پنجره گلها

پنجره گلها

گوش کن مى شنوى همهمه ى دريا را

نور بى حوصله در پنجره مى آشو بد

واژه ها در شعف شور شدن مى رقصند

شيهه ى اسب کسى در نفس توفان است

سبزپوش اسب سوارى، گل وقرآن دردست

  تپش واهمه خيز نفس صحرا را

باز کن پنجره ى بسته گلدان ها را

ديدى آنک به افق، چرخش مولانا را

گوش کن ميشنوى همهمه يدريارا

آب مى پاشد يک مرقد نا پيدا را

قنبر على تابش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.