حلقوم ها را میتوان برید اما فریادها را هرگز، فریادی که از حلقوم بریده برمیآید، جاودانه میماند. شهید سیدمرتضی آوینی |
|
خاطره
نگاهش را دوخته بود یک گوشه ، چشم بر نمی داشت. مثل این که تو دنیا نبود . آب می ریخت روی سرش ، ولی انگار نه انگار . تکان نمی خورد . حمام پیران شهر نزدیک منطقه بود. دوتایی رفته بودیم که زود هم برگردیم. مانده بود زیر دوش آب . بیرون هم نمی آمد. یک هو برگشت طرفم،گفت« از خوا خواسته م جنازه ام گم بشه. نه عراقی ها پیدایش کنند، نه ایرانی ها.» شهید مصطفی ردانی پور |