف ندادم ، و جز به قدر نيرويت (يا اقرار خودت ) بار امانت بر دوشت ننهادم ، من براى خود از تو به آن خشنودم كه تو براى خود از من بدان خشنودى .))(440)
و با سند خود از ابن عمر نزديك به همين مضمون را روايت نموده (441)، و از اهل بيت عليهم السلام نيز نزديك به اين دو روايت شده است .(442)
6 – و در ((كافى )) با سند خود از مولايمان امام صادق عليه السلام روايت نموده كه : ((خدا فرمان مى دهد ولى نمى خواهد، و مى خواهد ولى فرمان نمى دهد. (چنانكه ) ابليس را فرمان داد به آدم سجده كند ولى خواست كه سجده نكند، و اگر مى خواست وى سجده مى كرد. و آدم را از خوردن آن درخت نهى كرد ولى خواست كه از آن بخورد، و اگر نمى خواست وى نمى خورد.))(443)
7 – و با سندش از ابوالحسن عليه السلام كه : ((خدا را دو اراده و خواست هست : اراده حتم و اراده عزم . نهى مى كند ولى مى خواهد، و امر مى كند ولى نمى خواهد. نديدى كه آدم و همسرش را از خوردن آن درخت نهى كرد ولى آن را خواست ؟ و اگر نمى خواست كه بخورند هرگز خواست آندو بر خواست خدا غلبه نمى يافت )).(444)
8 – و با سندش از مولايمان امام صادق عليه السلام كه : ((خدا خواست و اراده فرمود، ودوست نداشت و نپسنديد. خواست كه چيزى جز با علم او صورت نگيرد ومثل همان را اراده فرمود. و دوست نداشت كه گفته شود: ((خدا يكى از سه تا (اقنوم عنصر)است ))(445)، و كفر را براى بندگان خود نپسنديد.))(446)
9 – و با سندش از ابوبصير كه : ((به امام صادق عليه السلام گفتم : ((خدا خواست و اراده فرمود و مقدر ساخت و قضا و فرمان داد؟ فرمود: آرى . گفتم : و دوست هم داشت ؟ فرمود: نه . گفتم : چگونه خواست و اراده كرد و مقدر ساخت و قضا و فرمان داد ولى دوست نداشت ؟ فرمود: اين گونه به سوى ما بيرون آمده (به ما آموخته شده ) است .))(447)
10 – و با سندش از همان حضرت كه : ((چيزى در زمين و آسمان صورت نمى گيرد مگر به اين هفت چيز: مشيت ، اراده ، قدر، قضاء، اذن (اجازه )، كتاب و اجل (زمان ). پس هر كه پندارد كه مى تواند يكى از اينها را نقض كند، تحقيقا كافر شده است .))(448)
و در لفظ ديگرى است : ((پس هر كه جز اين پندارد، تحقيقا بر خدا دروغ بسته است – يا: سخن خدا را رد كرده است –))(449)
11 – و با سند خود از آنحضرت كه : ((هيچ قبض و بسطى (تنگ گرفتن و گشادگى دادنى ) نيست مگر آنكه خدا را در آن مشيت و قضاء و آزمايشى است .))(450)
12 – در ((كافى )) به سند مرفوع خود روايت نموده كه : امير مؤ منان عليه السلام پس از بازگشت از صفين در كوفه نشسته بود كه مرد پيرى پيش ‍ آمده و در برابر حضرتش زانو زد و گفت : اى اميرمؤ منان ، ما را از حركتمان به سوى شاميان خبر ده كه آيا به قضا و قدر خدا بود؟ فرمود: آرى اى پيرمرد، بر هيچ تلى برنرفتيد و در هيچ دره اى فرود نيامديد مگر به قضا و قدر خدا. مرد پير گفت : (آيا) رنجهاى خود را حساب خدا گذارم اى اميرمؤ منان ؟ فرمود: ساكت اى پيرمرد، به خدا سوگند كه خدا پاداش شما را در حركتتان آن گاه كه در حال حركت بوديد و در توقف خود آن گاه كه توقف داشتيد و در بازگشتشان آن گاه كه باز مى گشتيد، بزرگ داشت . شما در هيچ حالتان به اجبار و اكراه نبوديد.
