کتاب:کلید سعادت قسمت دوم

 

 

O 1. مورد مذمت و نكوهش خداوند قرار نگرفتن
تشريع دعا تنها براى موقع گرفتارى و شدايد نيست ، بلكه خداى متعال كسانى را كه فقط در سختى ها و محنت ها به درگاه او رفته و دعا مى كنند، مذمت و نكوهش كرده و مى فرمايد:
و اذا مس الانسان الضر دعانالجنبه او قاعدا فلما كشفنا عنه ضره مر كاءن لم يدعنا الى ضر مسه ، و كذالك زين للمسرفين ما كانوا يعملون . (91)
هنگامى كه به انسان ضرر و زيانى مى رسد و دستش از همه جا كوتاه مى شود، دست به سوى ما دراز مى كند، و ما را در همه حال ، در حالى كه به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده است ، مى خواند، اما اين افراد چنان كم ظرفيت و بى خردند، كه به مجرد اينكه بلا و ناراحتيشان را برطرف مى سازيم ، آنچنان در غفلت فرو مى روند، كه گويا هرگز از ما تقاضايى نداشتند و ما نيز به آنها كمكى نكرديم . آرى ! اين چنين اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است .
اذا اءنعمنا على

الانسان

اءعرض و نابجانبه و اذا مسه الشر فذ و دعاء عريض . (92)
هرگاه به انسان نعمتى دهيم ، روى مى گرداند و با تكبر از حق دور مى شود، اما هرگاه مختصر ناراحتى به او برسد، تقاضاى فراوان و زيادى براى طرف شدن آن دارد و دعاى مستمر (بسيار و مفصل ) مى كند.
ديل كارنگى روان شناس آمريكايى در اين زمينه مى گويد: بسيارى از ما وقتى كه از زندگى به ستوه مى آييم و به آخرين حد نيروى خود مى رسيم ، در نااميدى و ياءس رو به سوى خدا بر مى گردانيم . البته در موقع گرفتارى هيچ كس منكر خدا نيست ، اما چرا تا مرحله ى نااميدى و ياءس تاءمل مى كنيم ؟ چرا هر روز تجديد قوا ننماييم ؟ چرا براى عبادت منتظر فرا رسيدن روز معينى بشويم ؟ (93)
O 2. مستجاب شدن دعا
پيشوايان بزرگوار اسلام به زبان هاى مختلف به پيروان خود دستور داده اند كه ، در هر حال به درگاه خدا برويد و دعا كنيد. حتى در برخى از روايات آمده : اگر كسى فقط در وقت گرفتارى و محنت دعا كند، دعايش ‍ مستجاب نمى شود.
عن اءبى عبدالله : من تقدم فى الدعاء اءستجيب به اذا نزل به البلاء و قالت الملائكة صوت معروف و لم يحجب عن السماء و من لم يتقدم فى الدعاء لم يستجب له اذا انزل البلاء و قالت الملائكة ان ذا الصوت لانعرفه . (94)
كسى كه پيشگيرى در دعا كند و هميشه و در هر حال به درگاه خدا دعا نمايد، در وقت نزول بلا دعايش مستجاب مى گردد و فرشتگان مى گويند: صدايى آشناست . و دعايش باز نمى گردد. و كسى كه پيشدستى در دعا نكند و فقط در وقت نزول بلا دعا نمايد، دعايش در آن وقت مستجاب نمى گردد و فرشتگان مى گويند: اين آواز را نمى شناسيم .
و در روايت ديگرى فرمود: قبل اين كنت قبل اليوم . يعنى : به او مى گويند: تا به امروز كجا بودى ؟ (95)
و قال : من سره اءن يستجاب له فى الشدة فليكثر الدعاء فى الرخاء .(96)
و نيز آن حضرت فرمود: كسى كه دوست دارد دعايش در حال سختى به اجابت برسد، بايد در حال آسايش و راحتى بسيار دعا كند.
اءوحى الله الى داود صلوات عليه : اذكرنى فى ايام سرائك حتى اءستجيب لك فى ايام ضرائك . (97)
خداى متعال به حضرت داود (ع ) وحى كرد: مرا در روزهاى خوش و آسايش ياد كن ، تا من دعاى تو را در روزهاى گرفتارى و سختى اجابت نمايم .
قال الفضل بن عباس : قال لى رسول الله (ص ): احفظ الله يحفظك احفظ الله تجده اءمامك تعرف الى الله فى الرخاء يعرفك فى الشدة . (98)
فضل بن عباس مى گويد: پيغمبر (ص ) به من فرمود: دستور خدا را حفظ كن ، خداوند نيز تو را حفظ مى كند. تو خدا را در نظر داشته باش ، تا همواره او را پيش روى خود بيايى . در زمان آسايش ، با خدا آشنا باش ، تا در زمان شدت و سختى تو را بشناسد.
حضرت موسى بن جعفر (ع ) فرمود: قال : كان على بن الحسين عليهما السلام يقول : الدعاء بعد ما ينزل البلاء لاينتفع . يعنى : (به ) على بن حسين (ع ) هميشه مى فرمايد: دعا پس از رسيدن بلا سودى ندارد. (99)
O 3.نامشخص يودن زمان استجابت دعا
على بن حسين (ع ) انه كان يقول : ام اءر مثل التقدم فى الدعاء فان العبد ليس تحضره الاءجابة فى كل ساعة . (100)
امام سجاد (ع ) فرمود: چيزى را مانند تقدم و پيشدستى كردن در دعا را نديدم ؛ چون در هر ساعت و هر وقتى دعاى بندگان مستجاب نمى شود.
O 4.تحصيل حوايج دنيا و آخرت
قال رسول الله (ص ):
ثلاث يدرك بهن العبد رغائب الدنيا و الاخرة الصبر على البلاء، و الرضا بالقضا، و الدعاء فى الرخاء . (101)
حضرت رسول (ص ) فرمود: سه چيز است كه بنده به وسيله ى آن ، حوايج دنيا و آخرت را به دست مى آورد:
1. صبر بر بلا.
