اويس قرن

گويند اويس شتربانى ميكرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را ميداد. يك روز از مادر اجازه خواست كه براى زيارت پيغمبر(ص ) بمدينه رود. مادرش ‍ گفت اجازه مى دهم بشرط آنكه بيش از نصف روز در مدينه توقف نكنى . اويس حركت كرد وقتى بخانه پيغمبر(ص ) رسيد اتفاقا ايشان هم تشريف نداشتند: ناچار اويس بعد از يكى دو ساعت توقف پيغمبر(ص ) را نديده به يمن مراجعت كرد چون حضرت بخانه برگشت پرسيد اين نور كيست كه در اين خانه تابيده گفتند شتربانيكه اويس نام داشت باينجا رسيد و بازگشت ، فرمود آرى اويس در خانه ما اين نور را بهديه گذاشت و رفت .
درباره چنين شخصى پيغمبر(ص ) ميفرمايد: (يفوح روائح الجنة من قب القرن و اشوقاه اليك يا اويس القرن ): نسيم بهشت از جانب يمن و قرن ميوزد چه بسيار مشتاقم بديدارت اى اويس قرنى .(84)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.