كتاب : طعم خوب بندگى قسمت دوم

 

 

سيد جمال الدين اسد آبادى (وفات 1314 ق )
اگر چشم من ، در او، خير عبادالله نباشد كور باد بهتر است . و اگر دستم براى سعادت مخلوق نكوشد از حركت باز ماند. و اگر پايم را در راه نجات امت محمديه صلى الله عليه و آله قدم نزد شكسته شود. اين است مذهب من و اين است مشرب من .
مرا در اين جهان ، چه در غرب باشم و چه در شرق ، مقصدى نيست جز آنكه در اصلاح دنيا و آخرت مسلمانان بكوشم . و آخر آرزويم اين است كه چون شهداى صالحين خونم در اين راه ريخته شود. (66)
شيخ عبدالكريم حائرى يزدى (وفات 1315 ش )
در ايام عاشورا نيز اقامه عزا مى فرمود: و در روز عاشورا با هيئتى خاص پا برهنه و گل به پيشانى و صورت ماليده در دسته هاى عزادارى شركت مى كرد و به عزادارى مى پرداخت .
امتياز مرحوم حاج شيخ

آن

بوده كه عدم استفاده از بيت المال براى مخارج شخصى الا بقدر الضرورة بوده است .
آن اشخاصى كه بيش از سى ، چهل الى صد تومان در ماه ندارند اينها مفتخورند؟
حضرت امام خمينى (ره ) به مناسبتى در اين مورد فرمودند:
آن اشخاصى كه هزار ميليونشان ، (هزار ميليونشان يك قلم است ) هزار ميليونشان در جاهاى ديگر است ، اينها مفتخور زياد نيستند؟ ما مفتخوريم ؟ مالى كه مرحوم آقاى حاج شيخ عبدالكريم مان وقتى كه فوت مى شوند آقا زاده هاى آن همان شب چيز نداشتند، همان شب شام نداشتند، ما مفتخوريم ؟…(67)
آن مرحوم زمانى كه از قصد شوم استعمار مبنى بر كشف حجاب در ايران توسط رضا خان با خبر شد اشاره به رگهاى گلوى خود كرده و فرمود: تا پاى جان بايد ايستاد و من هم مى ايستم ناموس است ، حجاب است ، ضرورى دين و قرآن است .
و در اين رابطه براى اتمام حجت تلگرافى براى رضا خان فرستاد كه در آن آمده بود:
مى شنوم اقدام به كارهائى مى شود كه مخالفت صريح با طريقه جعفريه و قانون اسلام دارد كه ديگر خوددارى و تحمل برايم مشكل است .(68)
سيد ابوالحسن اصفهانى (وفات 1325 ش )
يكى از صفات برجسته ايشان صبر و بردبارى حيرت انگيز او است ، از شهيد حاج آقاى مصطفى خمينى نقل است كه گفته بودند! من كسى را صبورتر از مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى نمى شناسم ! زيرا كه آن مرجع عاليقدر در اوج مبارزاتش عليه سياست انگلستان در يك روز پرهمهمه به نماز مى ايستد و در پشت سر او پسرش مرحوم سيد حسن شهيد مى ايستد و پشت سر آنها هزاران تن از مسلمانان نماز مى ايستند در ركعت دوم نماز در حال سجده بودند كه ناگهان فريادى بلند شد. سيد حسن فرزند آقا را كشتند و بلافاصله صفهاى نماز از هم پاشيد ولى آن مرجع بزرگ همچنان نمازش را ادامه داد و آن را به پايان رسانيد و آنگاه سر برگردانيد. و با منظره هولناكى روبرو شد و او ديد سر فرزند دلبندش را خائنى به نام على اردهالى گوش تا گوش بريده است فقط سه بار فرمودند لا اله الا الله و بالاتر اينكه قاتل پسرش را هم عفو نمودند. (69)
سفير انگليس به ملاقات آن مرجع با اصرار زياد مى رسد بعد اظهار مى دارد كه حكومت بريتانيا سلام و تحيات فراوان خود و ملت خود را به ساحت مقدس آن حضرت تقديم مى كند و معروض مى دارد دولت انگلستان در جنگ جهانى دوم نذر نمود. چنانكه جرمت (آلمان ) را در جنگ شكست داد مبلغى را به شكرانه اين پيروزى بر معابد و همچنين به رهبران دينى بزرگ جهان تقديم نمايد اكنون كه بريتانيا پيروزى مورد نظر خود رسيد در صدد وفاء به نذر خود برآمده است بعد از پايان صحبت سفير، آن مرجع بزرگ لحظه اى درنگ فرمودند: مانعى ندارد علماى حاضر در مجلس از موافقت غير منتظره سيد در شگفت شدند.
سفير بسيار خوشحال شد فورا چكى به مبلغ يكصد هزار دينار عراقى برابر با دو ميليون تومان صادر كرده به سيد تقديم كرد اما سيد پس از دريافت چك و اطلاع از مبلغ مندرج در آن فورا كاغذ كوچكى را كه در مقابلش بود برداشته و مبلغ صد هزار دينار عراقى را حواله نمود. و ضميمه چك تقديمى دولت انگلستان كرد كه جمعا چهار ميليون تومان شد.
آنگاه فرمود: به اطلاع من رسيده كه در اين جنگ اكثر لشگريان بريتانيا از مسلمين هند بوده اند كه همه شان در جريان آن كشته شده اند و از آنان جز يك مشت زن و بچه بى سرپرست و آواره چيزى باقى نمانده است من به حكم مسئوليت اسلامى بر خود وظيفه مى دانم كه اين ستم ديدگان بى گناه را هرگز فراموش نكنم و اين مبلغ را در ميان آنان تقسيم مى كنيم .
حاج آقا حسين قمى (وفات 1325 ق )
اهالى مشهد از علامه متقى ميرزا محمد تقى شيرازى در خواست عالمى با تقوا و مجتهدى دانا و توانا نمودند. حضرتش صاحب عنوان مرحوم آبت الله قمى را به آن ارض مقدس گسيل فرمود.
آن مرجع بزرگ به وظيفه تدريس ، اقامه جماعت ، زعامت حوزه علميه خراسان و رهبرى مردم مشغول مى شوند. چند سال بعد اقدامات خلاف شرع و خلاف اصول آزادى رضا خان كه در سطح كشور اجرا مى شود. آن مرجع مجاهد بر عليه ظلم رضا خانى مبارزه يك تنه مى نمود رضا خان علاوه بر تبعيد و آزارش او را شكنجه روحى مى داد اما او مصمم و استوار بود و روح بلندى داشت كه خود را پيروز مى يافت .
رضا شاه يكى از صاحب منصبان بانكى را با چك سفيد امضاء شده به حضور آقا فرستاد تا ايشان هر چه مى خواهند بنويسند:
آقا فرمودند: من پول دولت را نمى خواهم .
به ايشان عرض شد كه اطلاع داريم شما پولى نداريد مدتى هم در محاصره هستيد و به جائى دست رسى نداريد لذا هر چه پول بخواهيد به شما خواهيم داد، ولى در جواب فرمودند: من رعيت امام زمانم تا بحال مخارج مرا امام زمان (عج ) مرحمت كرده اند بعد از اين هم مرا فراموش نخواهند كرد. اما زمان از طريق غير طبيعى هم مى تواند نوكرهاى خود را اداره كند.
جالب است بدانيد كه بر حسب اظهار همين رياست كلانترى چون براى انجام اين كار بسيار وحشت داشته است وجه مذكور را كف پاى خود گذاشته ، جوراب را به پا كرده و چكمه نظامى روى آن مى پوشد و به قصد ديدار آقا به باغى كه آقا در محاصره بود مى رود و بيان مى كند وحشت داشتم كه هنگام ورود شايد مرا هم جستجو كنند. به هر حال وجه مذكور را بدست مرحوم آيت الله قمى مى دهد.
آن مرجع عاليقدر مى فرمايد: من مطمئن بودم امام زمان (عج ) در چنين موقعيتى خاص رعيت خود را تنها نخواهد گذاشت .(70)
به فرموده امام عليه السلام : در قيامت نزديكترين شما به من كسى خواهد بود كه بيش از همه راستگو باشد، امانت را بهتر حفظ كند و تحويل دهد و به پيمان خود وفادارتر از همه بوده و از نظر اخلاق هم از همه بهتر باشد.(71)
مرحوم حاج آقا حسين قمى در ماجراى كشف حجاب فرمود:
اسلام امروز فدايى مى خواهد و من حاضرم فدا شوم و نيز فرمود:
من قصد اقدام دارم ، خود را موظف مى دانم كه اقدام كنم و چنانچه براى جلوگيرى از كشف حجاب اجبارى ، ده هزار نفر كه يكى از آنها من باشم كشته شود، جايز است .
صحيفه حوزه ضميمه روزنامه جمهورى اسلامى 17/10/80
شيخ فضل الله نورى : وفات (1327 ق )
به مرحوم شيخ فضل الله پيشنهاد شد كه اجازه بدهيد پرچم هلند را كه كشور بى طرفى است بر بام خانه نصب كنيم تا در امان باشيم ، شيخ با تبسمى استهزاء گونه فرمودند: بايد پرچم ما را روى سفارتخانه بيگانه نصب كنند. چطور ممكن است كه صاحب شريعت به من كه مبلغ احكام هستم اجازه فرمايد: پناهنده به خارج از شريعت شوم .(72)
بعد فرمود: آيا رواست كه من پس از هفتاد سال كه محاسنم را براى اسلام سفيد كرده ام حالا بيايم زير پرچم بيگانه بروم .