2. رضا به قضا.
3. دعا در حال آسايش و خوشى .
عن هارون بن خارجة عن اءبى عبدالله (ع ) قال : ان الدعاء فى الرخاء يستخرج الحوائج فى البلاء . (102)
هارون بن خارجه مى گويد: امام صادق (ع ) مى فرمايد: همانا دعا در حال آسايش و راحتى ، احتياجات و نيازمندى هاى حالت بلا و سختى را برطرف مى كند.
اعتدال و ميانه روى در دعا
خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد: واقصد فى مشيك . يعنى در گفتار و كردارت ميانه رو باش .
قال رسول (ص ): اكلفوا من العمل ما تطيقون فان الله لايمل حتى تملوا و ان اءحب العمل الى الله تعال اءدومه و ان قل . (103)
رسول خدا (ص ) فرمود: به قدر توانايى خود عبادت كنيد؛ زيرا وقتى شما ملول گشتيد، خدا نيز ملول مى شود. در نظر خدا بهترين كارها آن است كه بادوام تر باشد، اگر چه اندك است .
امام صادق (ع ) فرمود: لاجبر و لاتقويض بل امر بين الامرين . يعنى در گفتار و كردارت نه افراط و نه تفريط كن ، بلكه همواره معتدل باش و حد اعتدال را رعايت نما.
قال موسى بن جعفر (ع ):
اجتهدوا فى اءن يكون زمانكم اربع ساعات :
ساعة لمناجاة الله و ساعة لامرار المعاش و ساعة لمعاشرة الاءخوان و الثقات الذين يعرفونكم عيوبكم و يخلصون لكم فى الباطن و ساعة تخلون فيها للذاتكم فى غير محرم و بهذه الساعة تقدرون على الثلاث الساعات . (104)
تلاش كنيد، تا اينكه زمان زندگى شما در چهار چوب بخش سپرى شود:
1. بخشى براى مناجات با خدا
2. بخشى براى امرار معاش
3. بخشى براى معاشرت و آميزش برادران و دوستان مورد اعتماد، تا عيب هايتان را به شما گوشزد نمايند و در دل با شما صميمى باشند.
4. و بالاخره بخش ديگر وقت خود را آزاد كنيد، براى لذت هاى حلال و مشروع ؛ و به وسيله ى اين بخش ، براى بخش هاى سه گانه ى ديگر نيرو بگيريد.
امام على (ع ) فرمود: ساعات روز و شب گنجايش تمام نيازهاى تو را ندارد، پس آنها را در ميان كار و استراحت تقسيم كن . ميان خود و خداى سبحان بهترين اوقات را براى عبادت و راز و نياز قرار داده . (105)
عن حنان بن سدير قال : سمعت ابا عبدالله (ع ) يقول : ان الله عزوجل اذا اءحب عبدا فعمل (عملا) جزاه بالقليل الكثير و لم يتعاظمه اءن يجرى بالقليل الكثير له . (106)
حنان بن سديد مى گويد: شنيدم امام صادق مى فرمود: چون خداى عزوجل بنده يى را دوست دارد، و او عمل كوچكى انجام دهد، خدا به او پاداش بزرگ دهد؛ و به عمل كم ، پاداش بزرگ دادن براى خدا سنگين نيايد.
عن اءبى عبدالله (ع ) قال : اجتهدت فى العبادة و اءنا شات فقال لى اءبى (ع ): يا بنى دون ما اءراك تصنع فان الله عزوجل اذا احب عبدا رضى عنه باليسير . (107)
امام صادق (ع ) فرمود: من جوان بودم و در عبادت كوشا. پدرم به من فرمود: پسر جان ! كمتر از آنچه مى بينم ، عبادت كن ؛ كه خداى عزوجل چون بنده يى را دوست دارد، به عمل اندك او راضى شود.
قال رسول الله (ص ): يا على ان هذا الذين متين فاءوغل فيه برفق لاتبغض الى نفسك عبادة ربك (ف ) ان المنبت – يعنى المفرط – لاظهرا اءبقى و لااءرضا قطع فاعمل من يرجو اءن يموت هرما واحذر حذر من يتخوف اءن يموت غدا . (108)
رسول خدا (ص ) فرمود: اى على ! همانا اين دين متين و محكم است . در آن با نرمى وارد شو و عبادت پروردگارت را مبغوض خود مگردان زيرا خسته كننده مركوب (كسى كه در راندن مركوب زياده روى كرده ) نه مركوب باقى گذاشته ، و نه مسافت پيموده . پس عمل كن ، مانند عمل كسى كه اميد دارد در پيروى بميرد، و پرهيز كن ، مانند كسى كه مى ترسد فردا بميرد. (يعنى نسبت به پرهيز از محرمات خيال كن فردا مى ميرى و كوچكترين آنها را هم به خود اجازه نده ، و نگو وقت مردن توبه خواهم كرد.
مردى از اهل ايمان ، همسايه يى نصرانى داشت . او را به اسلام دعوت كرد و در نظرش جلوه داد، تا پذيرفت . هنگام سحر نزد تازه مسلمان رفت ، در زد و گفت : كيست ؟ گفت : من فلانى هستم . گفت : چه كار دارى ؟ گفت : وضو بگير و جامه هايت را بپوش و همراه ما به نماز بيا. آن مرد وضو گرفت ، جامه هايش را پوشيد و همراه او روانه شد. هر چه خدا خواست ، نماز خواندند (نماز بسيارى خواندند) و سپس نماز صبح گزاردند، و بودند، تا صبح روشن شد. نصرانى برخاست به خانه اش برود، آن مرد گفت : كجا مى روى ؟ روز كوتاه است . چيزى تا ظهر باقى نمانده . همراه او نشست ، تا نماز ظهر را هم به جا آورد. باز آن مرد گفت : بين ظهر و عصر مدت كوتاهيست . و او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند. سپس برخاست تا به منزلش برود، آن مرد گفت : اكنون آخر روز است و از اولش كوتاه تر است . او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم به جاى آورد. باز خواست به منزلش ‍ برود، به او گفت : يك نماز بيشتر باقى نمانده . آن مرد ماند، تا اينكه نماز عشا را هم خواند، آن گاه از هم جدا شدند. چون سحرگاه شد، آن مرد نصرانى رفت و در زد. گفت : كيست ؟ گفت : من فلانى هستم . گفت : چه كار دارى ؟ گفت : وضو بگير، جامه هايت را بپوش و بيا با ما نماز بخوان . تازه مسلمان گفت : براى اين دين ، شخصى بى كارتر از مرا پيدا كن ؛ زيرا من مستمند و عيال وار هستم .
