کلام شهدا:شهيد ابراهيم همت

کلام شهدا

در عملیات والفجر 2 وقتى مى ‏خواستیم به موضع رهایى برویم، با مشكل میدان مین روبه‏ رو شدیم. در آن بین، نوجوان 14 – 15 ساله ‏اى من را به گوشه‏اى كشید و گفت: «حاجى! به من یاد بده وقتى به مواضع دشمن رسیدیم، چه‏ طور خود را روى میدان مین بیندازم تا تعداد بیش‏ترى از مین ها خنثى شود. » من دستى به سرش كشیده، گفتم: «نه برادر. ان‏شاء اللّه نیازى به این كار نیست. تیم تخریب، الآن مى‏ رسد و مین ها را خنثى مى ‏كند و به راحتى از معبر مى ‏گذرید. » در پى پاسخ من، او با رضایت خاطر رفت؛ اما نمى‏ دانستم دوستان او فرداى آن روز، همان كارى را كه او مى‏ خواست، انجام مى ‏دهند. هنوز صحنه اجساد مطهرشان به روى سیم هاى خاردار در ذهنم باقى است و به آن همه عشق و ایمان و ایثار و شجاعت غبطه مى‏ خورم. منبع: شهيد ابراهيم همت

خاطره ای از شهدا

 در عملیات والفجر 2 وقتى مى ‏خواستیم به موضع رهایى برویم، با مشكل میدان مین روبه ‏رو شدیم. در آن بین، نوجوان 14 – 15 ساله‏اى من را به گوشه ‏اى كشید و گفت: «حاجى! به من یاد بده وقتى به مواضع دشمن رسیدیم، چه‏ طور خود را روى میدان مین بیندازم تا تعداد بیش‏ترى از مین ها خنثى شود. » من دستى به سرش كشیده، گفتم: «نه برادر. ان‏شاء اللّه نیازى به این كار نیست. تیم تخریب، الآن مى ‏رسد و مین ها را خنثى مى‏ كند و به راحتى از معبر مى ‏گذرید. » در پى پاسخ من، او با رضایت خاطر رفت؛ اما نمى‏ دانستم دوستان او فرداى آن روز، همان كارى را كه او مى‏ خواست، انجام مى‏ دهند. هنوز صحنه اجساد مطهرشان به روى سیم هاى خاردار در ذهنم باقى است و به آن همه عشق و ایمان و ایثار و شجاعت غبطه مى‏ خورم.
منبع : راوى: برادر مظاهرى، ر. ك: ده متري چشمان كمين، پاورقى ص 312

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.