کلام شهدا در عملیات والفجر 2 وقتى مى خواستیم به موضع رهایى برویم، با مشكل میدان مین روبه رو شدیم. در آن بین، نوجوان 14 – 15 ساله اى من را به گوشهاى كشید و گفت: «حاجى! به من یاد بده وقتى به مواضع دشمن رسیدیم، چه طور خود را روى میدان مین بیندازم تا تعداد بیشترى از مین ها خنثى شود. » من دستى به سرش كشیده، گفتم: «نه برادر. انشاء اللّه نیازى به این كار نیست. تیم تخریب، الآن مى رسد و مین ها را خنثى مى كند و به راحتى از معبر مى گذرید. » در پى پاسخ من، او با رضایت خاطر رفت؛ اما نمى دانستم دوستان او فرداى آن روز، همان كارى را كه او مى خواست، انجام مى دهند. هنوز صحنه اجساد مطهرشان به روى سیم هاى خاردار در ذهنم باقى است و به آن همه عشق و ایمان و ایثار و شجاعت غبطه مى خورم. منبع: شهيد ابراهيم همت |
|
خاطره ای از شهدا
در عملیات والفجر 2 وقتى مى خواستیم به موضع رهایى برویم، با مشكل میدان مین روبه رو شدیم. در آن بین، نوجوان 14 – 15 سالهاى من را به گوشه اى كشید و گفت: «حاجى! به من یاد بده وقتى به مواضع دشمن رسیدیم، چه طور خود را روى میدان مین بیندازم تا تعداد بیشترى از مین ها خنثى شود. » من دستى به سرش كشیده، گفتم: «نه برادر. انشاء اللّه نیازى به این كار نیست. تیم تخریب، الآن مى رسد و مین ها را خنثى مى كند و به راحتى از معبر مى گذرید. » در پى پاسخ من، او با رضایت خاطر رفت؛ اما نمى دانستم دوستان او فرداى آن روز، همان كارى را كه او مى خواست، انجام مى دهند. هنوز صحنه اجساد مطهرشان به روى سیم هاى خاردار در ذهنم باقى است و به آن همه عشق و ایمان و ایثار و شجاعت غبطه مى خورم. |