آيا دعا جاى كار و كوشش را مى گيرد؟
با رجوع به آيات و روايات و توجه به نقش تربيتى متون ادعيه ، به خوبى متوجه مى شويم كه لازمه ى دعا تلاش و كوشش است و دعاى بدون عمل ارزشى ندارد. خداوند در قرآن كريم در همين زمينه مى فرمايد: و اءن ليس ‍ للانسان الا ما سعى . (109) يعنى : انسان مالك چيزى كه برايش تلاش نكرده نيست .
ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم . (110)
به راستى كه خداوند سرنوشت هيچ قومى و ملتى را تغيير نمى دهد، مگر آنكه تغييراتى در خود ايجاد كنند.
عن اءبى ذر عن النبى (ص ) فى وصية له و قال : يا اءباذر يكفى من الدعاء مع البر ما يكفى الطعام من الملح يا اباذر مثل الذى يدعو بغير عمل كمثل الذى يرمى بغير وتر . (111)
اباذر از پيامبر اكرم (ص ) نقل مى كند كه ، آن حضرت فرمود: اى اباذر! در صورتى كه كارهاى انسان نيك و شايسته باشد، زياد دعا كردن لزومى ندارد، بلكه همان اندازه كه نمك براى خوراك كفايت مى كند، همان اندازه دعا نيز كفايت مى نمايد. اى اباذر! شخصى كه بى عمل و كارهاى نيك دعا كند، مانند كسيست كه بى كمان تيراندازى نمايد.
قال رسول الله (ص ): الداعى بلا عمل كالرامى بلاوتر . (112)
رسول خدا (ص ) فرمود: شخصى كه بى عمل و كارهاى نيك دعا كند، مانند كسيست كه بى چله كمان ، تير مى اندازد.
نابرده رنج ، گنج ميسر نمى شود مزد آن گرفت كه جان برادر! كه كار كرد
گويا بيشتر مردم مى پندارند كه دعا و نيايش ، عبادت هاييست مانند ورد و طلسم ، كه هنگام گره خوردن كارها بايد خوانده شود، تا به سبب اثر تكوينى ، آن گره از مشكلات باز شود و حاجت ها روا گردد. بنابراين عقيده ، دعا غالبا نقشى جز مقدميت براى خواسته هاى دنيوى ندارد، و اسلام كه درباره ى آن ترغيب و تشويق فراوان نموده ، آن را به جاى كار و كوشش ‍ دانسته و جانشين اقدامات عملى انسان در زندگى قرار داده است .
و برخى نيز گفته اند: دعا در برنامه هاى اسلامى ، وسيله ى تخذير اذهان ملت ، مانع از حركت و جنبش عليه ستم ، و مهمترين دستاويز براى توجيه سستى و تنبليست ؛ به اين دليل كه چون بيشتر دعاها و يا حداقل به بعضى از آنها به هدف اجابت نمى رسد، پس وقت و زحمت دعا كننده به هدر رفته است .
فساد و بطلان اين پندار روشن است ؛ زيرا اولا: دعا تنها جنبه مقدميت ندارد، بلكه خود عبادتيست مستقل ، داراى آثار مخصوص و نتايج فراوان ؛ به قول شهيد مطهرى : دعا هم طلب است و هم مطلوب ، هم وسيله است و هم غايت ، هم مقدمه است و هم غايت . ثانيا: اگر فرض كنيم كه دعا فقط وسيله ييست براى رسيدن به هدف ، باز هم اين اشكال كه دعا در اسلام جانشين كار و كوشش است و اذهان عمومى را تخذير مى كند، وارد نيست ؛ زيرا اين تصور ناشى از غفلت و عدم توجه به موضع و محل و انگيزه ى دعاست .
توضيح اينكه : تحقق يافتن هدف ها و خواسته هاى انسانى غالبا به مقدماتى احتياج دارد، و بسا مى شود كه هدف اصلى ، پس از انجام گرفتن ده ها مقدمه و گذشت مدتى از زمان ، جامه ى عمل مى پوشد. از طرفى هم مى دانيم كه انجام بعضى از مقدمات ، در دايره ى قدرت و اختيار انسان نيست ، بلكه تابع علل و اسباب تكوينى و غير ارادى مى باشد.
اگر كليد كارى به دست ما باشد. در اينجا دعا به تنهايى اثر ندارد؛ زيرا دعا براى تحصيل تواناييست . به عبارت ساده تر، دعا براى آن نيست كه ما بى كار بنشينيم و منتظر باشيم كه همان دعا همه كارها را رو به راه كند، و نبايد انتظار داشته باشيم كه دعا برخلاف مسير طبيعى و نواميس فطرى كارى انجام دهد، گرچه از قدرت و مهربانى خداوند دور نيست كه كارهايى برخلاف اسباب عادى انجام دهد، و اتفاقا از اين گونه كارها بسيار انجام داده ، ولى بناى گردش روزگار را بر تنبلى و سستى نگذاشته است ؛ به عنوان مثال ، اگر زارعى در ايام پاييز و زمستان در خانه بنشيند و زمين خود را شخم نزند و بذرى در آن نكارد و آبيارى ننمايد، فقط هر روز دعا كند، در فصل بهار و تابستان نبايد انتظار خرمن و گندم داشته باشد؛ و يا شخص بيمارى كه دسترسى به دكتر و دارو دارد و براى بهبودى خويش به دكتر مراجعه نكند و دارو را طبق دستور پزشك استعمال ننمايد، نبايد انتظار خوب شدن را داشته باشد.
