خدايا دوست دارم تنهاي تنها بيايم دور از هر کژي، دوست دارم گمنام گمنام بيايم، دور از هر هويتي، خدايا! اگر بگوئي لياقت نداري، خواهم گفت: «لياقت کداميک از الطاف تو را داشتهام…؟» احمدرضا احدي |
|
خاطره ای از شهدا
در عملیات كربلای 2 كه در محور پیرانشهر به حاج عمران و در فصل زمستان در عمق خاك عراق انجام گرفت، علاوه بر برف زیاد، گل ولای عجیبي منطقه را پوشانده بود؛ به حدی كه راه رفتن را مشكل كرده بود. مجاهدان عراقی لشكر بدر در میان این مواضع به نگهبانی میپرداختند. برادر اسماعیل دقایقی از نیمههای شب كه همه در خواب بودند، آهسته وارد سنگرها میشد و گل و لای پوتینها را پاك میكرد و آنها را واكس میزد. بعدها وقتی مجاهدان عراقی كنجكاو شدند، فهمیدند كه شخص ناشناس، شهید گران قدر اسماعیل دقایقی فرمانده لشكر آنهاست. – یكی از دوستان همین شهید میگوید: در یك عملیات نفوذی به خاك عراق كه در فصل سرما و برف در غرب انجام شد، پس از دو روز پیاده روی، به دلیل اطلاع پیدا كردن دشمن، از ادامه عملیات جلوگیری و قرار شد همه باز گردند. ما حدود 200 نفر بودیم و بسیار خسته. بعضی حتی قادر نبودند حركت كنند و سلاح انفرادی خویش را حمل نمایند. ناگهان متوجه شدیم شهید دقایقی با یكی از معاونان خود – پس از ده ساعت پیاده روی – به ما ملحق شد. او علی رغم خستگی زیاد، اسلحه كسانی را كه خسته بودند، میگرفت و روی دوش خود میانداخت و به بچهها دلداری میداد كه شما اجر خود را برده اید و خداوند پاداش شما را میدهد. شهيد اسماعيل دقايقي |