باب پنجم : نيازمندى به امام و ويژگيهاى او
انما انت منذر و لكل قوم هاد.
(رعد /7)
((جز اين نيست كه تو بيم كننده اى ، و هر قومى را راهنمايى هست .))
فصل 1. ملاك نياز به امام همان ملاك نياز به پيامبر است
آنچه درباره وجه نيازمندى به پيامبران گفته شد عينا درباره نيازمندى به اوصيا و جانشينان آنان – يعنى امامان پس از آنها تا ظهور پيامبرى ديگر – جارى است . زيرا نيازمندى به آنان اختصاص به زمان و شرايط معينى ندارد، و باقى بودن كتابها و شرايع آنان بدون وجود سرپرستى براى آنها و شخصى كه عالم به آنها باشد، كافى نيست . آيا نمى بينى كه همه فرقه هاى مختلف به دليل جهلشان به كتاب خدا و انحراف دلها و پراكندگى خواسته هاشان چگونه درباره مذاهب خود به كتاب خدا- عزوجل – استناد مى كنند؟!
از اينجا ظاهر مى شود كه هر پيامبرى كه از سوى خداوند با كتابى فرستاده شده لازم است براى خود وصيى نصب كند كه اسرار نبوت خويش و اسرار كتابى را كه بر او نازل شده به او بسپارد و مبهمات آن كتاب را براى او روشن سازد تا آن وصى ، حجت آن پيامبر بر قومش باشد و نيز امت وى با آراء و عقول خود در آن كتاب تصرف نكنند تا به اختلاف و انحراف دلها دچار گردند، چنانكه خداوند از آن خبر داده و فرمود: هو الذى انزل عليك الكتاب منه ايات محكمات هن ام الكتاب و اخر آيات آن محكم اند كه آنها مادر (و اصل ) كتاب اند و برخى ديگر متشابه اند، اما آنان كه در دلهاشان انحراف است ، از آن كتاب آنچه را كه متشابه است پى مى گيرند زيرا در جستجوى فتنه اند و مى خواهند تاءويل آن را به دست آورند، و حال آنكه تاءويل آن را كسى جز خدا نمى داند، و راسخان در علم گويند: ما بدان ايمان آورديم ، همه از سوى پروردگار ماست . و يادآور نشوند مگر خردمندان )).(880)
پس رسول و امام و كتاب همگى حجت بر امت اند، تا هر كه هلاك مى شود يا (به حيات معنوى ) زنده مى گردد از روى دليل باشد.
و نيز: وجود امام لطفى از سوى خدا به بندگانش است ، زيرا با وجود امام در ميان آنهاست كه پراكندگى آنان جمع و ريسمان وحدت آنان متصل مى گردد و ناتوان از توانمند زورگو و نيازمند از ثروتمند، حق خود را مى ستاند و جاهل دست از خلاف برمى دارد و غافل بيدار مى گردد. و هرگاه چنين امامى وجود نداشته باشد شريعت الهى و بيشتر احكام دين و اركان اسلام – مانند جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و داوريها و امثال اينها – باطل و تعطيل مى شود و سودى كه از آنها در نظر است از بين مى رود.
اما غيبت بعضى از امامان در برخى زمانها و تعطيل احكام در زمانهاى طولانى ، از سوى مردم ناشى شده است نه از سوى امام ، از اين رو نقصى به لطف خداى سبحان وارد نمى آيد، زيرا تنها چيزى كه در اين زمينه بر خدا لازم است ايجاد امام براى مردم است تا آنان را از پراكندگى برهاند، و اگر مردم به خاطر عدم قابليت و سوء استعداد خود، زمينه عمل او را فراهم نياورند، حجتى بر خداوند نيست ((كه خداوند هرگز به مردم ستم نمى كند، و اين خودشان هستند كه بر خود ستم روا مى دارند.)) (881)
اين مطلب در كمالات و خيرات ديگر نيز به همين گونه است ، زيرا كمالات و خيرات بر بندگان به اندازه ظرفيت و قابليتشان افاضه مى شود. علاوه بر اين ، خيرات و حكمتهايى در غيبت نهفته است – مانند افزوده شدن پاداش اعمال صالح مؤ منان در زمان غيبت كه به وجود امام اعتقاد دارند – كه زيان از دست رفتن حدود و امثال آن را جبران مى نمايد. ادامه اين بحث به خواست خدا به زودى خواهد آمد.