در روايت آمده است كه : مردى فقير و قرضدار به حضور امام صادق (ع ) شرفياب شد و عرض كرد: يابن رسول الله ! درباره ى من دعايى بفرماييد، كه خداوند به من وسعت عنايت بفرمايد و روزى ام فراوان گردد، زيرا خيلى فقير و تنگدستم .
امام صادق (ع ) فرمود: من هرگز چنين دعايى درباره ى تو نمى كنم ؛ زيرا خداوند متعال براى به دست آوردن روزى راهى فراهم كرده ، و به ما دستور داده آن را تعقيب كنيم ، ولى تو مى خواهى در خانه ات بنشينى و با دعا روزى بخورى ؟ (113)
البته هر جايى كه انسان مى تواند از راه عمل به هدف و منظور خود برسد، بايد دست به عمل بزند و به دعا اكتفا نكند. بلى ! دعا مى تواند به عنوان مكمل و متمم عمل باشد، كه انسان عمل را انجام بدهد، و از خدا خير و خوبى آن را بخواهد؛ مثل اينكه زارع زمين را شخم بزند و بذر بپاشد و آبيارى هم بكند، آن گاه براى خوبى محصول و سلامت آن از آفت و زيادى بركت و امثال آنچه از قدرت او خارج است ، مانند: باران مناسب ، تابش ‍ آفتاب ، مصونيت از سيل و تگرگ و غير اينها دعا كند، و آنها را از خدا بخواهد. ما وقتى به زندگانى خود پيغمبر اكرم و ائمه ى اطهار (عليهم السلام ) نگاه مى كنيم ، مى بينيم آنها تا جايى كه كارى از دستشان ساخته بود، فقط به دعا اكتفا نمى كردند، و هر جا كار از دستشان خارج بود، دعا مى نمودند.
پيغمبر اكرم در جنگ بدر با سيصد و سيزده نفر مردمانى كه همه فقير و فاقد وسيله و ابزار جنگى بودند، به جنگ نهصد و پنجاه نفر مردمان ثروتمند، آماده و مسلح رفتند. رسول خدا (ص ) در آنجا آنچه تدبير جنگى بود، از نظر صف بندى و تاكتيك هاى جنگى آن روزگار انجام داد؛ خود نيز لباس رزم پوشيد و همچون سردارى ورزيده عمل كرد و به ميدان جنگ آمد، و البته پس از انجام همه كارها، براى پيروزى سپاه اسلام به درگاه خدا دعا كرد، و خدا هم بزرگترين پيروزى را نصيب او نمود. همچنين رسول خدا در ساير جنگ ها و ديگر رويدادهاى اسلام و در همه جا، هر كارى را كه در اختيار داشتند، انجام مى دادند، و سپس دعا مى كردند.
بنابراين واضح است كه نه تنها ميان دعا و سعى و كوشش تضادى نيست ، بلكه هر دو به هم مرتبط و با هم متلازمند؛ يعنى دعا بدون كار و كوشش ، بى نتيجه ، و تلاش بدون دعا و توسل به آفريدگار، غفلت و خلاف شكر نعمت است .
آنچه كه از آيات و روايات به دست مى آيد، آن است كه ، پيغمبران و امامان و عالمان دين ، رو گردان از اسباب ظاهرى و عادى نبودند و تمام اعتمادشان هم بر دعا نبود، بلكه حداكثر استفاده را از آن مى نمودند، آن گاه براى برآمدن حاجت و مقصود خويش ، از خداوند استمداد مى طلبيدند.
آيا دعا با مقام قضا و قدر منافات دارد؟
ممكن است برخى نادانان ، دعا را كارى لغو و بيهوده پندارند، به خيال اينكه مسلما همه كارها مورد علم خداوند و قضا و قدر قرار گرفته و هيچ كارى بر خلاف آنچه در ازل مقرر شده ، نخواهد شد؛ بنابراين آنچه كه مورد درخواست و موضوع دعا واقع مى گردد، مثل صاحب فرزند شدن ، اگر مقدر است ، ديگر احتياج و نيازى به دعا نخواهد بود، و اگر مقدر نشده است ، دعا حتما بى اثر خواهد بود.
اما اينان از سه نكته غافلند:
اول اينكه ، دعا، عبادت و بندگى خداست ، و هر بنده يى وظيفه دارد كه در برابر عظمت و جلال خداوندى اظهار خاكسارى و بندگى كند. وگرنه در شمار متكبران خواهد بود. در روايت چندى اشاره به پاسخ اشكال فوق شده است :
عن حماد بن عيسى عن اءبى عبدالله (ع ) قال : سمعته يقول : ادع و لاتقل : قد فرغ من الامر الدعاء هو العبادة ان الله عزوجل يقول : ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين و قال : اءدعونى اءستجب لكم . (114)
حماد مى گويد: شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمايد: دعا كن و مگو كار از كار گذشته . به فرض ، اگر اثر هم نداشته باشد، با دعا كردن خود عبادتى انجام داده اى ؛ چه اينكه دعا عبادت است ، كه خداوند در قرآن مى فرمايد: كسانى كه از عبادت من تكبر ورزند، با ذلت و خوارى وارد دوزخ خواهند شد. و همچنين فرمود: مرا بخوانيد، تا شما را اجابت كنم .
عن رجل قال : قال اءبو عبدالله (ع ): الدعاء هو العبادة التى قال الله : ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين اءدع الله عزوجل و لاتقل : ان الاءمر قد فرغ منه قال زرارة : انما يعنى : لايمنعك ايمانك بالقضاء و القدر اءن تبالغ بالدعاء و تجتهد فيه . (115)
زراره از كسى نقل مى كند كه ، امام صادق (ع ) فرمود: دعا همان عبادتيست كه خداوند درباره اش فرمود: همانا كسانى كه از عبادت و پرستش من تكبر كنند، به زودى با ذلت و خوارى وارد جهنم خواهند گشت . سپس امام فرمود: دعا كن و خدا را بخوان ، و مگو كارها بر حسب تقدير الهى خواهد انجام شد.
