فصل 14. علت قائل شدن به جبر و تفويض
حال كه چنين است ، پس هر كه به اسباب قرينه و نزديك به فعل بنگرد و آن را مستقل (در فعل ) بداند، قائل به قدر و تفويض شده ، يعنى كارهاى ما به قدرت خودمان انجام مى شود و به خودمان واگذار شده است ؛ در حالى كه خداى سبحان حكيم تر از آن است كه بنده خويش را مهمل نهاده و او را به خودش واگذارد؛ و عزيزتر و چيره تر از آن كه در ملك و سلطنت او چيزى واقع شود كه او نمى خواهد.
و هر كه به سبب اول بنگرد و مطلقا از اسباب قرينه و نزديك چشم بپوشد، قائل به جبر و اضطرار گشته و ميان كارهاى انسان و كارهاى جمادات فرق ننهاده است ؛ و حال آنكه خداى متعال عادل تر از آن است كه آفريده خود را بر كارى مجبور سازد سپس عذابش نمايد، و گرامى تر از آن كه مردم را به آنچه طاقت ندارد مكلف سازد. چنين كسانى يك چشم دارند كه با چشم ديگرشان نمى بينند.
اما قدريان (و اهل تفويض ) با چشم راست نمى بينند، يعنى با ديد قوى تر كه حقايق و اسباب دورتر اشياء بدان ادراك مى شوند، مانند دجال كه انا ربكم الاعلى (467) مى گويد.
و اما جبريان با چشم چپ نمى بينند، يعنى با ديد ضعيف تر كه ظواهر و اسباب قرينه بدان ادراك مى شوند، مانند شيطان كه گفت : رب بما اغويتنى (468): ((پروردگارا بدين جهت كه مرا گمراه ساختى …)) (كه نسبت گمراهى را به خدا داده و از اسباب قرينه كه اراده خودش بوده كور مانده است ).
و اما كسى كه آن گونه كه بايسته است نظر مى كند، دلش داراى دو چشم است ، با چشم راست حق را مى بيند، پس تمام اعمال را به خداى سبحان نسبت مى دهد، قل كل من عند اللّه (469) ((بگو همه از سوى خداست )). و با چشم چپ خلق را، پس تاءثير آنان را در اعمال اثبات مى دارد، ذلك بما كسبت يداك (470): ((اين به جهت چيزى است كه دستهاى خودت كسب نموده ))، ولى اين تاءثير را به يارى خداى بزرگ مى داند نه به استقلال ، كه : لا حول و لاقوة الا باللّه . چنين كسى متحقق مى شود به اين سخن امام صادق عليه السلام كه : لاجبر و لاتفويض بل امر بين امرين ، و چنين مذهبى را براى خود اختيار مى نمايد، و اين رستگارى بزرگ است .