دست حق در دست مى آمد روان بر پاى دار

تا بلند، آوازه سازد بعد از اين آواى دار

آن كه در آيينه انديشه مى بيند خداى

كى كند انديشه از رنج توانفرساى دار(73)

نظر امام خمينى ؛ درباره آيت الله شيخ فصل الله نورى :
لكن راجع به همين مشروط و اين كه مرحوم شيخ فضل الله رحمه الله ايستاد كه مشروط بايد مشروعه باشد بايد قوانين موافق اسلام باشد، در همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسى هم از كوشش ‍ ايشان بود، مخالفين ، خارجيها كه يك همچو قدرتى را در روحانيت مى ديدند، كارى كردند در ايران كه شيخ فضل الله مجاهد مجتهد داراى مقامات عاليه را، يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف روحانى نما او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه شيخ فضل الله را در حضور جمعيت به دار كشيدند. (74)
آخوند خراسانى (وفات 1329 ق )
تنها خوراك من فكر بودم . ولى قانع نبودم . هيچ گاه نشد كه گلايه كنم . شش ‍ ساعت بيشتر نمى خوابيدم . شبها بيدار بودم با ستارگان دوست شده بودم . خواب با شكم خالى بسيار مشكل است . (75)
دستگيرى نيازمندان : يكى از سخنرانان مذهبى كربلا كه از مخالفان مشروطه بود و همه جا عليه آخوند صحبت مى كرد، به علت بدهى تصميم گرفت خانه اش را بفروشد. مشترى خريد خانه را مشروط به امضاء و اجازه آخوند قرار داد. گر چه روى ديدن آخوند را نداشت اما شرمنده و ناچار نزد آخوند رفت و از او خواست تا به اين معامله راضى شود. آخوند چند كيسه ليره به او داد و گفت : شما جزو علماييد، من راضى نيستم كه در گرفتارى باشيد. با اين پول ، بدهى خود را بدهيد و خانه را بفروشيد. هر گاه به مشكلى برخورديد نزد من بياييد. واعظ كربلا از رفتار آخوند متنبه گشت و از آن پس ، از مريدان او شد.(76)
نامه آخوند خراسانى به محمد على شاه :
… از بدو سلطنت قاجار چه صدمات فوق الطاقه به مسلمانان وارد آمده و چقدر از ممالك شيعه از حسن كفايت آنان به دست كفار افتاد و قفقاز، شيروانات ، بلاد تركمان و بحر خزر، هرات ، افغانستان ، بلوچستان ، بحرين ، مسقط و غالب جزاير خليج فارس و عراق عرب و تركستان ، تمام از ايران مجزا شد. دو ثلث تمام از ايران رفت و اين يك مثلث باقى مانده را هم به انحاء مختلف ، زمامش را به دست اجانب دادند. گاهى مبالغ هنگفت قرض ‍ كرده و در ممالك كفر خرج نمودند و مملكت شيعه را به رهن كفار دادند. گاهى به دادن امتيازات منحوسه ، ثروت شيعيان را به مشركين سپردند.
گاهى خزائين مدفونه ايران را به ثمن بخس (مبلغ ناچيز) به دشمنان دين سپردند. يكصد كرور، بيشتر خزينه سلطنت كه از عهد صفويه و نادر شاه و زنديه ذخيره بيت المال مسلمين بود، خرج فواحش فرنگستان شد و آن همه اموال مسلمين را كه به يغما مى بردند، يك پولش را خرج اصلاح مملكت ، سد باب احتياج رعيت ننمودند. به حدى شيرازه ملك و ملت را گسيختند كه اجانب علنا مملكت را مورد تقسيم خود قرار داده .
اى منكر دين ! اى گمراه ؛ پدرت دستور (مشروطه ) را صادر كرد. اما از روزى كه تو به سلطنت نشستى همه وعده هاى مشروطه را زير پا نهادى . شنيدم شخصى از سوى تو به نجف فرستاده شده تا ما را با پول بخرد. و حال اينكه نمى دانى ، قيمت سعادت مردم بيشتر از پول توست … تو دشمن دين و خائن به اين مملكت هستى . من بزودى به ايران مى آيم و اعلان جهاد مى كنم .
شيخ محمد خيابانى (شهادت 1338 ق )
از روحانيون آزاديخواه تبريز متولد 1397 هجرى قمرى و در سال 1338 هجرى قمرى به شهادت رسيده است . وى در جنگ با بين الملل اول ، در برابر فشار روسهاى تزارى ايستادگى كرد. و پس از جنگ مذكور، چون وضع حكومت خوب نبود با حكومت مزبور مخالفت نمود. و در عين حال از نفوذ كمونيسم جلوگيرى مى كرد.(77)
كلام شيخ محمد خيابانى بسيار عارفانه و عاشقانه است .
مى فرمايد: مرگ شرافتمندانه بهتر از حيات بيشرفانه است .
جوانان ! اميدهاى آتيه وطن ! بدانيد كه همواره افتخارات حقيقى در ميانه جانفشهانيهاست . شرافت واقعى نصيب آن كسى است كه براى راحتى ديگران جان نثار كرده ، در ميدان مبارزه حيات اجتماعى ، پشت به حملات روزگار نشان نداده و مغلوب مصائب طاقت فرسا نگردد. (78)
ملا فتح الله اصفهانى (وفات 1339 ق )
شيخ شريعت پس از رحلت ميرزا محمد تقى شيرازى ، يگانه مرجع جهان تشيع شد. با اين حال وى رهبرى دينى را چون بارى سنگين بر دوش خود احساس مى كرد. چنين با خدايش مناجات مى كرد:
خدايا، در آخرين روزهاى زندگيم در دنيا به رياست مبتلا شده ام و بايد سنگينى اين بار امانت را به دوش كشم ! بارالها، من طاقت تحمل اين امر بزرگ را ندارم … و حال آنكه تو فرداى قيامت از من سؤ ال خواهى كرد… شيخ الشريعه در پى مبارزه با تهاجم فرهنگى دشمن چنين مى گويد: خدمت علماى بزرگ … و عموم مردم روستاها و شهرها و كوچ نشينان …
بر آقايان و هوشياران … پوشيده نيست كه بيگانگان از سده هاى پيشين و مدتها قبل كوشيده اند دارايى مسلمانان را بدزدند و شهر و كشورمان را تصاحب كنند… قرآن سراسر حكمت را از ميان آنان بردارند و آنچه از وسايل مادى و معنوى نزد آنان است نابود سازند، بيگانگان همواره براى دستيابى به اين هدفها نقشه هايى ترتيب داده اند. آنگاه شيخ شريعت در پايان دردمندانه از مسلمانان و ايرانيان مى خواهد كه در صف واحد در برابر دشمن متجاوز بايستند.(79)
در سال 1330 قمرى با حمله روسيه به ايران شهرهاى تبريز، رشت ، مشهد و چندين شهر و روستاى ايران اشغال شد مرحوم شيخ شريعت در آن ايام در عراق بودند تصميم گرفتند با مقاومتى قهرمانانه جلو متجاوزان را بگيرند در نامه اى دستور جهاد را چنين فرمودند:
به عموم حجج اسلام ، سرداران عظام و رؤ ساى عشاير… از قديم زمان الى اكنون به واسطه مردانگى عشاير هرگز به خيال اجانب نمى رسيد كه دست اندازى به خاك ايران نمايند. چه رسد به سوق عساكر و جسارت … در ممالك اسلاميه مرگ در اين عصر مردانگى ايرانيان محو نابود و عقايد اسلام پشت گوشها افتاده يا للمسلمين يك مشهد مقدس در مملكت شماست ، آيا رواست كه با وجود امثال شماها به تصرف كفار در آيد و ننگ تاريخى براى شما باقى بماند.(80)