زراره مى گويد: مقصود امام اين است كه ، مبادا در اثر ايمان به قضا و قدر، نااميد گشته ، دست از جديت و مبالغه در دعا كردن بر دارى !
عن الحسين المغيرة عن اءبى عبدالله (ع ) قال : اءدعه و لاتقل : قد فرغ من الاءمر فان الدعاء هو العبادة ان الله عزوجل يقول : ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين . (116)
امام حسين (ع ) از امام صادق (ع ) نقل مى كند كه فرمود: دعا كن ، و مگو كارها بر طبق مقدرات جريان دارد؛ چه اينكه همانا دعا كردن عين عبادت و پرستش خداست ، به گواهى گفتار خدا: حقا كسانى كه از عبادت من روى گردانند، چيزى نخواهد گذشت كه با خوارى و ذلت وارد دوزخ خواهند شد.
دوم اينكه ، ممكن است خداوند متعال مقدر كرده باشد كه شخص فقط به وسيله ى دعا كردن صاحب فرزند شود، و تا دعا نكند، به او اولاد ندهد، هر چند كه به همه وسيله ظاهرى متوسل شود، همچنان كه مقدر كرده است تا ازدواج نكند به او اولاد ندهد، با اينكه براى خداوند امكان دارد بدون ازدواج براى بشر توليد مثل و ايجاد نسل كند، چنان كه ندرتا چنين كارى كرده ؛ پس با فرض مقدر بودن صاحب فرزند شدن باز هم به دعا احتياج است . يا مقدر شده كه فقط به وسيله ى معالجه بيمارى برطرف شود، و تا درمان نكند، بهبودى نيابد، با اينكه خداوند مى تواند بدون دوا و درمان به آسانى شفا بخشد. و همچنين نعمت هايى ديگر دنيايى و اخروى .
سوم اينكه ، ممكن است قضا و قدر به اولاددار نشدن و كوتاهى عمر تعلق گرفته باشد، و تا آخر هم تغيير نكند، ولى در همين حال ، دعا و درخواست بى نيازى باعث مى شود كه خداوند مهربان در برابر اين محروميت ، نعمت ديگرى در دنيا يا آخرت به بنده ى محرومش تفضل كند، كه خود بنده ، به هنگام رسيدن به آن نعمت ، از مستجاب نشدن دعايش راضى و از كوتاهى عمر و نيازمندى خود خوشنود شود؛ چنان كه در اين روايت آمده :
عن اسحاق بن عمار عن ابى عبدالله (ع ): ان المؤ من ليدعوا الله عزوجل فى حاجته فيقول الله عزوجل : اءخروا اجابته شوقا الى صوته و دعائه فاذا كان يوم القيامة قال الله عزوجل عبدى دعوتنى فاخرت اجابتك و ثوابك كذا و كذا، و دعوتنى فى كذا و كذا فاخرت اجابتك و ثوابك كذا و كذا قال : فيتمنى المؤ من انه لم يستجب له دعوة فى الدنيا مما يرى من حسن الثواب . (117)
اسحاق بن عمار از امام صادق (ع ) روايت مى كند: همانا بنده ى مؤ منى درباره ى حاجتى خداى خود را خوانده و دعا مى كند، در آن حال خداوند به فرشتگان مى گويد: حاجت او را ديرتر برآوريد، چون مشتاق شنيدن صداى دعاى او هستم . و در روز قيامت خداى عزوجل به آن بنده خواهد گفت : بنده ى من ! دعا كردى ، و من برآوردن حاجت تو را مدتى به تاءخير انداختم ، و ثواب دير برآوردن حاجت ، الان چنين و چنان خواهد بود. و درباره ى فلان مطلب دعا كردى ، با هم دعايت را دير مستجاب كردم ، و اكنون به عوض دير مستجاب شدن دعايت ، مزد و پاداش فراوانى خواهم داد.
امام صادق (ع ) فرمود: همين كه مؤ من ، خوبى نتيجه را مى بيند، آرزو مى كند كه اى كاش هيچ يك از دعاهايش در دنيا مستجاب نمى شد! (118)
آيا دعا با مقام رضا منافات دارد؟
قال رسول الله (ص ): اول ما كتب الله تعالى فى اللوح : انى انا الله ، و لا اله الا انا من لم يرض بقضائى و لم يشكر لنعمائى و لم يصبر على بلائى فليطلب ربا سوائى . (119)
رسول خدا مى فرمايد: اولين مطلبى كه خداوند در لوح محفوظ نوشت اين بود: همانا من پروردگار عالم هستم ؛ جز من معبودى نيست . هر كس به قضا و حكم من راضى نباشد و بر نعمت هايم شكر نكند و بر بلا و آزمايش هايم صبر ننمايد، پس بايد خدايى غير من را طلب كند.
امام حسين (ع ) وقتى كه در گودال قتلگاه با بدنى مجروح و در شدت تشنگى افتاده بود، و در مقابل خود هفتاد و يك بدن قطعه قطعه شده مى ديد، كه هر يك از آنها جزو اولياى خاص الهى بودند، و با گوش خويش ‍ صداى ضجه و ناله ى اهل بيت را مى شنيد، صورت به خاك گذاشت و از صميم قلب با شورى عاشقانه به درگاه دوست چنين زمزمه كرد: الهى ! رضى بقضائك صبرا بلائك ، تسليما لامرك لامعبود لى سواك . يعنى : خداوندا! آنچه از جانب تو به من رسيده ، آنچنان زيبا و نيكو مى بينم ، كه نسبت به آن در كمال خشنودى و رضايت هستم ، و بر امتحانت صابر و در برابر امرت تسليم مى باشم ، كه مرا معبود و معشوقى جز تو نيست .
