اسارت و استقامت (2)

اسارت و استقامت (2)

در چنین شرایطی این اسراء را وارد می‏کنند و همین زینب (علیه السلام) اسیر رنج دیده و رنج کشیده، در همان‏ محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که‏ یزید معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهای ابن‏زبعری را با خودش می‏خواند و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار می‏کند. زینب فریادش بلند می‏شود: «شمخت انفک»! «اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاساری ان بنا علی الله هوانا و بک علیه کرامه» ؟ ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته‏ای تو خیال می‏کنی اینکه امروز ما را اسیر کرده‏ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته‏ای، و ما در مشت نوکرهای تو هستیم، یک نعمت و موهبتی از طرف‏ خداوند بر تو است؟! به خدا قسم تو الان در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی، و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم .
(بحار الانوار، جلد 45، صفحه 133 و مقتل الحسین، مقرم، صفحه‏ 462 و لهوف، صفحه 76)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.