سيد مجتبى نواب صفوى (شهادت 1334 ش )
در خواب ، جدم سيدالشهداء را ديدم كه بازوبندى به بازويم بست و روى آن نوشته شده بود: فدائيان اسلام .
وقتى مرحوم آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى در نجف وفات مى كند به همين مناسبت عده اى از دولتمردان ايران براى عرض تسليت به مراجع نجف از طرف شاه راهى نجف مى شوند.
در يكى از مجالس كه فرستادگان شاه حضور دارند جناب نواب صفوى منبر رفته ضمن حمله شديد به دولت قوام السلطنه (نخست وزير وقت ) مى گويد:
چطور شما براى فوت يك نفر روحانى بزرگ به نجف آمده و به مقامات روحانى تسليت مى گوييد در حالى كه روحانى ديگرى همچون آيت الله سيد ابوالقاسم كاشانى را در ايران به جرم دفاع از اسلام به زندان افكنده ايد؟!
سيد محمد كاظم يزدى (وفات 1337 ق )
نقل شده است كه يكى از بزرگان حوزه قم روزى به اطاق خصوصى سيد رفته و گوشه اطاق يك ديزى يعنى ديگ كوچك مى بيند از ايشان سؤ ال مى كند اين چيست ؟
سيد جواب مى دهند:
ديگ زمانى طلبگى من هست گذاشته ام اين بالا، جلوى چشمم كه خود را فراموش نكنم .
در آخرهاى عمر خويش چهار نفر از علماى بزرگ را وصى خود قرار مى دهد. تا موظف باشند كه تمامى موجودى وجوهات شرعيه سهم امام عليه السلام سهم سادات و كفارات و مظالم را كه هر كدام جداگانه در دفترى ضبط شده بود به مرجع تقليد بعدى تحويل دهند.
در همين جلسه يكى از نوادگانش عرض مى كند! شما نواده هاى يتيم داريد كه تحت سرپرستى شما هستند، خوب است چيزى براى آنها تعيين كنيد، مرحوم سيد با ضعف شديد فرمود:
احفاد من اگر متدين هستند خدا روزى آنها را مى رساند و اگر نه چگونه مالى كه از آن من نيست به آنان كمك كنم ؟
مجاهد بيدار
زمانى كه ايتاليا نيروهايش را براى اشغال كشور ليبى به حركت در آورد و مى رفت تا بخش عظيمى از ممالك اسلامى به اشغال بيگانگان در آيد اين مرجع عالى مقام ، فتواى تاريخى و سرنوشت ساز خود را درباره وضعيت مسلمانان جهان صادر كرد، فتواى جهاد ايشان چنين بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
در اين ايام كه دول اروپايى مانند ايتاليا به طرابلس غرب (ليبى ) حمله نموده و از طرفى روسها شمال ايران را با قواى خود اشغال كرده اند و انگليسيها نيز نيروهاى خود را در جنوب ايران پياده كرده اند و اسلام را در معرض خطر نابودى قرار داده اند، بر عموم مسلمين از عرب و ايرانى ، واجب است كه خود را براى عقب راندن كفار از ممالك اسلامى مهيا سازند و از بذل جان و مال در راه بيرون راندن نيروهاى ايتاليايى از طرابلس غرب و اخراج قواى روسى و انگليسى از ايران ، هيچ فرو گذار نكنند، زيرا اين عمل از مهمترين فرايض اسلامى است ، تا به يارى خداوند دو مملكت اسلامى از تهاجم صليبى ها محفوظ بماند.(81)
وقتى كه ارتش انگلستان وارد عراق شد و با مقاومت مردم مسلمان عراق مواجه شدند، اهل نجف مقابله سختى مى كردند. و زمانى كه انگليس بر عراق تسلط كامل يافت . در مقام انتقامجوئى از اهالى نجف اشرف برآمد،
در اين رابطه حاكم انگليس خدمت آيت اله سيد محمد كاظم يزدى مى رسد و عرض مى كند: دولت از شما خواهش مى كند كه نجف را ترك گوئيد و به كوفه برويد زيرا دولت مى خواهد اهالى نجف را تاءديب نمايد.
سيد فرمودند: من به تنهائى خارج شوم يا با اهل بيتم ؟
حاكم گفت : شما و اهل بيتتان آن مرحوم فرمود: اهل نجف بيتم هستند پس ‍ من خارج نمى شوم ، بگذار آنچه به اهل بيت من مى رسد به من هم برسد و به بركت اين استقامت اهل نجف از شر انگليس در امان ماندند. (82)
سران انگليس او را با پول مى آزمايند!
سيد: با كمال وقار پول آن انگليسى را پس زده و با عزمى راسخ گفت كه هنوز موقع آن نرسيده است ، تا آن جا كه انگليسى مى گويد:
من اطمينان حاصل كردم كه با او نمى توان صحبت پول كرد و مقام عالى او قابل خريد و فروش نيست و بسيار خوشوقت است كه در اين باب با او صحبت نكنيم .
شيخ عباس قمى (وفات 1319 ش )
او صاحب 62 كتاب است ، كه معروف آنها مفاتيح الجنان و منتهى الآمال و سفينة البحار است .
روزى دو بانوى محترم كه ساكن بمبئى بودند حضور آن مرحوم مى رسند و اظهار تمايل مى كنند كه هر ماه مبلغ 75 روپيه به ايشان تقديم نمايند و ايشان از پذيرفتن آن خوددارى كرده و در مقابل اعتراض يكى از فرزندان خود مى گويد:
ساكت باش من همين مقدارى را هم كه الان خرج مى كنم ، نمى دانم فرداى قيامت چگونه جواب خدا و امام زمان (عج ) را بدهم در جواب اين مقدار هم معطل هستم ، چگونه بارم را سنگين تر كنم .(83)
آخوند ملا حبيب الله كاشانى (وفات 1340 ق )
در نصيحت نامه اش آمده است :
اى عزيز من هر چيز را ميزانى در خور خودش مقرر است ، كه حقيقت آن به او سنجيده مى شود و ميزان تدين متدين مساوات است به اين معنى كه بندگان خدا را بدون فضيلت شرعيه بر يكديگر ترجيح ندهد، و فضيلت شرعيه همان تقوى و ورع و گسستگى از دنيا و علم صفاوت و نقاوت است نه دولت و عزت و منصب ، همانا اين گونه مناصب در محل فنا و زوال است و منصب خدايى را انجام بقا و سعادت است .
پس اى عزيز اعتماد مكن به آن كس كه دعوى دين كند و قلبش به اهل دنيا و منصب مايل باشد.
در پاسخ دوستى كه پرسيده بود موجب آسودگى دنيا چيست ؟ مى نويسد: بدانكه آسودگى در دنيا بجز با ترك علايق دنيا ممكن نشود. نفس تعلق محنت است و شدت و مودت و سكراتش كه شنيده اى لعل كه كنايت از همين تعلقات باشد. پس اگر آسودگى خواهى قلب را به سلاسل و اغلال تعلقات اسير مكن . مثل مرد دنيا كه هميشگى از محنتش نالد، چون آن شخص است كه خصيه خويش را محكم گرفته و فشار ميداد و فرياد مى كرد ديگريش گفت : دست بردار آسوده شوى . (84)
نمونه اى اشعار ملا حبيب الله كاشانى :