چنان كه خواهر گرامى اش حضرت زينب (ع ) در پاسخ پسر مرجانه ، وقتى كه از آن حضرت پرسيد: كار خدا را با خاندانت چه گونه ديدى ؟ فرمود: ما رايت الا جميلا. يعنى : چيزى جز زيبايى نديدم .
فيض كاشانى مى گويد: رضا يعنى رفع كراهت و استحلال مرارت احكام قضا و قدر. (120)
بنابراين مقام رضا به اين است كه انسان در برابر پيشامدهاى زندگى و خواست خدا راضى و شاكر باشد و لب به اعتراض نگشايد. بعضى ها سؤ ال مى كنند كه اگر انسان بايد نسبت به آنچه خدا مى خواهد، راضى و خشنود باشد، پس دعا كردن چه معنى دارد؟ آيا دعا با مقام منافات ندارد؟
جواب :
هرگاه ما دعا مى كنيم ، در واقع براى آيند مطلبى را مى خواهيم كه واقع شود؛ و ما خواست خدا را در آينده اطلاع نداريم ، يعنى نمى دانيم خداوند در آينده چه چيزى براى ما خواسته ، تا نسبت به آن راضى باشيم . بنابراين شخص دعا كننده چند حال دارد: يا اينكه انگيزه اش براى دعا اين است كه چون خود دعا كردن عبادت است ، دعا مى كند؛ در اين صورت ، دعا كردن هيچ منافاتى با مقام رضا ندارد، چون به امر خدا دعا مى خواهد. در اين صورت ، چون خواست خدا را در آينده نمى داند، دو فرض پيش مى آيد: يا اينكه حاجتش را مى خواهد، به شرطى كه مورد رضا و صلاح خدا باشد؛ يعنى مى گويد: خداى ! هر چه تو صلاح مى دانى و رضاى تو در آن است ، براى من مقدر فرما! و اين دعا حقيقى و باارزش است و هيچ منافاتى هم با مقام رضا ندارد. و يا اينكه حاجتش را مى خواهد، هر چند مخالف رضا و صلاح خدا باشد؛ در اين صورت دعا، دعا با مقام رضا منافات دارد.
تعريف دعا، ادعيه ى ماءثوره (منقوله ، وارده ) و ادعيه ى مطلقه (غير وارده )
برخى از ادعيه از زبان پاك معصومين (عليهم السلام ) از طريق كتب حديث به ما رسيده است ، به گونه يى كه الفاظ و محتواى آنها از غير معصوم نيست . اين دسته از دعاها را به نام ادعيه ى ماءثوره يا ادعيه ى وارده نامگذارى كرده اند، كه بعضى از آنها بايد در وقت مخصوص و محل معلومى خوانده شود، و براى بعضى ديگر زمان و مكانى تعيين نشده است .
دسته يى ديگر، مطلق دعا و نيايش را مى گويند، كه آدمى بر زبان مى راند و بنا به نياز خود، حديث نفس خويش را مى گويد، و در حقيقت ، خود دعاهايى را خلق مى كند، نه اينكه از دعاهاى وارده سود و آنها را نقل كند. اين دسته از دعاها را ادعيه ى مطلق يا دعاهاى غير وارده مى نامند.
مهم ترين تفاوت اين دو دسته از دعاها در چيست ؟
عن رزارة قال : قلت لابى عبدالله (ع ) علمنى دعاء فقال : ان اءفضل الدعاء ماجرى على لسانك . (121)
زراره مى گويد: به امام صادق (ع ) گفتم : دعايى به من بياموز! فرمود: به درستى كه بهترين دعا، همان است كه بر زبانت جارى شود.
عن ابيعبدالله (ع ) انه ساءله يعلمه دعاء فقال ان افضل الدعاء ماجرى على لسانك . (122)
روايت شده كه ، كسى از امام صادق (ع ) در خواست تعليم دعايى كرد، آن حضرت فرمود: به درستى كه بهترين دعا، همان دعاييست كه بر زبانت جارى شود.
عن عبدالله بن سنان عن اءخيه محمد قال : قال جعفربن محمد (ع ): مامن اءحد يخوف بالبلاء فتقدم فيه بالدعاء الا صرف الله عنه ذلك البلاء اما علمت اءن امير المؤ منين (ع ) قال : ان رسول الله قال : يا على قلت : لبيك يا رسول الله قال : ان الدعاء يرد البلاء و قد ابرم ابراما قال الوشاء قلت لعبد الله بن سنان : هل فى ذلك دعاء موقت ؟ قال : اءما انى فقد ساءلت عن ذلك الصادق (ع ) فقال : نعم اءمادعاء الشيعة المستضعفين ففى كل علة من العلل دعاء موقت و اءما المستبصرين فليس فى شى ء من ذلك دعاء موقت لاءن المستبصرين البالغين دعاءهم لايحجب . (123)
عبدالله بن سنان از برادر خود محمد نقل مى كند كه ، امام صادق (ع ) فرمود: ممكن نيست كسى به هنگام ترس از پيشامد ناگوارى دعا كند و رفع آن را از خدا بخواهد، مگر آنكه خداوند دعايش را مستجاب نموده و آن بلا را از او دور خواهد كرد. آيا نمى دانى كه امير المؤ منين (ع ) فرمود: پيغمبر (ص ) فرمود: يا على ! گفتم : لبيك يا رسول الله ! فرمود: دعا بلا را بر مى گرداند، هر چند كه بلاى سخت و استوارى باشد. راوى مى گويد: به عبدالله بن سنان گفتم : آيا در اين باره دعاى محدود و معينى هم وارد شده ؟ عبدالله گفت : اتفاقا همين سؤ ال تو را از من از امام صادق (ع ) پرسيدم ، حضرت در جواب فرمود: تا دعا كننده چه شخصى باشد! اگر شيعيان مستضعف (كم معرفت و ضعيف در آداب و رسوم شريعت باشد) آرى ! براى چنين شخصى در مورد هر پيشامد ناگوارى دعاى خاص وارد شده ، و حق ندارد به دلخواه خود و هر چه بر زبانش جارى شد، دعا كند؛ چون ممكن است (در اثر نادانى و كم اطلاعى ) طورى دعا كند، كه گذشته از مستجاب نشدن دعا، اثر سوء ديگرى داشته باشد؛ به عنوان مثال ، بر خلاف ادب با خدا صحبت كند، يا چيزهاى حرام و نشدنى را از خدا بخواهد، كه شرعا و عرفا به صلاح واقعى او نيست . اما مستبصرين (اشخاص بافضل و كمال و با بصيرت در امور دينى ) احتياج و نيازى به تعيين و تحديد ندارند، چه آنكه (در اثر معرفت و آگاهى به آداب و شرايط دعا، طورى دعا مى كنند كه ) دعايشان پشت پرده ى حجاب نمانده ، فورا مستجاب خواهد شد.
