انتقال خلافت به معاويه و تبديل آن به سلطنت موروثى
پس از شهادت اميرالمؤ منين على عليه السّلام به موجب وصيت آن حضرت و بيعت مردم ، حضرت حسن بن على عليهماالسّلام كه پيش شيعه دوازده امامى ، امام دوّم مى باشد متصدى خلافت شد ولى معاويه آرام ننشسته به سوى عراق – كه مقر خلافت بود – لشكر كشيده با حسن بن على به جنگ پرداخت .
وى با دسيسه هاى مختلف و دادن پولهاى گزاف ، تدريجا ياران و سرداران حسن بن على را فاسد كرده بالا خره حسن بن على را مجبور نمود كه به عنوان صلح ، خلافت را به وى واگذار كند و حسن بن على نيز خلافت را به اين شرط كه پس از درگذشت معاويه ، به وى برگردد و به شيعيان تعرض نشود، به معاويه واگذار نمود (62) .
در سال چهل هجرى ، معاويه برخلافت اسلامى استيلا يافت و بلافاصله به عراق آمده در سخنرانى كه كرد به مردم اخطار نموده و گفت :((من با شما سر نماز و روزه نمى جنگيدم بلكه مى خواستم بر شما حكومت كنم و به مقصود خود رسيدم )) (63) !!
و نيز گفت :((پيمانى كه با حسن بستم لغو و زير پاى من است !!)) (64) معاويه با اين سخن اشاره مى كرد كه سياست را از ديانت جدا خواهد كرد و نسبت به مقررات دينى ، ضمانتى نخواهد داشت و همه نيروى خود را در زنده نگهداشتن حكومت خود به كار خواهد بست و البته روشن است كه چنين حكومتى سلطنت و پادشاهى است نه خلافت و جانشينى پيغمبر خدا. و از اينجا بود كه بعضى از كسانى كه به حضور وى بار يافتند به عنوان پادشاهى سلامش دادند (65) و خودش نيز در برخى از مجالس خصوصى ، از حكومت خود با ملك و پادشاهى تعبير مى كرد (66) اگرچه در ملا عام خود را خليفه معرفى مى نمود.
و البته پادشاهى كه بر پايه زور استوار باشد وراثت را به دنبال خود دارد و بالا خره نيز به نيت خود جامه عمل پوشانيد و پسر خود يزيد را كه جوانى بى بندوبار بود و كمترين شخصيت دينى نداشت ، ولايت عهدى داده به جانشينى خود برگزيد (67) و آن همه حوادث ننگين را به بار آورد.
معاويه با بيان گذشته خود اشاره مى كرد كه نخواهد گذاشت حسن عليه السّلام پس از وى به خلافت برسد؛ يعنى در خصوص خلافت بعد از خود، فكرى ديگر دارد و آن همان بود كه حسن عليه السّلام را باسمّ شهيد كرد (68) و راه را براى فرزند خود يزيد هموار ساخت . معاويه با الغاى پيمان نامبرده مى فهمانيد كه هرگز نخواهد گذاشت شيعيان اهل بيت در محيط امن و آسايش بسر برند و كمافى السابق به فعاليتهاى دينى خود ادامه دهند و همين معنا را نيز جامه عمل پوشانيد (69) .
وى اعلام نمود كه هركس در مناقب اهل بيت حديثى نقل كند هيچگونه مصونيتى در جان و مال و عرض خود نخواهد (70) داشت و دستور داد هر كه در مدح و منقبت ساير صحابه و خلفا حديثى بياورد، جايزه كافى بگيرد و در نتيجه اخبار بسيارى در مناقب صحابه جعل شد (71) و دستور داد در همه بلاد اسلامى در منابر به على عليه السّلام ناسزا گفته شود (و اين دستور تا زمان عمر بن عبدالعزيز خليفه اموى ((10199)) اجرا مى شد) وى به دستيارى عمال و كارگردانان خود كه جمعى از ايشان صحابى بودند، خواص شيعه على عليه السّلام را كشت و سر برخى از آنان را به نيزه زده در شهرها گردانيدند و عموم شيعيان را در هر جا بودند به ناسزا و بيزارى از على تكليف مى كرد و هر كه خوددارى مى كرد به قتل مى رسيد (72) .