يك چند به شغل درس و تدريس

دست از همه كارها كشيدم

در مدرسه قيل و قال كردم

در مساء گفتم و شنيدم

از گفتن درس و بحث طلاب

افسرده شدم ، به جان رسيدم

زين گفت و شنود و قيل و قالم

راهى به وصال حق نديدم

در جاى ديگر گفت :

سحرگاهى به توفيق الهى

شنيدم ذكر هو از مرغ و ماهى

بگوشم شد ندا از عالم غيب

كه اى سالك زمن خواه آنچه خواهى

ميرزا كوچك خان جنگلى (شهادت 1300 ش )
ميرزا كوچك خان در جواب نامه فرمانده قزاقخانه پاسخ مى دهد.
وجدانم به من امر مى كند در استخلاص مولد و موطنم كه در كف قهاريت اجنبى است ، كوشش كنم . شما مى فرماييد نظام نظر به حق و باطل ندارد و مدعيان دولت را هر كه و هر چه هست بايد قلع و قمع نمود تا داراى منصب و مقام گردد بنده عرض مى كنم . تاريخ عالم به ما اجازه مى دهد هر دولتى كه نتوانست مملكت را از سلطه اقتدار دشمنان خارجى نجات دهد، وظيفه امت است كه براى خلاصى وطنش قيام كند اما كابينه حاضر مى گويد: من بمحض استفاده شخصى بايد مملكت را در بازار لندن به ثمن بخش ‍ بفروشم . در قانون اسلام مدون است كه كفار وقتى به ممالك اسلامى مسلط شوند، مسلمين بايد به مدافعه برخيزند، ولى دولت انگليس فرياد مى كشد كه من اسلام نمى شناسم ، بايد دول ضعيف را كشته مقاصد مشؤ وم خود سازم . (85)
آيت الله سيد حسن مدرس (شهادت 1316 ش )
مى فرمايد: ما خودمان صاحب خانه هستيم . ما را بگذاريد كه صلاح و فساد خودمان را مى دانيم .
سزاوار نيست كه ما به امضاء خود آزادى و استقلال خويش را از دست داده و ترك كنيم ، منشاء سياست ما ديانت ماست ، ما نسبت به دول دنيا دوست هستيم ، چه همسايه چه غير همسايه ، چه جنوب ، چه شمال ، چه شرق ، چه غرب ، هر كس متعرض اختلاف من با رضا خان بر سر كلاه و عمامه نيست من با لباس اين دستگاه مخالفم .(86)
مرحوم آقا سيد مهدى درچه اى (وفات 1364 ق )
در قحطى سال 1335 حدود بيست من آرد در منزل داشت بمحض اينكه آثار گرانى نمودار شد. همه آن آردها را فروخت . وقتى به او گفتند: لازم بود كه شما احتياط مى كرديد و حتى مقدار ديگرى هم مى خريديد. جواب داد: ترسيدم شبهه احتكار داشته باشد. خدا بزرگ است . (87)
ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (وفات 1304 ش )
حضرت آيت الله ميرزا جواد آقا درباره دستورالعمل شيوه هاى تهذيب نفس و اصلاح اخلاق مى فرمايد:
شناخت نفس راه مطلوب براى خودسازى است براى اين امر مهم بايد به عالم عقلى رسيد. تا انسان پاى به اين عالم نگذارد و از دنياهاى ديگر بيرون نرود معرفت نفس حاصل نمى شود.
از اين رو در پى اتمام اين معرفت ، مرحوم مغفور (ملا حسينقلى همدانى ) كه خداوند بهترين جزاى معلمان ما را به او بدهد مى فرمود:
بايد انسان مقدار زيادى از خوراك و غذايش را كم كند و از استراحت و خواب خود بكاهد تا جنبه حيوانيت در او كاسته شده ، ابعاد روحانى بيشترى به دست آورد. ميزان آن را چنين فرمود: انسان روز و شب بيش از دو مرتبه غذا نخورده و از خوراكيها در بين دو وعده استفاده نكند. هر وقت غذا مى خورد بايد مثلا يك ساعت بعد از گرسنگى بخورد و آنقدر بخورد كه تماما سير نشود و باز هم ميل به غذا داشته باشد.
گوشت زياد را ترك كند و در شب و روز هر دو وعده گوشت نخورد.
اگر بتواند روزهاى سه روز هر ماه را ترك نكند.
شبانه روز شش ساعت بخوابد و البته در حفظ زبان و دورى از اهل غفلت كوشش بسيار كند. (88)
آيت الله سيد محمد تقى خوانسارى (وفات 1331 ش )
مرحوم آيت الله خوانسارى نقل مى كند، زمانى كه بدست اشغال گران انگليس اسير شده و همراه اسراء به جزيره سنگاپور فرستاده شد، اسراء در زندان صحرايى قرار داده شدند و به آنها شكنجه داده مى شد.
مى فرمايد: روزى همه به بيرون رفته بودند و من تنها بودم زندانبانان حيوانى وحشى را از آن دم بر درون زندان رها كردند. حيوان جستى زده و به سرعت به طرف من آمد. خيلى نزديك شد اما كارى به من نداشت . به دم در رفت و دو مرتبه برگشت . چند دفعه اين كار را انجام داد ولى كارى با من نكرد.(89)
سيد محسن امين (وفات 1331 ش )
دانشمند بزرگ جبل عامل خدمت به انسانهاى دردمند را وظيفه خويش ‍ مى دانست . بيمارى وحشتناكى كه هواى زرد ناميده مى شد و در يك روز تنها در روستاى شقرا دوازده قربانى برجاى نهاد. مردم نگران از سرايت بيمارى ، مردگان را رها كرده ، از شستن ، حمل و تدفين آنها خوددارى مى كردند، آيت الله سيد محسن امين همراه چند نفر اين وظيفه بزرگ را به عهده گرفته و مى فرمايد:
هنگامى كه كسى مى مرد، على زين يا عمشا او را مى شست . سپس من به خانه هاى مردم رفته ، به آنان مى گفتم : خارج شويد. آنها برون آمده ، جنازه را حمل مى كردند. من نيز پشت سر آنها مى رفتم . بر جنازه نماز مى گزارديم و آن را به خاك سپرده راه آبادى پيش مى گرفتيم ؛ ولى هنوز به خانه نرسيده خبر جنازه ديگرى مى رسيد، ما ديگر بار به نماز و تدفين مى پرداختيم و بدين ترتيب همه روز ما در اين كار مى گذشت . روزى زنى تهيدست در گذشت هيچ كس حاضر نشد كه زن در خانه اش شستشو داده شود. خرابه اى در آن نزديكى بود گفتم او را در خرابه شستشو دهيد، ولى همسايگان جلوگيرى كردند سرانجام گفتم وى را درون ظرف بزرگى كه شيره انگور مى فشارند غسل دهند. اندكى بعد شستشو انجام يافت ، ولى كسى نبود كه جسد را به گورستان حمل كند در اين لحظه چند مرد و زن ديدم و آنها را به برداشتن پيكر وا داشتم ، سه سوى تابوت را به آنها سپردم و خود سمت چهارم را گرفتم . در راه به مردى بر خورديم كه به جاى من زير تابوت قرار گرفت . پس از اندكى تشيع حمل كنندگان جسد، از غفلت من سود جسته ، تابوت را در گوشه اى بر زمين نهادند.
شيخ محمد حسين كاشف الغطا (وفات 1333 ش )
مى فرمايد: نخستين فردى كه بذر تشيع را در سرزمين اسلام كاشت بنيانگذار اسلام ، حضرت محمد صلى الله عليه و آله بود. دهها حديث در كتابهاى اهل سنت آمده است كه در آن ها پيامبر صلى الله عليه و آله ، على عليه السلام و شيعيان او را رستگاران جهان آخرت ياد كرده است … انديشه سعى از زمان پيامبر آغاز شد… شيعه در لغت به معناى پيرو است و به پيروان حضرت على عليه السلام در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله ، شيعيان على عليه السلام مى گفتند.
چكيده اى از پاسخ كاشف الغطا به كنگره : پيش از هر چيز بدانيد كه زبان عمل از زبان حرف برنده تر است هزاران كنگره از طرف آنان كه پاى بند به ارزشهاى معنوى نيستند، بى اثر است . اى دولت ، ايالات متحده و اى دولت انگليس ! آيا شما داراى چنين صفتهايى هستيد؟ آيا شما براى معنويتها ارزشى قائليد؟ آيا جنايتهايى كه شما در فلسطين كرديد، شما را رو سياه نكرد؟ مگر به آنها پول و اسلحه نمى دهيد؟
شما و نهصد هزار عرب (فلسطينى 1945 ميلادى ) را بى خانمان ، آواره بيابانها، زمين را بستر و آسمان را لحاف آنها نكرديد؟ آنها در وطن خود عزيز بودند و شما كارى كرديد كه دل سنگ به حال آنها مى سوزد.
آيا نرون (امپراتور روم و جنايتكار بزرگ تاريخ ) به اندازه شما جنايت كرد؟ شگفتا كه شما از مسلمانان و اعراب انتظار همكارى داريد و از آنها مى خواهيد كه با شما همفكرى و همكارى كنند. شما عرب را لگد مال مى كنيد.
اكنون شما از در ديگرى وارد شده ايد. امروز از ما مى خواهيد كه با شما در كنگره ها بر سر يك ميز بنشينيم و درباره ارزشهاى معنوى به مذاكره بپردازيم شما بمب اتمى را براى چه ساخته ايد؟ آيا تلاش در راه استثمار ملتها و به بند كشيدن آنها به خاطر دنيا پرستى و پول پرستى شما نيست ؟ تمام برنامه هاى حتى شما آنهايى كه به نام دين انجام مى دهيد به خاطر دنيا پرستى است …
اما فلسطين را ذبح كرديد، اما با دست دولتهاى عربى بلكه ، بدست دولتهاى اسلامى تا ذبح شرعى باشد به دست مسلمانان و رو به قبله تا براى شما و صهيونيستها خوردن آن حلال باشد چرا كه اهل دين (؟) و در پى ارزشهاى معنوى هستيد! جز غذاى پاك و حلال نمى خوريد.
سوگند به همه مقدسات كه اگر دولتهاى عربى با هم متحد شوند، بر آمريكا، انگليس و اسرائيل پيروز مى شوند. شما شيطانها بهتر است دست از جنايتهاى خود برداريد و فلسطين را به صاحبان اصليش بسپاريد.(90)
مرحوم آيت الله ميرزا محمد على شاه آبادى (وفات 1328 ش )