بنابراين ، مهم ترين تفاوت بين اين دو دسته از دعاها، آن است كه در دعاهاى غير وارده ، اگر دعا كننده از شيعيان مستبصر باشد، محدوديتى برايش ‍ وجود ندارد و در هر زمان و مكانى ، به فراخور علاقه و رغبت خويش ‍ مى تواند هر دعا و نيايشى را انشا كند؛ اما اگر دعا كننده از شيعيان مستضعف باشد، در مورد هر پيشامد ناگوارى دعاى خاص از ائمه ى معصومين وارد شده ، كه بايد بدون كم و زياد خوانده شود و حق ندارد به ميل خود هر چه بر زبانش جارى شد، دعا كند. و نيز برخى از دعاهاى وارده مختص به زمان و مكان خاصيست .
فضيلت دعاهاى ماءثوره بيشتر است يا دعاهاى مطلقه ؟
ثواب و فضيلت دعاهاى ماءثوره و وارده براى كسى كه آشنا به معناى آنها باشد، بيش از دعاهاى مطلقه و غير وارده است ؛ زيرا ائمه ى معصومين به امراض روحى و روانى فرد و جامعه ، آشناتر، و در نحوه ى درخواست حاجت و چه گونگى بيان و طرح آن و كيفيت راز و نياز با خداى متعال ، آگاه تر و بيناتر بوده اند.
آنان مى دانستند كه بشر چه نقصى را واجد، و چه كمالى را فاقد است ؛ چه بايد بكند و چه بايد بخواهد. اما ساير انسان ها چون معصومند، گاهى به جاى خير، شر، و به جاى سود، زيان ، و به جاى سعادت ، شقاوت مى طلبند؛ و يدع الانسان بالشر دعائه الخير و كان الانسان عجولا . اين انسان گاهى از روى نادانى و ناآگاهى ، شر خود را مى طلبد، همانند آن كه خيرش را درخواست مى كند؛ و او موجودى شتابكار است .
به همين جهت ، سزاوار و شايسته است كه دعا كننده طرز بيان و حاجت و كيفيت در خواستمطالب خود را از معصوم فرا بگيرد، تا اميد برآمدن حاجتش بيشتر، و اجر و پاداششافزون تر باشد. البته اين در صورتيست كه دعا كننده معنى آن را بفهمد، وگرنه طلبكردن حاجت به زبان خود، با توجه قلبى ، بهتر از خواندن دعاهاى ماءثوره به لقلقهى زبان است . آيا مى توان به همه ادعيه ى ماءثوره اعتماد كرد؟
(124)
اصولا تشخيص دادن دعاهاى وارده و آگاهى يافتن از اينكه سخن از آن معصوم است ، خالى از صعوبت و دشوارى نيست و كار همه مردم نمى باشد. فاسئلوا اهل الذاكران كنتم لاتعلمون . يعنى : آنچه را كه نمى دانيد، از اهل خبره سؤ ال كنيد.
اگر كسى بتواند از مدارك موجود با موازين علمى ، صحبت صدور دعا از معصوم را به دست آورد، آن را به قصد ورود بخواند؛ ولى اگر نتواند دليل معتبر و مدرك قابل اعتمادى پيدا كند، و در پژوهش ها و بررسى هاى خود به اين نتيجه برسد كه ، سند فلان دعا ضعيف و غير قابل اطمينان است ، نبايد آن را به طور جزم و يقين به معصوم نسبت دهد، بلكه به اميد درك ثواب و رسيدن به پاداش مخصوص آن بخواند، كه ان شاءالله آن را خواهد يافت ، اگر چه در تشخيص خود به خطا رفته باشد؛ زيرا در روايات معتبر آمده است كه ، اگر استحباب عملى از طريق غير معتبر برسد، به عامل پاداش عطا خواهد شد، اگر چه مطابق واقع نباشد. اين مطلب را قاعده ى من بلغ مى نامند. اين قاعده راهيست براى طالبان عمل خير، كه خودشان اهل تحقيق نيستند، و مى خواهند دعاها و زيارت ها را به صرف اينكه از معصوم نقل شده و در كتابى يافت گشته است ، انجام دهند و از ثوابش ‍ بهره مند شوند؛ البته با توجه به اينكه مفاد و مضامينش از ديدگاه شرع و عقل ، مقطوع البطلان و معلوم الكذب نباشد. (125)
چرا برخى دعاها به زمان و مكان خاصى اختصاص يافته است ؟
چرا برخى دعاها به زمان و مكان خاصى اختصاص يافته است ، با آنكه خداوند محدوديت زمانى و مكانى ندارد، و در بعضى آيات ، از نزديكى خود با بندگان سخن گفته است ؛ به عنوان مثال : و نحن اقرب اليه من حبل الوريد. (126) يعنى : و ما از رگ گردنش به او نزديك تريم .
ان الله يحول بين المرء و قلبه . (127)
خدا بين انسان و قلبش حايل است .
