وصل سبز

وصل سبز

ز بوى تو گر جهان شود پُر،  خزان به باغى نمينشيند

اگر تو باشى ميان گلها، خزان نبيند نشان گلها

خوشا ترا با دو ديده ديدن،  صداى پاى ترا شنيدن

بيا که از جوى چشم سردم،  غرور اشکى گذر ندارد

دوباره مرغ مهاجر،  اينجا ترانه مى خواند از بهارت

چراغ راه عبور فردا بيا که در فصل بيتو بودن

چه کوچه پس کوچه هاى شهريکه حجله درحجله لاله دارد

  به سينه، هنگام وصل سبزت، غم فراقينمينشيند

فروغ مه،  پر توان شود پرتو چراغى نمينشيند

که با تودر گوش باغ جانها،  نفير زاغينمينشيند

زبسکه درعافيت نشستم به سينه داغى نمينشيند

به چشم پر انتظار گل،  آيت سراغى نمينشيند

شب شبستان لاله را مهر چلچراغى نمينشيند

به شوق وصل توباشد، ارنه گلى به راغينمينشيند

حميد کرمى

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.