فرمود: خدايا تو شاهد باش كه من به علماى اعلام در نجف اشرف و قم و مشهد و اصفهان و ساير بلاد نوشتم و بر آنان ، حجت را تمام كردم ، و در اين ده شبانه روز هم اگر اين مرتبه را بگويم ، جمعا سى مرتبه گفته ام ، و براى اقشار مختلفه نيز اتمام حجت كردم كه اين (خطاب به رضا خان ) چار وادار با من دشمنى و عناد ندارد، اين با قرآن و اسلام مخالف است و چون من و امثال من را حامى و حافظ اسلام و قرآن مى داند مخالفت مى كند. اگر به او مهلت داده شود اسلام و قرآن را در اين مملكت از ريشه خشك خواهد كرد.(91)
شيخ عارف آيت الله شاه آبادى به قول امام خمينى رحمه الله فرمودند:
شهادت به ولايت ولى الله تضمين در شهادت به رسالت مى باشد. زيرا كه ولايت ، باطن رسالت است .(92)
هر وقت شاه گبر شد…!
نقل مى كند در زمان رضا خان ، زمانى قصد تعطيلى نماز جماعت مساجد را كردند. در مسجد جامع كه ائمه جماعت متعددى داشت ، هر يك از آن ها به دليلى نيامدند.
يكى به مسافرت رفت ، ديگرى به اصطلاح مريض شد اما آيت الله شاه آبادى براى نماز عازم مسجد شدند. در راه مسجد، يكى از مريدهاى آقا به ايشان مى گويد: در مسجد قزاق ها ريخته اند. آقا مى فرمايند: خب ، قزاق ريخته باشند! وارد مسجد مى شوند يكى از ماءمورين دولت با لباس شخصى جلو مى آيد و به آقا مى گويد: آقا مگر نمى دانيد نماز تعطيل است ؟ آقا در حالى كه حتى سرشان را بلند نكرده بودند كه او را نگاه كند، به او فرمودند: برو بگو گنده تر از تو بياد گفت : من بزرگتر هستم .
آقا فرمودند: اگر با تو حرف بزنم ، بعدا كس ديگرى نيست كه اعتراض كند؟ گفت : خير فرمودند: اينجا كجاست ؟ گفت : تهران فرمودند: به اين جا كه ايستاده اى و با تو صحبت مى كنم كجاست ؟ گفت : مسجد فرمودند: من كى هستم ؟ گفت پيشنماز، فرمودند: مملكت چه مملكتى است ؟ گفت : ايران فرمودند ايران دينش چيست ؟ گفت اسلام فرمودند: شاه چه دينى دارد؟ چون نمى توانست بگويد مخالف قرآن و نماز و اسلام است گفت شاه مسلمان است .
ايشان فرمودند: هر وقت شاه گبر شد و اعلام كرد كه من كافرم و يا يهودى و نصرانى هستم و بالاى سر اين مسجد ناقوس زدند. من كه پيشنماز مسلمانان هستم مى روم و در مسجد مسلمانان نماز مى خوانم . ولى مادامى كه اين جا ناقوس نزدند و شاه هم اعلام گبريت و كفر نكرده من پيشنماز مسلمانان بايد اين جا نماز بخوانم .(93)
آيت الله ابوالقاسم كاشانى (وفات 1340 ش )
… احمد قوام بايد بداند كه در سرزمينى كه مردم رنجديده آن پس از سالها رنج و تعب ، شانه از زير بار ديكتاتورى بيرون كشيده اند، نبايد رسما اختناق افكار عقايد را اعلام و مردم را به اعدام جمعى تهديد نمايد. من صريحا مى گويم كه بر عموم برادران مسلمان لازم است در اين راه جهاد اكبر، كمر همت بر بسته و براى آخرين مرتبه به صاحبان سياست استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در بدست آوردن قدرت و سيطره گذشته محال است … (94)
بزرگى دولتها و قدرت آنها در احترام به قوانين است و همه بايد در برابر عظمت آن زانو زده و فكر قانون شكنى را از خود بدور دارند و همواره در ادوار گذشته ، خود ايشان (اشاره به نخست وزير وقت دكتر مصدق ) هم مؤ يد اين نظر و معترف به اين رويه بوده اند.
بايد با مردم بود تا در آغوش قدرت و توانائى و پشتيبانى آنها به نتيجه اصلى مبارزه عليه استعمار و نجات مملكت توفيق حاصل آيد.
خطاب به مصدق مى گويد:
روزى كه نماينده مجلس بوديد با صداى بلند فرياد مى زديد كسانى كه مى خواهند از قدرت غير قانونى استفاده كنند يا نمايندگانى كه كمك در تسليم اختيارات قانونگزارى به يك فرد و يا دولتى مى نمايند به حقوق عامه خيانت كرده اند.
آقاى دكتر مصدق من و جناب عالى در راه موفقيت ملت ايران و نيل به آزادى طبقات محروم كشور و مبارزه بر عليه استعمار قدمهاى بلند برداشته ايم و از كمك ملت ايران در اين راه پرافتخار برخوردار گرديده ايم ، انصاف اجازه نمى دهد كه در اين جهاد بزرگ با آن همه فداكارى كه مردم ايران نموده اند به جاى پاداش آنان ، دست در حقوق و آزادى آنها نموده و قانون اساسى را كه ضامن حيات و بقاء استقلال و مليت آنهاست از اعتبار بيندازيم . شما مدعى هستيد كه از اختيارات ، سوء استفاده نمى كنيد ولى هستند كسانى كه بعد از من و شما مى آيند و از اين قدرتهاى غيرقانونى به ضرر جامعه ملت ايران و بر عليه مردم سوء استفاده خواهند نمود و آه نفرين مردم ايران تا دامنه قيامت بر دامان شما خواهد بود.
از امثال من و شما در چنين مرحله اى از عمر زيبنده نيست برخلاف عهدى كه با خداى خود خلق خدا داريم رفتار نمائيم كه موجب طعن و لعن آيندگان شويم …
تكيه گاه من خداوند بزرگ و حقيقت روح اسلام و تعاليم رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه مشروطيت ايران نيز با آن استوار مى باشد و امر هم شورى بينهم از آن سرچشمه مى گيرد.
من يقين دارم كه با شما نصايح بى آلايش مرا خواهيد پذيرفت و اگر بازگشت ننمائيد و قصد تجاوز به حقوق عامه را به كنار ننهيد، روزى بر آن تاءسف خواهيد خورد كه پشيمانى سودى نخواهد داشت .(95)
آيت الله حاج آقا حسين طباطبائى بروجردى (وفات 1340 ش )
چند روز قبل از فوت آيت الله العظمى بروجردى ، عده اى خدمت ايشان مى رسند در حاليكه آقا را خيلى ناراحت مى بينند.
آقا در چنين حالتى مى گويد: خلاصه ، عمر ما گذشت ، و ما مى رفتيم و نتوانستيم چيزى براى خود از پيش بفرستيم و عمل با ارزشى انجام دهيم .
يكى از حضار گفت : آقا شما ديگر چرا؟ ما بيچاره ها بايد اين حرف را بزنيم ، شما چرا؟ بحمدالله شما اين همه آثار خير از خود باقى گذاشته ايد، اين همه شاگرد تربيت كرده ايد اين همه كتبى كه به يادگار نهاده ايد، با اين عظمت و مدرسه هاى فراوان ساخته ايد…
وقتى سخنش تمام شد، آن حضرت فرمود: كه ظاهرا حديث قدسى باشد خلص العمل الناقد بصير بصيرو با اين جمله همه حضار را منقلب كردند.(96)
مرحوم آيت الله سيد محسن حكيم (وفات 1348 ش )
بعد از فاجعه 15 خرداد اين تلگراف از طرف معظم له خدمت آيت الله آشتيانى مخابره شد.
تهران : آيت الله آشتيانى دامت بركاته
خبر حوادث خونين ايران را كه همواره موجب شدت يافتن زخمهاى حوادث گذشته بسيار نزديك مى باشد، دريافت داشتم ، يقين دارم اصرار مسئولين امور، در پيروى از سياست كوبيدن و ارعاب مردم در فاصله هايى پى در پى كاشف از عجز آنها در اداره امور مملكت است ، بايد از اين گونه سياست بازى بهراسند كه بطور قطع آنها را به پرتگاه سقوط مبتلا خواهد ساخت و انديشه بد دامنگير صاحبش خواهد شد.
نفرت و استنكار شديد ما را به مسئولين امور از اين نحو رفتار ناهنجار به عموم مؤ منين به خصوص طبقه روحانيون ابلاغ نمائيد لاتحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون (محسن الطباطبائى الحكيم ).
اگر سياست به معناى اصلاح امور مردم و تلاش براى بالا بردن و پيشرفت آنها و نيك تر ساختن كارهايشان باشد… پس دين مقدس اسلام جز براى پرداختن بدين امور نيامده است و طبيعى است كه مؤ منان بايد با همه توان بدان پرداخته ، آن را واجب بدانند. (97)
علامه شيخ عبدالحسين امينى (وفات 1349 ش )
مى فرمايد: هر گاه پشت ميز مى نشستم كه الغدير را بنويسم مثل اينكه على عليه السلام را در كنار ميز مى ديدم كه مطالب را به من ديكته مى فرمود.(98)
مرحوم آيت الله حاج سيد محمد هادى حسينى ميلانى (وفات 1354 ش )
وقتى در جريان زلزله كاخك و گناباد، عده كثيرى از طلاب حوزه علميه مشهد مقدس را جهت يارى رسانيدن به آسيب ديدگان و انجام وظايف شرعيه در گذشتگان به منطقه اعزام داشتند، به آنها گفتند:
مبادا اسمى از من بياوريد، شما فرستادگان حضرت بقيه الله (عج ) هستيد.
مرحوم آيت الله ميلانى بعد از تبعيد امام خمينى رحمه الله در سپيده دم روز 13 آبان سال 1343، نامه اى خدمت امام خمينى رحمه الله مرقوم داشته كه در قسمتى از آن چنين آمده است :
راه شما كه وارث انبياء عليهم السلام هستيد، همان راهى است كه خدا براى پيغمبران اولوالعزم و ائمه هدى عليهم السلام معين فرموده . (99)
آيت الله آخوند ملا على همدانى (وفات 1357 ش )
آخوند ملا على همدانى اهل دعا و ذكر و تهجد بود و طلاب را هم به تهجد تشويق مى فرمود: از بزرگان نقل مى كرد طلبه اى كه در دوران طلبگى نماز شب بخواند به جايى نخواهد رسيد و عاقبت خوبى نخواهد داشت .
مرحوم آخوند پيامى براى امام خمينى رحمه الله مى دهد و در آن اين تعبير را مى آورد:
اى ابوذر قدرى يواش و آهسته .
رهبر كبير انقلاب در جواب اين پيام را براى آقاى آخوند همدانى مى فرستند: اى سلمان قدرى تو هم حركت كن . (100)
استاد مرتضى مطهرى (شهادت 1358 ش )
