2ـ او يك مرد انقلابى است نه يك سياستمدار مادى!
دلائلى كه از طريق عقل و خرد يا از راه فطرت و نهاد اصيل آدمى، بر تحقّق يك انقلاب اصلاحى وسيع در جهان ذكر شد ـ همانند آياتى كه در قرآن در اين زمينه ديده مى شود ـ هيچكدام سخن از شخص خاصّى به ميان نمى آورد; بلكه تنها يك بحث كلّى را تعقيب مى كند; ولى بدون شك چنان انقلاب مانند هر انقلاب ديگرى نيازمند به رهبر دارد. يك رهبر نيرومند و آگاه و پرقدرت و پر استقامت با ديدى وسيع و جهانى.
آيا اين رهبر مى تواند همانند رهبران امروز جهان از جوامع مادّى برخيزد؟
[ 130 ]
يعنى همانند رهبرانى كه هدفشان در درجه اوّل حفظ موقعيّت خويش، و سپس هر چه به حفظ موقعيّت شخصى آنها كمك كند مى باشد; و تعظيمشان در برابر مكتبهاى مختلف سياسى و اقتصادى به مقدار تأثيرى است كه در حفظ موقعيّتشان دارند; و در درجه بعد حدّ اعلاى هدف و همّتشان گام گذاردن در مسير منافع ملّتشان مى باشد، هر چند به خاطر آن ملّتهاى ديگر را به «قربانگاه» ببرند!
جنگ بيست ساله ويتنام با مليونها كشته، و مجروح، و مليونها خانه و لانه ويران شده، و مليونها معيوب و ناقص العضو، و ميلياردها ثروت بر باد رفته، ثابت كرد كه سرمايه دارى امروز حاضر است براى حفظ منافع خويش، و حتّى گاهى براى هيچ ـ هيچ كه نه، بلكه يك مشت اوهام به نام پرستيژ و نه چيز ديگر ـ بجنگد; و در اين ميان چند رهبر عظيم الشّأن(؟) عوض شدند; ولى همه آنها اين مسير را مانند اسلافشان پيمودند و ثابت كردند اين عمل نظر شخصى فرد يا افرادى نبوده بلكه قولى است كه جملگى بر آنند و خاصيّت كشورهايى است كه با آن اصول اداره مى شوند.
آنها آزادى را به عنوان بزرگترين هدف مى طلبند، امّا تنها براى خودشان; گاهى سخن از آزادى براى دگران بر زبان مى رانند امّا همين كه با منافع آنها تصادمى پيدا كند بسرعت از ميان مى رود «همچون برف در آفتاب تموز»!
براى تامين منافع مادّيشان همه دست در دست هم دارند و تنها اصل مقدّس و مورد اتّفاقشان همين است; گويى يك قرار داد دائمى و
[ 131 ]
جاودان در زمينه آن تنظيم كرده اند.
و حربه هايى چون «حقوق بشر» و اصل «آزادى انسانها در تعيين سرنوشتشان» بيشتر براى كوبيدن رقبا است; به همين دليل، موقعى كه پاى دوستانشان به ميان مى آيد اين حربه ها كند مى شود; و به خاطر همان دوستى و اشتراك منافع از اجراى اين اصول معاف مى گردند!
آيا اين سيستمهاى اجتماعى و اين گونه ابرقدرتها مى توانند پرچم آزادى و عدالت را در جهان به اهتزاز در آورند و آيا ميان ابرقدرتها فرقى وجود دارد!
تكليف «ابرقدرتهاى سرمايه دارى» و ظلم و ستم و استعمارشان ناگفته روشن است و نيازى به بحث ندارد.
امّا ابرقدرتهاى چپ: آنها براى تعميم و بسط عدالت در ميان توده هاى زحمتكش و ساختن يك جامعه بدون طبقات تمام قدرتها را كوبيده و در چند نفر ـ يعنى گردانندگان تنها حزبشان ـ متمركز ساخته اند.
هزاران فئودال بزرگ و كوچك را در كوره انقلاب «پرولتاريا» ذوب كرده، و از آن چند فئودال بزرگ ريخته اند كه سر نخ تمام حركات سياسى و اقتصادى محيطشان را در دست دارند.
آنچنان سانسور شديدى بر محيط مسلّط كرده اند كه حتّى مجال انديشيدن بر خلاف آنچه اين رهبران مى خواهند، يا مى انديشند، از خلقها سلب شده!
اصولى را كه زائيده مغز بشر متحوّل متغيّر و در مسير تكامل است به
[ 132 ]
گونه يك رشته اصول جاودانى و دُگم در آورده، گويى مى خواهند تاريخ را در يك قرن قبل متوقّف سازند و چرخهايش را براى هميشه از حركت باز دارند.
گاه يكى از سران كه رقبا را بتدريج از صحنه قدرت كنار مى زند آنچنان خود كامه مى شود كه انسان را به ياد افسانه ديكتاتورهايى همچون خان مغول مى اندازد و فى المثل مانند آقاى استالين براى حفظ موقعيّت خويش كشتن يك مليون و دويست هزار نفر را مجاز مى شمرد!
امّا پس از مرگ، حتّى جسدش را از اين قبر به آن قبر مى كشانند، و نامش را از همه بر مى دارند; گويى اصلا وجود نداشته، در حالى كه تا ديروز تنها سنگر آزادى خلقهاى زحمتكش و تنها يار و حامى استثمار شدگان دنيا بود!
به خاطر حفظ منافع، گاه با هم مسلكانشان شديدترين مبارزه را مى كنند و با دشمنان سرسخت، طرح دوستى و «همزيستى مسالمت آميز» مى ريزند و اصول جاودان خود را به دست فراموشى مى سپارند!
آيا اينها مى توانند پرچم عدالت را در جهان برافرازند و همه ملّتها و كشورها را زير آن فرا خوانند؟
آيا مى توان از يك مكتب مادّيگرى جز اين انتظار داشت؟ مسلّماً نه! خواه ماترياليسم كاپيتاليسم باشد يا ماترياليسم سوسياليسم يا ماترياليسم ماركسيسم.
[ 133 ]
تنها يك مكتب انسانى و مافوق مادّى توانائى دارد چنان برنامه انسانى را در سطح جهان پياده كند.
مكتبى كه رهبرش به حفظ موقعيّت خويش نينديشد.
تنها به ملّت خويش متعلّق نباشد.
فقط از زاويه محدود مادّيگرى به جهان نگاه نكند.
افكارى آسمانى و بلند و ژرف داشته باشد.
و پاك از پستيها و لغزشها.
او است كه در پرتو اصولى كه الفبايش با الفباى اصول مادّيگرى كه دنياى امروز را اداره مى كند، فرق دارد، مى تواند بشريّت را از اين گذرگاه خطرناك تاريخ برهاند و به وادى ايمن برساند.
او كيست؟ و چه شخصى خواهد بود؟ اعتقاد عمومى مسلمانان اين است كه او مردى است به نام مهدى با مشخصات زير: