| شـقايقى که در انـديشه ى شکفتن بود | دل شکسته ى در خون نشسته ى من بود | |
| بـه انـتظار طلوع تو اى ستاره ى صبح | دو چشـم منتظرم در قفس به روزن بود | |
| چه شد که دست ستم در حريم حرمت گل | چو شبروان، به تکاپوى لاله چيدن بود؟! | |
| مـرا بـه کشت آمل در خزان بى خبرى | هـزار خوشه ى بى حاصلى به خرمن بود | |
| جوانه زد گل خورشيد در دلم شب دوش | کز آفـتاب خـيال تو، خانه روشن بود | |
| نگاه ژرف تـو با من حديث هستى گفت | که چشـم مست تو، آيينه دار بودن بود | |
| چه راز داشـت که باده زبان به خاموشى | هـزار عقده گره در گلوى سوسن بود؟! | |
| گذشت فرصت پروازم از کرانه ى خاک | که جـان عرشى من در خرابه ى تن بود |
بیاد امام زمان مظلوم و غریبم اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