فرمود: اين چنين نيست كه عقل و فكر و استدلال و علم مشاهده و آزمايش ‍ هر اندازه ترقى بكند، آن نشانه هايى را كه دين از انسان يا جهان داده است ، ارائه كند. اين ديگر فقط رسالت دين است .
انتظار فرج و آرزو و اميد دل بستن به آينده دو گونه است : انتظارى كه سازنده و نگهدارنده است ، تعهد آور است ، نيرو آفرين و تحرك بخش است به گونه اى است كه مى توان نوعى عبادت و حق پرستى شمرده شود؛ و انتظار كه گناه است ، ويرانگر است ، اسارت بخش است ، فلج كننده است و نوعى اباحيگرى بايد محسوب گردد.(101)
آيت الله محمد مفتح (شهادت 1358 ش )
وقتى با خبر شد كه رژيم منحوس پهلوى تاريخ رسمى كشور را تغيير داده است چون آتشفشانى خروشيد و گفت :
چطور ايرانى بايد تاريخ پرافتخار هجرت رسول الله صلى الله عليه و آله را يعنى تاريخ اسلام ، افتخار انسانها افتخار ايران نجات دهنده ايران را كنار بگذارد يا رسول الله صلى الله عليه و آله ما از روى تو شرمنده ايم . لذا مرجع بزرگوار پرچمدار جهان تشيع حضرت آيت الله العظمى امام خمينى رحمه الله به ملت ايران هشدار مى دهند كه به كار بردن اين تاريخ حرام است . (102)
آيت الله سيد محمد باقر صدر (شهادت 1359 ش )
براى من تدريس و تاءليف و تحقيق ، صورت حرفه و هدف در زندگى ندارد، بلكه اداى وظيفه شرعى به هر نحو ممكن براى من از همه چيز مهم تر است . امروز در اين برهه از تاريخ اسلام و مسلمين ، كه انقلاب اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى رحمه الله پيروز شده و پوزه قدرتهاى شيطانى شرق و غرب را به خاك ماليده و امت اسلام را در سرتاسر دنيا بيدار كرده است ، من وظيفه خود مى دانم كه با تفسير قرآن ، افكار مردم مسلمان عراق را آگاه و آرمانهاى انقلابى اسلام را مطرح نمايم و با بيان مفاهيم شور آفرين ، حماسى و اجتماعى قرآن كريم ، دلها را براى پيوستن به انقلاب اسلامى ايران آماده كنم . (103)
در جاى ديگر مى فرمايد: من يك مسلمانم و در برابر سرنوشت همه مسلمانان جهان مسؤ ولم و بايد به وظيفه شرعى خود عمل كنم و وظيفه شرعى منحصر به ايران و عراق نيست . حمايت از انقلاب اسلامى ايران و رهبرى آن هم ، يك وظيفه شرعى است . (104)
آيت الله شهيد بهشتى (شهادت 1360 ش )
مى فرمايد: انسان هم جهان است و هم جان . هم نيازهاى بدنى دارد، هم نيازهاى روحى ، هم نياز اقتصادى و هم نياز معنوى .
وقتى در باب معرفت وارد مى شويد مى بينيد اسلام تك بعدى نيست : نه مكتب حسى است فقط، نه مكتب عقلى است فقط، نه مكتب عرفانى است فقط، بلكه هم حسى است ، هم عقلى است و هم عرفانى .
اراده نيرومند، اراده اى است كه انسان را در راه نگه دارد و بر ميزان نگه دارد و از اينكه آدمى به دست هوس ، خشم و غضب و خود خواهى اش ‍ زمين بخورد، او را نگهدارد.
توصيه چشمگير آيات قرآن كريم بر روى تقوا براى اين است كه اصلا تربيت و خودسازى اسلامى در تقوا خلاصه مى شود. هر كسى به همان اندازه خود ساخته است كه تقوا دارد.
اگر بتوانيم يك سيستم هدايت كننده در يك انسان به وجود بياوريم كه در برخورد با هر چيزى به او بگويد از اين طرف نرو، او هم به راحتى عمل كند، به اين حالت هدايت شدن تقوا مى گوييم و اين تقوا ساختن تربيت و تمرين مى خواهد. (105)
آيت الله سيد اسدالله مدنى (شهادت 1360 ش )
روزى به حرم امام حسين عليه السلام رفتم و در آنجا با ناله و زارى از امام خواستم كه جوابم را بدهد. پس از مدتى يك شب امام حسين عليه السلام را در خواب ديدم كه بالاى سرم آمد و دستى به سرم كشيد و اين جمله را فرمود: يا بنى اءنت مقتول يعنى اى فرزندم كشته مى شوى كه فرمايش ‍ امام جواب دو سؤ الى بود كه هميشه در ذهنم بود كه آيا واقعا من سيد هستم ؟ و ثانيا آيا شهادت نصيب من مى شود؟
علامه سيد محمد حسين طباطبائى (وفات 1360 ش )
در اوايل تحصيل كه به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زيادى به ادامه تحصيل نداشتم و از اين روى هر چه مى خواندم نمى فهميدم . پس از آن يك بار عنايت خدايى دامنگيرم شده ، عوضم كرد. در خود يك نوع شيفتگى و بى تابى نسبت به تحصيل كمال حس نمودم ؛ به طورى كه از همان روز تا پايان تحصيل كه تقريبا هيجده سال كشيد هرگز نسبت به تعليم و تفكر، احساس خستگى و دل سردى نكردم و زشت و زيباى جهان را فراموش ‍ كردم .
در خورد و خواب و لوازم ديگر زندگى به حداقل ضرورى قناعت نموده ، باقى را به مطالعه مى پرداختم بسيار مى شد كه شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه مى گذراندم . (106)
وقتى كنار بارگاه مقدس امام امير المؤ منين عليه السلام مى رسد در دل چنين مى كند:
يا على ! من براى ادامه تحصيل به محضر شما شرفياب شده ام ولى نمى دانم چه روشى پيش گيرم . از شما مى خواهم كه در آنچه اصلاح است مرا راهنمايى كنيد.
خطاب به يكى از شاگردانش مى فرمايد: آقا من هر روز مراقبتم قوى تر است ، شب مشاهدات من ، مكاشفات من زلال تر است ، صاف تر است ، هر چه روز مراقبت شديدتر، شب مكاشفات زلال تر و صاف تر است . (107)
نيز خطاب به شاگردانش مى فرمايد:
ما كارى مهمتر از خود سازى نداريم . (108)
در تفسير آيه 124 بقره : و اذابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لاينال عهدى الظالمين .
علامه تعريف از امام مى كند كه : امام آن شخص هادى است كه از نظر جنبه ملكوتى موجود است ، آنها را رهبرى مى كند و مقام امامت يكنوع ولايت بر اعمال مردم است از نظر باطن كه تواءم با هدايت مى باشد. مقربان كسانى هستند كه هيچ گونه حجاب قلبى كه ناشى از معصيت و جهل و ترديد است ، آنها را از خدا محجوب نمى دارد.
شهيد مطهرى مى گويد: حضرت استاد علامه طباطبائى سالها از عمر خويش را صرف تحصيل و مطالعه و تدريس فلسفه كرده اند و از روى بصيرت به آراء و نظريات فلاسفه بزرگ اسلامى از قبيل فارابى و بو على و شيخ اشراق و صدرالمتاءلهين و غيره همه احاطه دارند و روى عشق فطرى و ذوق طبيعى افكار محققين فلاسفه اروپا را نيز بخوبى از نظر گذرانيده اند و در سنوات اخير علاوه بر تدريسات فقهى و اصولى و تفسيرى يگانه مدرس ‍ حكمت الهى در حوزه علميه قم مى باشند.
آيت الله جوادى آملى مى گويد:
سيره زندگى علامه طباطبائى با قرآن آميخته بود يعنى با قرآن زندگى مى كرد او با قرآن مى انديشد، شاگرد خوب قرآن كريم بود، با قرآن معارف الهى را در مى يافت ، او با قرآن سخن مى گفت ، با قرآن چيزى مى نوشت يعنى تمام شئون زندگى اين عالم ربانى را چون شاگرد قرآن كريم بود، وحى خدا رهبرى مى كرد.
آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب (شهادت 1360 ش )
سيدى در حالى كه دو بچه اش را به همراه داشت از روستاهاى بوشهر به شيراز آمده ، در حوزه علميه شيراز يكى از طلاب سراغ منزل آقاى دستغيب را مى گرفت .
لباسهايش روستايى بود و گيوه هاى ملكى به پا داشت به او گفته شد با آقا چكار داريد؟
اصرار كردند كه براى چكار؟
در حالى كه نگاه به يكى از بچه ها كه صورتى زرد و جسمى نحيف داشت ، كرده ، پاسخ داد: بچه ام مريض شده بود. او را به بوشهر بردم جوابش كردند و گفتند: بايد زود او را به شيراز برسانى من كه پولى نداشتم تا خرج سفر و دوا و درمان كنم ، سرگردان و درمانده شدم . در آن حال با حضرت مهدى (عج ) متوسل شدم تا آقا مرا كمك كند و به مناجات با خدا مشغول شدم . ناگهان دريافتم كه حضرت مهدى (عج ) مرا پذيرفته و به من گفتند: ناراحت نباش به شيراز برو آنجا نماينده ما آقاى دستغيب كمك مى كند و كارت را اصلاح مى نمايد.
آن سيد را به خانه آقاى دستغيب بردند و چون آنجا رسيدند به محض ورود آن پيرمرد، آيت الله دستغيب با او احوالپرسى گرمى كرد و بدون آنكه حرفى زده شود يا خودش سؤ ال بكند، گفت : بچه ات را همراه آورده اى ؟ حالش خوب است ؟ غصه نخور، خودم تمام خرجش را به عهده مى گيرم .(109)
گاهى به آقا مى گفتند: آقا بيشتر مواظب خودتان باشيد، مى گفت : شهادت افتخار است ، مگر شما حسودى تان مى شود كه من به مقامى برسم ، افتخار نصيبم شود!
آقا معمولا شبها در ساعت معينى از خواب بر مى خواستند ولى شب جمعه پس از ساعتى استراحت ناگهان از خواب بيدار شدند. سرشان را در دستان مى گيرند و مرتب لا حول و لا قوة الا بالله مى گويند همسرش مى گويد: آقا آب مى خواهيد؟ ناراحتى داريد؟ جوابى نمى شنود. اصرار مى كند و آقا مى گويد ديگر جز به اشاره سخن نمى گويم .