پيرمرد گفت : چگونه در هيچ حالمان به اجبار و اكراه نبوديم و حال آنكه حركت و رفت و بازگشتمان به قضا و قدر بوده است ؟
فرمود: پنداشته اى كه قضاى حتمى و قدر لازم بوده است ؟ اگر چنين بود مساءله پاداش و كيفر و امر و نهى و بازداشتن از سوى خدا باطل بود و معناى وعده هاى خير و شر ساقط مى شد. در اين صورت نه گنهكار را سرزنشى و نه نيكوكار را ستايشى بود، و هر آينه گنهكار از نيكوكار سزاوارتر به احسان ، و نيكوكار از گنهكار سزاوارتر به كيفر مى بود. اين گفتار برادران و همطرازان بت پرستان و دشمنان خدا و حزب شيطان و قدريان و مجوسيان اين امت است .
حقيقت اين است كه خداى متعال تكليف كرده با اختيار، و نهى كرده از روى بيم دادن و هشدار، و بر عمل اندك پاداش بسيار عطا فرموده ، و از روى مغلوب شدن نافرمانى نشده ، و با اكراه فرمانش برده نشده ، و اختيار را به طور دربست و واگذارى كامل تمليك ننموده ، و آسمانها و زمين و آنچه ميان آندو است را باطل نيافريده ، و پيامبران را بيهوده بشارت دهنده و بيم دهنده برنيگيخته است ، اين پندار كسانى است كه كفر ورزيده اند و واى بر كافران از آتش .
سپس آن پيرمرد اين اشعار را سرود: (ترجمه )
((تو آن امامى هستى كه با اطاعت تو، در روز نجات ، اميد آمرزش از خداى رحمن داريم )).
((چيزى را از امرمان كه بر ما داشته افتاده بود برايمان روشن ساختى . خداوندت به پاداش احسان ، احسان كرامت كناد)).(451)
و در روايت روايت ديگرى كه صدوق در ((توحيد)) با سند روايت كرده نزديك به همين آمده و اشعار زير را اضافه دارد: (ترجمه )
((پس جاى هيچ عذر و بهانه اى در گناهانى كه از روى فسق و نافرمانى كرده ام باقى نيست )).
((نه ، نه ، هرگز نگويم كه همان كس كه او را از اين كار نهى كرده خود در دام اين گناهانش انداخته ، كه اگر چنين گويم – اى قوم من – شيطان را پرستيده ام )).
((هرگز خداوند، فسق و كشتار ظالمانه و ناعادلانه دوست خود را دوست نداشته و نخواسته است .))
((كجا چنين كارى را دوست داشته و حال آنكه اراده قطعى خداوندگار عرش بر خلاف آن به صحت پيوسته و خدا آن را به طور آشكار اعلان نموده است ))؟!(452)
و در همان كتاب در روايت ديگرى با سند از ابن عباس رضى الله عنه آمده : پيرمرد گفت : اى اميرمؤ منان ، پس آن قضا و قدرى كه ما را روانه داشت و به هيچ دره اى فرود نيامديم و بر هيچ تلى برنرفتيم مگر به آن ، چيست ؟
اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: (آن ) امر و حكم از سوى خداست . سپس ‍ اين آيه را تلاوت فرمود: و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا(453) : ((خداوندت فرمان داده كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد)).(454)
13 – و با سند صحيح خود از مولايمان امام صادق عليه السلام كه : ((همانا خداى بزرگ خلق را آفريد و دانست كه عاقبت كارشان به كجا خواهد انجاميد، و آنان را امر و نهى نمود. پس هر چه ايشان را بدان فرمان داده راه به دست آوردن آن را برايشان مقرر داشته ، و هر چه ايشان را از آن بازداشته راه ترك آن را برايشان قرار داده است ، و آنان گيرنده و ترك كننده نباشد مگر به اذن خداى متعال )).(455)
14 – و با سند كلينى و صدوق از آن حضرت روايت است كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ((هر كه پندارد خداى متعال به بدى و فحشاء فرمان داده ، تحقيقا بر خدا دروغ بسته است . و هر كه پندارد خير و شر به غير مشيت خدا صورت مى گيرد، به راستى خدا را از سلطنتش بيرون دانسته است . و هر كه پندارد گناهان بدون نيروى خدا به وقوع پيوندد، تحقيقا بر خدا دروغ بسته است ، و هر كه بر خدا دروغ بندد خدا او را داخل آتش مى كند)).
