پاداش برزخى روضه خوانى

يكى از علماى بزرگ كه تازه از نجف اشرف به وطنش برگشته بود و بسيار دوست مى داشت كه به مجالس روضه خوانى و عزادارى حضرت سيدالشهداء عليه السلام حاضر شود. مى گفت :


روزى به مجلس روضه خوانها رفتم . آنها قبل از آن كه روضه را شروع كنند مزاح زيادى كردند كه من خوشم نيامد. در ميان آنها ((سيد)) روضه خوانى بود كه بيشتر از همه مزاح مى كرد و من از او بيشتر متنفر بودم .
تصميم گرفتم ديگر به مجلس آنان نروم . شب در عالم رؤ يا ديدم قيامت برپا شده است و مردم دسته دسته از پل صراط مى گذرند و به بهشت مى روند. وقتى من خواستم از صراط بگذرم ، ديدم آن را طورى ساخته اند كه به هيچ وجه نمى توان از آن گذشت و به نظر مى رسيد غير قابل عبور است . ولى همان ((سيدى )) كه در مجلس روضه خوانى زيادتر مزاح مى كرد از آن طرف صراط پرواز مى كند و خود را به اين طرف مى رساند. بعضى از افراد را انتخاب مى كند و آنان را در بغل مى گيرد و پرواز مى كند و از صراط عبورشان مى دهد و به بهشت مى رساند. من هم دست به دامن او شدم و گفتم : اگر مرا هم از صراط ببريد متشكر خواهم بود.
او هم مرا بغل گرفت و با يك حركت از صراط عبور داد و آن طرف صراط گذاشت و گفت : آن طرف را نگاه كن ، آنها درهاى بهشت است .
به طرفى كه او اشاره مى كرد نگاه كردم ، ديدم بهشت درهاى زيادى دارد كه در پشت بعضى از آنها ازدحام جمعيت زياد بود ولى پشت يكى از آنها بسيار خلوت به نظر مى رسيد. آن ((سيد)) گفت : چون تو عالم و مجتهدى بايد از آن در وارد بهشت شوى . باز به آن درى كه او اشاره كرد نگاه كردم ديدم پشت آن در، صف طولانى از علما بسته شده است و در هر چند ساعت فقط يك نفر را صدا مى زنند.
گفتم : آيا ممكن است از آن درى كه خلوت تر مى باشد وارد بهشت شوم ؟ گفت : نه ، آن در، متعلق به حضرت سيدالشهداء عليه السلام است و مخصوص روضه خوانها مى باشد. اگر تو هم روضه خوانده باشى مى توانم ترا از آن در ببرم . گفتم : نه ، متاءسفانه اين توفيق را تا به حال نداشته ام . گفت : پس راهى براى شما وجود ندارد بايد از همان در شلوغ وارد بهشت شوى .
گفتم : خواهش مى كنم ، براى من كارى بكن . سيد مقدارى فكر كرد و گفت : بيا همين گوشه بنشينيم ، من مستمع مى شوم و تو هر طور كه مى توانى روضه اى بخوان تا ترا از آن در، ببرم و به حضرت امام حسين عرض كنم : تو هم روضه خوان هستى .
گفتم : بسيار خوب . همان گوشه نشستم و روضه اى خواندم و او گريه مى كرد. بعد گفت : حالا بيا با هم از اين در، وارد بهشت شويم . او دست مرا گرفت وارد بهشت كرد. وقتى وارد شدم ديدم آن طرف ، بهشت تختى گذاشته و حضرت امام حسين عليه السلام روى آن نشسته و دفتر بزرگى در مقابلشان گذاشته است و آن حضرت اسامى روضه خوانها را در آن دفتر ملاحظه مى فرمايند.
بالاخره ((سيد)) جلو رفت و گفت : قربانت گردم اين بار هم يك روضه خوان آورده ام . حضرت امام حسين عليه السلام رو به من كرد و فرمود: اسمت چيست ؟
گفتم : شيخ ((رمضان على ))، حضرت دفتر را نگاه كرد سپس سرشان را بالا نمود و رو به آن سيد كرد و فرمود: ما روضه خوانى به اين اسم نداريم .
آن ((سيد)) گفت : يا جدا، به جان خودتان قسم مى خورم خودم روضه اش را گوش داده ام و او براى من روضه خوانده است .
حضرت امام حسين عليه السلام تبسمى فرمود و گفت : بسيار خوب به خاطر تو وارد بهشت شود، مانعى ندارد.
آن عالم بعد از خواب ، مقيد بود كه هر طور ممكن است در مجالس ‍ روضه خوانى برود و روضه بخواند و نام خود را در زمره روضه خوانها قرار دهد.(317)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.