همسرش مى گويد: آنگاه كه خواست براى نماز جمعه خارج شود و اشاره كرد كه من بعدها فهميدم يعنى چه و آن دو اشاره ، يكى به خود و ديگرى به سوى آسمان بود يعنى كه روز پرواز من به آسمان فرا رسيده است . آقا به طرف نماز جمعه حركت كرد، ناگاه زنى فاسد العقيده كه از گروه منافقين بود از در خانه اى به طرف آقا آمد، كه در يك لحظه زمين و زمان كوچه پس ‍ كوچه هاى اطراف خانه ، خانه آقا آتش شد! انفجارى نهيب رخ داد و پس از لحظه اى آقا غرق در خون شد و آيت نيك كردار حق ، صد پاره به سوى دوست عروج كرد.
وقتى كفن آوردند كيسه اى كوچك به همراه كفن بود كه معلوم نشد چيست يك هفته بعد از خاكسپارى آقا را چندين نفر خواب ديدند كه آقا مى گويد تكه گوشتهاى من لا به لاى ديوارها و اطراف است به من ملحق كنيد هنگامى كه آن ها را جمع كردند دريافتند آن كيسه براى اين مقدار از بدن آقا بوده است .
آيت الله ربانى شيرازى (شهادت 1360 ش )
فرزند مرحوم آيت الله ربانى شيرازى مى گويد:
روزى از روزها كه مثل هميشه در مغازه اش مشغول كار بود صداى داد و فريادى را شنيد نزديك رفت تا ببيند چه خبر است مشاهده كرد كه يكى از ماءموران رضا شاه وسط بازار با روحانى پيرمردى كه گويا به عمل پاسبانى در مورد كشيدن چادر از سر زن مسلمانى اعتراض كرده بود درگير شده است و پس از آنكه عمامه اش را از سرش برداشته او را به زمين كوفته و با مشت و لگد و ناسزا به جانش افتاده است .
آيت الله ربانى گفته است :
من با ديدن اين صحنه ، در يك لحظه ماجراهاى پيامبران در ذهنم مجسم شد و با خود گفتم كه پس معلوم مى شود كه اينها بر حق اند كه اينگونه با آنان رفتار مى شود و از همانجا اين احساس در من به وجود آمد كه بروم طلبه شوم .
بعد از رحلت آيت الله العظمى بروجردى شاه تصميم داشت كه تشكيلات روحانيت را به خارج از كشور ايران انتقال دهد.
مرحوم آيت الله ربانى با ديد وسعت بين گويد: چون خبر داشته كه شاه اقدامات ضد اسلامى خود را با وفات آيت الله بروجردى شروع مى كند لذا پس از وفات ايشان مدرسين را دعوت كردم و در منزل آقاى حرم پناهى و چند جاى ديگر و پيشنهاد انتخاب مرجع واحد را مطرح كردم و در مقام نظر خواهى پيشنهاد مرجعيت آقاى خمينى را دادم . در آن جلسه اين مطلب به ذائقه خيلى ها خوش نيامد و قبول ننمودند. (110)
آيت الله عطاء الله اشرفى اصفهانى (شهادت 1361 ش )
هر وقت پيشنهاد مى شد كه خانه اش را تعمير كند مى گفت :
اگر راست مى گوييد، برويد خانه فقرا را تعمير كنيد، و همين براى من بس ‍ است بسيارى از مردم در زير چادرها (در زمان جنگ ) آواره هستند و امام و رهبر من در جماران ، روى موكت زندگى مى كند، من چگونه اجازه بدهم كه خانه ام را تعمير و باز سازى كنيد!
وقتى در جبهه ها به آيت الله اشرفى پيشنهاد مى شود كه آقا جلوتر نرويد ممكن است دشمن ببيند و حادثه اى رخ دهد، مى گفت :
خون من كه از خون اين بچه ها بالاتر نيست ، بگذاريد شايد من هم در جبهه ها شهادت نصيبم گردد، شايد آن چيزى كه سالهاست به دنبال آن (شهادت ) هستم ، در جبهه ها پيدا كنم . (111)
او مى گفت : يكى از توطئه هاى بزرگ دشمن اين است كه مى خواهد بين اقشار مختلف ، بيندازد، بين شيعه و اهل سنت و ديگر فرق مسلمين تفرقه بيندازد. ما بدون وحدت نمى توانيم جامعه و انقلاب اسلامى را به پيش ‍ ببريم . امروز مساءله مهم ، مساءله اتحاد و اتفاق بين برادران شيعه و برادران اهل سنت است . (112)
آيت الله شيخ عبدالرحمن حيدرى اسلامى (وفات 1365 ش )
وقتى سپهبد مقدم رئيس دستگاه امنيت ايلام نامه اى را همراه يك جلد قرآن و يك ميليون تومان وجه براى آقاى حيدرى مى فرستد تا با اين بهانه بتواند جلوى حركت انقلابى مردم ايلام را بگيرد:
آيت ا… حيدرى با عبارتى كوتاه و محتوايى رسا نامه سپهبد مقدم را زير نويسى مى كند: بعد از سلام كلام الله بوسيده و بر ديده گذاشتم ، ولى از قبول اين گونه پولهايى كه تاكنون از بركت و توجهات ولى عصر (عج ) عادت ننموده ام ، معذرت مى خواهم . خداوند متعال ما و شماها را به حق و حقيقت و اسلام واقعى راهنمايى و از ظلم و ستم و خيانت به مسلمانان و دين مبين اسلام نگهدارى و محافظت فرمايد.(113)
در جاى ديگر مى فرمايد:
وقتى اصل ولايت فقيه مطرح شد، بنى صدر كه در صندلى جلوى من نشسته بود، به عقب برگشت و گفت : آقاى حيدرى ولايت فقيه ديگر چيست ؟ من به او گفتم تو نمى فهمى يعنى چه ! در وصيت نامه اش آمده است :
خدمت به اسلام و مسلمانان را در حد قوه و قدرتى كه داريد، ترك نكنيد و همواره پيرو رهبر عظيم الشاءن باشيد با او و فرامين آن حضرت (امام خمينى رحمه الله ) عمل كنيد كه سرافرازى دنيا و آخرتتان در اين است .
حضرت امام خمينى ؛ (وفات 1368 ش )
امام خمينى رحمه الله در وصيت نامه خويش مى فرمايد:
با دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوى جايگاه ابدى سفر مى كنم .(114)
در جاى ديگر مى فرمايد:
پيغمبر بزرگ اسلام با يك دست قرآن را داشت و با دست ديگر شمشير، شمشير براى سركوبى خيانتكاران و قرآن را براى هدايت آنها قابل هدايت بودند، قرآن راهنماى آنها بود و آنهايى كه هدايت نمى شدند و توطئه گر بودند، شمشير بر سر آنها. (115)
اسلام را به تمام ابعادش روحانيون حفظ كرده اند يعنى معارفش را روحانيون حفظ كرده اند فلسفه اش را روحانيون حفظ كرده اند. اخلاقش را روحانيون حفظ كرده اند.
فقهش را روحانيون حفظ كرده اند. احكام سياسيش را روحانيون حفظ كرده اند. تمام اينها با زحمتهاى طاقت فرساى روحانيون محفوظ مانده است .(116)
بعد از درگذشت مرحوم آيت الله حكيم ، شب از بلندگوها اعلام كردند كه آقاى حكيم فوت كرده است . آن شب امام (در نجف ) پشت بام بودند. يكى از برادران گفت كه متوجه شدم صداى گريه مى آيد و ديديم كه امام نشسته و گريه مى كند، روز بعد امام فرمودند كه همه را جمع كنيد و به آنها بگوييد: در هيچ مجلسى شما حق نداريد از من دفاع كنيد و اسم من را بياوريد گر چه سيلى به گوش مصطفى بزنند و اگر به من فحش هم دادند شما چيزى نگوييد.
در همان ايام افرادى از موصل و كركوك خدمت امام آمدند و گفتند: ما از چه كسى تقليد كنيم ؟ ايشان مى فرمودند: از چه كسى تقليد مى كرديد؟ آنها مى گفتند: از آقاى حكيم امام فرمود: به راءى آقاى حكيم باقى باشيد.
آرى هر كه با خداست ، خدا هم با اوست از اين رو است كه ديديم خداوند متعال چه عظمتى و شوكتى و قدرتى به وى عطا فرمود كه از آغاز غيبت كبرى تا حال در بين علماى شيعه بى نظير بوده است .
بعد از وفات آيت الله بروجردى ، با اينكه اولين حوزه درس در قم مجلس ‍ امام بود، اما امام خمينى (ره ) به فكر مرجعيت نبودند حتى در مجالس و محافل قم كه تشكيل مى شد شركت نمى فرمودند. روزى يكى از شاگردان امام به خدمت ايشان مى رسند، بلكه موافقت ايشان را براى چاپ رساله به دست بياورند امام در روى زيلوى نشسته بودند ايشان از كثرت علاقه جمله اى گفتند كه شايد در آن غلو بود امام يك مرتبه رنگش سرخ شد فرمود: خبر اين طور نيست كه اسلام بستگى به من داشته باشد.
مرحوم آيت الله بهاء الدينى مى گويد: به امام خمينى (ره ) عرض كردم آقا حركت شما الهى است ولى نفوس مردم آمادگى و تحمل كافى ندارند. حضرت امام در جواب فرمودند: آقاى بهاء الدينى همه چيز در اختيار من است ، ولى خودم در اختيار خود نيستم .
بعد مرحوم آيت الله بهاء الدينى جملات امام را تفسير مى كنند: ما از اين گفته امام دو مطلب را استفاده مى كنيم ، اينكه ايشان مى گويند: همه چيز در اختيار من است ، مى فهماند كه ايشان بر امور نفس مردم علاوه بر ولايت تشريعى و ولايت تكوينى دارند و اراده انسان بر اراده مردم و ديگر شؤ ون مسلط است ، به طوريكه قلوب مردم در اختيار ايشان است و اما از اينكه فرمودند: من در اختيار خود نيستم ، مقام فناى فى الله و عبوديت و زندگى محض ايشان را استفاده كرديم .
در جلسه اى ديگر به حضرت امام مى گويند: آقا شما مى خواهيد با اين قيام ، نفوس مردم را به كمال برسانيد؛ ولى نفوس مردم اين آمادگى را ندارند. امام در جواب مى گويند: من اين حركت را سر خود و دلخواه آغاز نكرده ام ، بلكه به من گفته شده كه اين حركت را آغاز كنم . (117)
… دعواهاى ما، دعوايى نيست كه براى خدا باشد… همه ما از گوشمان بيرون كنيم كه دعواى ما براى خداست ما براى مصالح اسلامى دعوا مى كنيم … دعوا من و شما و همه كسانى كه دعوا مى كنند، همه براى خودشان است … (118)
آيت الله سيد شهاب الدين مرعشى نجفى (وفات 1369 ش )