مراد از خير و شر، بهبودى و بيمارى است ، به دليل آيه : و نبلوكم بالشر و الخير فتنة (456) : ((و شما را با شر و خير مى آزماييم .))
15 – و هر دو با سند خود از آن حضرت و پدر بزرگوارش امام باقر عليه السلام روايت كرده اند كه : ((خداى بزرگ ، به خلق خود مهربانتر از آن است كه آنها را بر گناهان مجبور كند سپس بدان عذابشان نمايد. و خدا عزيزتر (و والاتر) از آن است كه كارى را بخواهد و انجام نشود.
از آن دو بزرگوار پرسش شد: آيا ميان جبر و قدر منزل سومى هم هست ؟ فرمودند: آرى ، گسترده تر از ميان آسمان و زمين )).(457)
16 – و با سند خود از آن حضرت كه : ((نه جبر است و نه تفويض (اختيار و واگذارى ) ولى چيزى است ميان آندو. گفته شد: آن چيز ميان آندو چيست ؟ فرمود: مثل آن مثل مردى است كه او را در حال انجام گناهى ببينى و او را نهى كنى و او دست باز ندارد سپس او را ترك نموده و به حال خود واگذارى تا آن گناه را انجام دهد. و اين طور نيست كه چون او سخن تو را نپذيرفت و تو هم او را رها كردى تو او را فرمان به گناه داده باشى .))(458)
17 – و در كتاب ((توحيد)) با سند صحيح خود از مولايمان امام صادق عليه السلام كه : ((مردم درباره قدر سه گونه اند:
الف – مردى كه پندارد خداى متعال مردم را مجبور به گناهان كرده است ، كه چنين كسى خدا را در حكم خود ظالم دانسته و در نتيجه كافر است .
ب – مردى كه پندارد كار به خود مردم سپرده شده است (و خدا را در آن تصرفى نيست )، كه چنين كسى خدا را در سلطنت و قدرت خويش سست و ناتوان انگاشته و در نتيجه كافر است .
ج – مردى كه گويد: خدا بندگان را به اندازه توانشان ملكف ساخته و آنچه را در توانشان نيست به عهده آنان نگذاشته است . هرگاه توفيق كار نيكى يابد خدا را سپاس گويد، و چون عمل زشتى از او سر زند آمرزش طلبد. چنين كسى مسلمانى بالغ و رشيد است .))(459)
18 – و با سند خود از آن حضرت كه : قدريه (معتقدان به تفويض و اختيار محض ) مجوسيان اين امت اند، آنان كسانى اند كه خواستند خدا را عادل بدانند پس او را از سلطنت و قدرت خويش بيرون ساختند، و اين آيه درباره آنان نازل شده است : يوم يسحبون فى النار على وجوههم ذوقوا مس ‍ سقر انا كل شى ء خلقناه بقدر: ((روزى كه اينان به صورت در آتش ‍ دوزخ كشيده شوند، (و به آنان گفته شود) بچشيد عذاب دوزخ را؛ كه ما همه چيز را به اندازه آفريديم .))(460)
19 – و با سندش از مولايمان حضرت رضا عليه السلام كه نزد حضرتش ‍ سخن از جبر و تفويض به ميان آمد، فرمود: آيا در اين مساءله يك اصلى به دست شما ندهم كه درباره آن اختلاف ننموده و در اين زمينه با كسى مباحثه نكنيد مگر آنكه او را بشكنيد؟ عرض شد: اگر صلاح بدانيد بفرماييد.
