29 – گامى به پيش

شيخ ابوسعيد، يكبار به طوس رسيد، مردمان از شيخ خواستند كه بر منبر رود و وعظ گويد . شيخ پذيرفت . مجلس را آراستند و منبرى بزرگ ساختند. از هر سو مردم مى‏آمدند و در جايى مى‏نشستند .

چون شيخ بر منبر شد، كسى قرآن خواند. جمعيت، همچنان ازدحام مى‏كردند تا آن كه ديگر جايى براى نشستن نبود. شيخ همچنان بر منبر نشسته بود و آماده سخن. كسى برخاست و فرياد برآورد: خدايش بيامرزد هر كسى را كه از جاى خود برخيزد و يك گام فراتر آيد . شيخ چون اين بشنيد، گفت: (( و صلى الله على محمد و آله اجمعين.)) و از منبر فرود آمد . گفتند: يا شيخ!جمعيت از دور و نزديك آمده‏اند تا سخن تو بشنوند؛ تو ترك منبر مى‏گويى؟ گفت: (( هر چه ما مى‏خواستيم كه بگوييم و آنچه پيامبران گفتند، همه را آن مرد به صداى بلند گفت . مگر جز اين است كه همه كتب آسمانى و رسالت پيامبران و سخن واعظان، براى اين است كه مردم، يك گام پيش نهند؟ )) آن روز، بيش از اين نگفت. ?

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.