هيچگاه در سنين جوانى به دنبال تمايلات نفسانى نرفتم ، هميشه در پى تحصيل علم بودم ، به صورتى كه شبانه روز، بيش از چند ساعت نمى خوابيدم و هر كجا نشانى از استادى يا عالمى و يا جلسه درسى كه مفيد تشخيص مى دادم ، مى يافتم ؛ لحظه اى در رفتن به نزد آن استاد، عالم و جلسه درس درنگ نمى كردم .
در پاسخ نامه جمعى از طلاب مى فرمايد: چنانچه كرارا اينجانب عقيده خود را اظهار كرده ام ، باز هم به موجب اين سؤ ال عرض مى كنم كه حضرت آيت الله امام خمينى (دامت بركاته ) يكى از مراجع تقليد عالم تشيع هستند و از اساتيد روحانيت اسلام و از مفاخر عالم تشيع .
در وصيت نامه اش آمده است : كه سفارش مى كنم به اينكه لباس سياهى كه در ماههاى محرم و صفر مى پوشيدم با من دفن شود. به سجاده اى كه هفتاد سال بر روى آن نماز شب به جا آورده ام با من دفن شود.
به تسبيحى از تربت امام حسين عليه السلام ، كه با آن در سحرها به عدد آن استغفار كرده ام ، با من دفن شود.
به دستمالى كه اشكهاى زيادى در رثاى جدم حسين مظلوم و اهل بيت مكرم او ريخته و صورت خود را با آن پاك مى كردم بر روى سينه در كفنم بگذارند.
آيت الله سيد محمد رضا گلپايگانى (وفات 1372 ش )
طلبه اى نقل مى كند كه يكسال بعد از رحلت آيت الله العظمى گلپايگانى خواب ديدم كه با گروهى به زيارت و ملاقاتش مى رويم منزل آقا بر بالاى يك كوه سرسبزى است كه بسيار هواى مناسب دارد.
وقتى بر بالاى كوه رسيديم ، گفتم من به نمايندگى همه شما مى روم اجازه ملاقات بگيرم ، رفتم وقت ملاقات گرفتم ، وارد به منزل شديم آقا را زيارت كرديم ، عرض كردم آقا حال شما چطور است ؟ فرمود: هم حالم خوب است و هم جايم خوب است . بعد رو كرد به يكى از آقازاده هايش فرمود: از اين مردم پذيرايى كنيد.
معظم له در تفسير آيه فاخلع نعليك انك بالواد المقدس الطوى اى موسى نعلين خود را در بياور كه تو در وادى مقدس طوى هستى .
فرمود: بعيد است كه مراد از فاخلع نعليك همان معناى ظاهر باشد. كه خداوند دستور مى فرمايد براى آمدن به وادى مقدس طوى كفش خويش ‍ در بياور. چون با توجه به اينكه حضرت موسى پيامبر بود بايد متوجه اين مطلب باشد. بلكه مراد اين است كه اى موسى براى وصول به قرب خداوندى خود را از نعلين جدا كن . و مراد از نعلين پست و پائين باشد. يعين چيزهاى پست و پائين را از قلب خويش بيرون كن و به آنها دل نبند. (119) آيت الله گلپايگانى فرموده بودند: روزى در صحن حضرت معصمومه عليها السلام مردى آمد و يك تومان به من داد (آن موقع مبلغ بسيار زيادى بود) خيلى بدهكار و مضطر بودم . در فكر اين بودم كه با اين پول مقدارى از بدهى هاى خود را پرداخت كنم . با خود حساب مى كردم كه كدام يك از طلبها اولى است كه اول پول او را پرداخت كنم . در اين فكر بودم كه مردى پيش من آمد گفت محتاج و فقير هستم و چيزى ندارم . من تصميم گرفتم پنج ريال از آن پول را به او بدهم . ايشان گفت به خدا قسم ديشب شام نداشتيم و بچه هايم گرسنه خوابيده اند. روى اين اساس من كل يك تومان را به ايشان دادم . با اينكه خودم محتاج و مضطر بودم و از آن به بعد گشايش ‍ عجيبى در كار ما ايجاد شد و يك عنايتى شد. (120)
آيت الله اراكى (وفات 1373 ش )
آيت الله راكى مى گويد: حضرت آقاى خمينى يك مدتى را در اراك بوده اند و در حوزه آنجا تحصيل مى كردند و حتى منبر مى رفته اند، من در آن مدت با ايشان آشنايى نداشتم ، اما آن وقتى كه در قم بوديم خوب آشنا شديم و يكى از هم صحبتهاى بنده بودند. گاهى اتفاق مى افتاد از منزل تا ميدان كهنه قم نزديك شاهزاده حمزه اين راه را به همراه هم طى مى كرديم و ضمن صحبتها و مباحثه ها بر مى گشتيم و اين مساءله بسيار اتفاق افتاد، با هم خيلى ماءنوس ‍ بوديم .
آن اوايل كه وارد قم شدم ايشان به من اظهار كرد شما يك درس تفسير صافى براى من بگوييد تفسير صافى با اصول و فقه و اصطلاحات ماءنوس ‍ نبودم چند شب تدريس كردم اما ديگر نرفتم ، ايشان هم اصرارى نكردند.
ايشان مرد بسيار جليلى است و شناختم او را جلالت ، بسيار مرد پاكى است ، پاك ، پاكى نفس دارد، پاكى ذاتى و درونى دارد و اين بر همه خلق معلوم شده است .
ما در مدت پنجاه سال كه با اين شخص بزرگ آشنا پيدا كرده ايم ، غير تقوا و ديانت و سخاوت و شجاعت و بزرگى نفس و بزرگى قلب و كثرت ديانت و جديت در علوم نقلى و عقلى و مقامات عالى بود… در او نيافتيم . اين مرد قد مردانگى علم كرد و در مقابل كفر ايستادگى كرد و دست غيبى هم با او همراهى كرد، به طورى كه محير العقول بود و هيچ خانه اى و هيچ زاويه اى از زواياى اين مملكت باقى نماند مگر كه گفته شد. مرگ بر شاه او جان در كف دست گذاشته است و در مقابل تبليغ قرآن و دين حنيف اسلام جانبازى مى كند. جان در كف گذاشته و حاضر بر شهادت شده است . خداوند يك قوه غريبى در اين مرد خلق فرموده كه به هيچ احدى نداده ، همچنين جراءتى ، چنين شجاعتى و ديدى به او داده است كه به احدى نداده ، او مانند جدش على بن ابى طالب عليه السلام است . يك چنين كسى كمياب است . كم نظير است و نظير ندارد. (121)
آيت الله راكى در تاءييد انقلاب اسلامى فرمودند: جماعت دنيا كه رئيس آنها آمريكا و شوروى است و سايرين كه دست بسته آنان هستند، همگى در يك طرف هستند و آقاى خمينى تنها… آقاى خمينى نيك نفسى است . جاى شك ندارد و هيچ غرضى در او جز ترويج دين نيست … اين دو نفر، پدر و پسر (رضا شاه و محمد رضا شاه ) چه كارها كه كردند، مى خواستند اصل دين اسلام را به كلى از ريشه بكنند، مثل يزيد كه مى خواست به كلى ريشه دين را از بين ببرد. اگر نهضت حضرت سيدالشهداء عليه السلام نبود، الان من و شما كافر بوديم .
اشهد ان لا اله الا الله بين ما نبود. (122)
حضرت آيت الله سيد رضا بهاء الدينى (وفات 1376 ش )
مى فرمايد اعتقاد به تقديرات الهى ، زمينه هاى خيرى براى انسانها فراهم مى كند بسيارى از حوادث كه اطراف ما مى گذرد موجب خير و صلاح است ، هر چند در ظاهر تلخ و ناگوار باشد.
كارها انجام مى شود و روزگار ميگذرد اما آن چه براى ما مى ماند نيات ماست . انسان در گرو نيات خويش است . مواظب باشيم نيت كار خلاف ،
حرف خلاف و انديشه خلاف نداشته باشيم .
فقر و تنگدستى اصلاح كننده طلبه است و عزت نفس و مناعت طبع امرى لازم و ضرورى براى اوست . تكامل در نتيجه فشار است . اگر پيشروى مى خواهيد بايد سختى بكشيد.
ما تجربه زيادى به دست آورده ايم و وجدان نموده ايم كه براى رهايى از مشكلات راههايى هست كه بهترين آنها را خود حبس كرده ايم و به كمك آنها به حاجت هايمان رسيده ايم . نذر كردن گوسفند براى فقرا، خواندن حديث كساء به طور پى در پى ، پرداخت صدقه و ختم صلوات .
اولين بارى كه ارواح علماى بزرگ سراغ ما آمدند، هنگامى بود كه از شدت روزه فشار سختى را تحمل مى كردم ، حتى افرادى چون امام خمينى ره توصيه به ترك روزه مى كردند اما آثار و بركاتشان بسيار بوده و علاقه فراوانى به آن ها نشان مى دادم .
به تهجد و نماز شب نيز عشق و علاقه اى زياد در خود احساس مى كردم ، به طورى كه خواب شيرين در برابر آن بى ارزش بود. اين شور و عشق به حدى بود كه گاهى خود به خود هنگام اقامه نماز بيدار مى شدم و در شبهايى كه خسته بودم ، دست غيبى مرا بيدار مى كرد. يادم هست در سال 1356 شمسى كه بيدار بودم و در اثر كسالت ضعف شديدى پيدا كردم ، بر آن شدم كه در آن شب تهجدم را تعطيل كنم . چون توان آن را در خود نمى ديدم ؛ اما در سحر همان شب حاج آقا روح الله خمينى رحمه الله را در خواب ديدم كه مى گويد: بلند شو و مشغول تهجد باش در آن شب به خاطر سخنان ايشان مشغول نماز شب شدم . آيت الله بهاء الدينى مى فرمايد:
با اخلاص بسيار و سوز فراوانى كه حاج آقا روح الله داشت . براى بنده روشن بود كه ائمه ، هميشه پشتيبان او خواهند بود. از اين رو تبليغات بعضى را براى مرجعيت افراد و قائم مقامى آنها، كارى پوچ و بى حاصل مى دانستم ، مى ديدم كه خدا در اين كار نظر ندارد و موفق نمى شوند. از همان زمان رهبرى را در آقاى خامنه اى مى ديدم . چرا كه ايشان ذخيره الهى براى بعد از امام بوده است . بايد او را در اهدافش يارى كنيم .
بايد توجه داشت كه مخالفت با ولايت فقيه كار ساده اى نيست . هنگامى كه ميرزاى شيرازى بزرگ مبارزه با دولت انگلستان را از طريق تحريم تنباكو آغاز كرد، يك روحانى با او مخالفت نمود. ميرزا، با شنيدن مخالفت او وى را نفرين كرد. همان نفرين باعث شد كه نسل او از سلك روحانيت محروم شوند. پسر جوانش جوانمرگ شد و حسرت داشتن فرزند عالم به دل او ماند.
پايان

 

fehrest page

back page

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.