فصل 3. بخشى ديگر از اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله

فصل 3. بخشى ديگر از اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله
در روايت ديگرى آمده است : از اخلاق حضرت آن بود كه به هر كس ‍ مى رسيد سلامى مى كرد، و هر كه با او در پى كارى مى شد حضرت از او جدا نمى شد تا او جدا شود، و با هر كه دست مى داد دست خود را نمى كشيد تا او دست بكشد، و با هر يك از اصحاب ديدار مى كرد با او مصافحه مى نمود و دست او را مى گرفت و انگشت در انگشت او مى كرد و سخت مى فشرد.
جز به ياد خدا نشست و برخاست نداشت ، و اگر مشغول نماز بود و كسى كنار او مى نشست و هر چه زودتر نماز خود را تمام مى كرد و به او رو مى كرد و مى گفت : آيا حاجتى دارى ؟ و چون از حاجت او مى پرداخت به نماز باز مى گشت .
بيشتر اوقات چنان مى نشست كه دو زانو را در بغل مى گرفت . در مجالس ‍ اصحاب جايگاه مخصوصى نداشت و هر كجا كه جا بود مى نشست . هرگز ديده نشد كه پاهاى خود را در برابر اصحاب دراز كند و جاى را بر آنان تنگ سازد مگر آنكه جا وسيع باشد، و بيشتر رو به قبله مى نشست .
تازه وارد را گرامى مى داشت و بسا براى كسى كه هيچ گونه خويشى با او نداشت لباس خود را مى گسترد و او را بر آن مى نشاند، و چيزى را كه خود بر آن نشسته بود براى تازه وارد قرار مى داد و اگر او خوددارى مى كرد سوگندش مى داد تا بپذيرد. كسى با او راز نمى گفت جز آنكه مى پنداشت كه گرامى ترين افراد در نظر اوست ، به طورى كه به همه اهل مجلس با تمام چهره نگاه مى كرد تا آنجا كه (گويا) نشستن و گوش دادن و سخن گفتن و خوش مجلسى و توجه او تنها به همان كسى است كه نزد او نشسته و به او روى نموده ، و با اين همه مجلس او مجلس حيا و تواضع و امانت بود. خداوند فرموده : ((و از روى رحمت خداست كه با آنان نرمى مى كنى ، و اگر مردى بدخو و سختدل بودى بى شك از گرد تو مى پاشيدند.)) (1038)
اصحاب را به جهت بزرگداشت و جلب قلوب آنان به كنيه صدا مى زد و براى كسى كه كنيه نداشت كنيه اى قرار مى داد و او را به همان كنيه اى كه آن حضرت براى او قرار داده بود صدا مى زدند، و نيز زنانى را كه كنيه داشتند به كنيه صدا مى كرد و براى آنان كه كنيه نداشتند كنيه قرار مى داد و براى كودكان نيز كنيه قرار مى داد و بدين سبب قلوب آنان را جلب مى كرد.
از همه مردم ديرتر خشم مى گرفت و از همه زودتر خشنود مى شد، مهربانترين مردم به آنان و خيرخواه ترين و سودمندترين مردم براى آنان بود. در مجلس او صداها بلند نمى شد. هرگاه از جا برمى خاست مى گفت : سبحانك اللهم و بحمدك ، اشهد ان لا اله الا انت ، استغفرك و اتوب اليك ((خداوندا، تو منزهى ، تو را مى ستايم ، گواهى مى دهم كه معبودى جز تو نيست ، از تو آمرزش مى طلبم و به سوى تو بازمى گردم .)) و مى گفت : اين را جبرئيل به من آموخته است .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.