فرمود: خداى بزرگ نه با جبر و اكراه كسى را به فرمانبرى وادارد و نه مغلوب نافرمانى كسى گردد، و در ملك خود بندگان را مهمل ننهاده است ، زيرا او مالك چيزى است كه تمليك آنان نموده و قادر است بر آنچه تحت قدرت آنان قرار داده است . اگر بندگان به طاعت و فرمانبرى پردازند خدا از آن جلوگيرى نكرده و مانع آن نگردد، و اگر به گناه و نافرمانى پرداختند، اگر خواست ميان آنان و آن كار فاصله مى شود (و توفيق گناه را از آنان مى گيرد) و اگر فاصله نشد و آنان گناه كردند، او نيست كه ايشان را بدان گناه در آورده است .
سپس فرمود: هر كه حد و مرز اين سخن را خوب دريابد بر مخالفان خود پيروز خواهد شد.(461)
20 – و در كتاب ((احتجاج )) تاءليف شيخ احمد بن (على بن ) ابى طالب طبرسى رحمه الله از مولايمان حضرت امام هادى در نامه اى كه به اهواز فرستاده در پاسخ به مساءله اى كه از جبر و تفويض پرسيده بودند، مطلبى نقل نموده كه در اين زمينه كافى است ، هر كه مطالب است بدان مراجعه كند، امام عليه السلام در آخر آن نامه فرموده است :
((اميرمؤ منان عليه السلام آنجا كه عباية بن ربعى اسدى درباره استطاعت (توان بندگان در اعمال ) از آن حضرت پرسيده بود، بدين مطلب خبر داده ، فرموده : آيا آن (استطاعت ) را جداى از خدا دارى يا با خدا؟ عبايه سكوت كرد. فرمود: اى عبايه بگو.
گفت : چه بگويم اى اميرمؤ منان ؟ فرمود: بگو كه آن را به واسطه خدايى مالك مى باشى كه او از تو نيز مالك آن است . حال اگر آن را در اختيار تو گذارد از عطاى اوست ، و اگر از تو بازگيرد از امتحان و آزمايش اوست . اوست مالك آنچه در اختيار تو نهاده ، و مالك آنچه تحت قدرت تو قرار داده است . مگر نشنيده اى كه مردم حول و قوه را از خدا مى طلبند، آنجا كه گويند: لا حول و لا قوة الا بالله ؟
وى گفت : اى اميرمؤ منان ، تاءويل اين جمله چيست ؟ فرمود: ما را نيروى بازگشت از نافرمانيهاى خدا نيست جز به نگهدارى خدا، و توانى بر فرمانبرى خدا نيست مگر به يارى خدا. آن مرد جست و دستها و پاهاى حضرتش را بوسه داد.))(462)
(مؤلف ): پس از كلام خداى ملك علام ، اينها مجموعه اخبارى است كه در اين مقام وارد شده كه همه سربسته و از اجمال برخوردار است ، چرا كه غور و تعمق در آن ممنوع اعلام شده است . تنها مى توان براى كسانى كه اهيت دارند با نقل مذاهب و بيان آنها اشاره اى به پاره اى از آن داشت ، زيرا آراء در اين زمينه چهار است : دو راى از آنها فاسد است يعنى جبر و تفويض كه بسيارى از مردم بدان سبب به هلاكت رسيده اند. و دوتاى آنها در مدار تحقيق قرار دارند كه بازگشت آنها به مساءله امر بين الامرين مى باشد. از اين دو يكى به حق نزديكتر و از افهام دورتر بوده و آن روش اهل كشف و شهود است ، و ديگرى به عكس است و آن روش اهل عقل و نظر مى باشد. بيان روش اول به جهت پيچيدگى جدى آن مشكل است و مناسب سطح اين كتاب نيست و ما در كتابى ديگر (حق اليقين ) گفته ايم . در اينجا به روش دوم آنگونه كه از اهل تحقيق (463) بهره گرفته ايم بسنده مى كنيم ، و تاءييد از خداست ، خوب گوش فراده و خود را حاضر و شاهد بدار.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.