پيش قدمى شيعه در تفكر فلسفى و كلامى در اسلام

پيش قدمى شيعه در تفكر فلسفى و كلامى در اسلام
كاملاً روشن است كه از روز اول ، گروه اقليت شيعه از اكثريت تسنن جدا شده پيوسته با مخالفين خود در نظريات خاصه اى كه داشت به محاجه مى پرداخت . درست است كه محاجه دو طرفى است و متخاصمين هر دو در آن سهيم مى باشند ولى پيوسته شيعه جانب حمله وديگران جانب دفاع را به عهده داشته اند و پيشقدمى در تهيه وسائل كافى مخاصمت در حقيقت از آن كسى است كه به حمله مى پردازد.
و نيز در پيشرفتى كه تدريجا نصيب مبحث كلامى شد و در قرن دوم و اوايل قرن سوم با شيوع مذهب اعتزال به اوج ترقى رسيد پيوسته علما و محققين شيعه – كه شاگرد مكتب اهل بيت بودند – در صف اول متكلمين قرار داشتند. گذشته از اينكه (148) سلسله متكلمين اهل سنت از اشاعره و معتزله و غير ايشان به پيشواى اول شيعه على عليه السّلام مى رسد.
و اما كسانى كه به آثار صحابه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آشنايى دارند خوب مى دانند كه در ميان اين همه آثار كه از صحابه (در حدود دوازده هزار نفر از ايشان ضبط شده ) در دست است ، حتى يك اثر كه مشتمل به تفكر فلسفى باشد نقل نشده ، تنها اميرالمؤ منين عليه السّلام است كه بيانات جذاب وى در الهيّات عميق ترين تفكرات فلسفى را دارد.
صحابه و علماى تابعين كه به دنبال صحابه آمده اند و بالا خره عرب آن روز به تفكر آزاد فلسفى هيچگونه آشنايى نداشتند و در سخنان دانشمندان دو قرن اول هجرى نمونه اى از كنجكاوى فلسفى ديده نمى شود تنها بيانات عميق پيشوايان شيعه و بالخصوص امام اول و هشتم شيعه است كه ذخاير بى كران از افكار فلسفى را داراست و آنان مى باشند كه گروهى از شاگردان خود را با اين طرز تفكر آشنا ساختند.
آرى عرب از طرز تفكر فلسفى دور بود تا نمونه اى از آن را در ترجمه برخى از كتب فلسفى يونان به عربى در اوايل قرن دوم هجرى ديد و پس از آن كتب بسيارى در اوايل قرن سوم هجرى از يونانى و سريانى و غير آن به عربى ترجمه شد و روش ‍ تفكر فلسفى در دسترس عموم قرار گرفت و با اين حال اكثريت فقها و متكلمين به فلسفه و ساير علوم عقليه كه مهمانان تازه واردى بودند، روى خوشى نشان نمى دادند و اين مخالفت اگرچه در آغاز كار به واسطه حمايتى كه حكومت وقت از اين علوم مى كرد، تاءثير قابل توجهى نداشت ولى پس از كمى ، صفحه برگشت و همراه منع اكيد، كتب فلسفى را به دريا ريختند و رسائل اخوان الصفا – كه تراوش ‍ فكرى يك عده مؤ لفين گمنامى است – يادگارى است از آن روز و گواهى است كه چگونگى وضع ناهنجار آن وقت را نشان مى دهد.
پس از اين دوره در اوايل قرن چهارم هجرى ، فلسفه توسط ((ابى نصر فارابى )) احيا شد و در اوايل قرن پنجم در اثر مساعى فيلسوف معروف ((بوعلى سينا)) فلسفه توسعه كامل يافت و در قرن ششم نيز فلسفه اشراق را ((شيخ سهروردى )) تنقيح نمود و به همين جرم نيز به اشاره سلطان صلاح الدين ايوبى كشته شد! و ديگر پس از آن داستان فلسفه از ميان اكثريت برچيده شد و فيلسوفى نامى به وجود نيامد جز اينكه در قرن هفتم در اندلس – كه در حاشيه ممالك اسلامى واقع بود – ابن رشد اندلسى به وجود آمد و در نتقيح فلسفه كوشيد (149) .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.