و هو معكم اينما كنتم . (128)
پاسخ :
همه مى دانيم كه معناى قرب و نزديكى به خدا، قرب و نزديكى معنوى و وجوديست ، نه قرب و نزديكى زمانى و مكانى ؛ زيرا محدوديت هاى زمانى و مكانى ، بر ماده حاكميت دارد، و خدا غير ماده است ، لذا تقرب الهى تقرب معنويست ، كه خود مراتبى دارد، و هر كس با استفاده از وسايل و امكانات و تلاش و سعى خود به مرتبه يى از اين تقرب دست پيدا مى كند. آنچه از قرآن و روايات استفاده مى شود، نشان دهنده ى آن است كه ، برخى زمان و مكان ها در كسب اين مقام قرب ، از شرافت خاصى برخوردارند؛ به عنوان مثال ، قرآن شب قدر را بهتر از هزار ماه مى داند، و يا فضيلت و تقدس ‍ مكان كعبه خاص ، بدان معناست كه معصومين (عليهم السلام ) خواسته اند:
اولا: اهميت آن را گوشزد كنند، تا اگر انسان در اوقات يا در اماكنى به غفلت به سر مى برد، با آگاهى يافتن بر اين زمان و مكان ، از غفلت بيرون آيد و ارتباط خود را با خدا مستحكم تر سازد.
ثانيا: با ارائه ى بهترين درخواست ها و نيايش هاى متناسب آن زمان و مكان ، به داعيان الى الله كمكى كرده باشند. مثل آدميان در اين خصوص ، مثل كورچشمانى مى باشد كه به مغازه ها وارد مى شوند، و چون نمى دانند كه به هر مغازه يى كه وارد مى شوند، چه اجناسى عرضه مى گردد، احتياج به راهنمايى دارند تا آنان را آگاه سازد.
دعاهاى مختص به زمان و مكان خاص نيز داراى چنين كفايت آگاهى دهنده ييست .
ثالثا: اين طور نيست كه به هيچ وجه اين دسته از دعاهاى مختص به زمان و يا مكان خاص را نتوان در زمان يا مكانى ديگر خواند. آرى ! اين گونه دعاها نير مى تواند به قصد رجا و برخوردارى از اجر مورد استفاده قرار مى گيرد.
آيه الله مشكينى در اين مورد مى گويد: گاهى دعا يا عملى كه سند معتبر هم دارد، مربوط به زمان يا مكان خاصيست ، مانند: دعاها ماه رمضان يا مناجات شعبانيه ، يا مناجات مسجد كوفه . اگر كسى بخواهد آنها را در غير آن زمان يا غير آن مكان انجام دهد، در اين صورت بايد آن را فقط به عنوان رجا و درك ثواب به جا آورد، و نه به قصد استحباب ثابت يا ثواب ثابت ؛ يعنى چنين نيت كند: به جا مى آورم ، به احتمال اينكه مطلوب باشد و ماءجور باشم . و اين همان معناييست كه در كلمات فقها يا رساله هاى علميه ديده مى شود. و خواندن زيارت هاى مخصوصه ، مشاهده مشرف ، مانند: زيارت جامعه ى كبير، امين الله ، وارث و غير اينها، كه در هر يك خصوصيتى از نظر شخص معصوم يا از نظر زمان و مكان ، ملحوظ شده ، در غير محل مخصوص بايد به اين طريق باشد؛ و همچنين دعاهاى مختص ، مانند: كميل و افتتاح .
چرا ائمه ى معصومين با آنكه معصومند، از خداوند طلب آمرزش و مغفرت از گناهان را مىكردند؟
بر حسب آنچه از دعاها و مناجات انبيا و ساير معصومين (عليهم السلام ) نقل شده ، ايشان خودشان را گنهكار مى دانسته اند و از گناهانشان استغفار مى كردند. اين مطلب ، با يك اصل مسلم كلامى ، كه مورد اتفاق علماى تشيع و معتقدات مذهب اماميه است ، سازش ندارد، و آن اينكه ، پيغمبران و امامان همگى معصومند و از بدو تولد تا هنگام مرگ ابدا گناهى از ايشان صادر نشده ، چه گناه صغيره ، چه كبيره .
به عنوان مثال : ميثم تمار مى گويد: شبى از شب ها مولاى من امير المؤ منين (ع ) مرا با خود از كوفه بيرون برد و به سوى صحرا رفتيم ، تا آنكه چون به مسجد جعفى رسيديم ، رو به قبله شد و چهار ركعت نماز گزارد. چون سلام داد و تسبيح گفت ، دست هاى خود را براى دعا گشود و چنين گفت :
الهى ! كيف اءدعوك و قد عصيتك و كيف اءدعوك و قد عرفتك و حبك فى قلبى مكين مددت اليك يدا بالذنوب مملوة و عينا بالرجاء ممدودا .
خداى من ! چه گونه تو را بخوانم ، در حالى كه معصيت تو را كردم ؟ و چه گونه تو را بخوانم ، در حالى كه تو را شناخته ام و محبتت در دل من جا گرفته است ؟ من دست هاى پر گناه خود را به سوى تو گشوده ام ، و چشمان پر از اميدم را به سوى تو دوخته ام .
الهى انت مالك العطايا و اءنا اسير الخطاياو من كرم العظماء الرفق بالاسراء و انا اسير بجرمى مرتهن بعملى . (129)
خداى من ! تو مالك بخشش ها هستى ، و من اسير لغزش ها. و از اخلاق كريمانه ى بزرگان است كه ، با اسيران مدارا مى كنند؛ و من اسير جرم و جنايت ، و گروگان عمل خود هستم .
جواب :
برخى از علما بدين طريق جواب داده اند كه ، صدور اين دعاها:
1. براى تعليم و تفهيم ديگران و آموختن كيفيت درخواست است ؛ يعنى مردم چنين بگويند، نه اينكه خود آنها براى خويش دعا مى خواندند.
2. و يا آنكه به زبان امت و شيعيان سخن مى گفتند. پس اعتراف ايشان به گناه ، اعتراف به گناه امت و شيعيان است .
اما اين جواب صحيح نيست ؛ چه آنكه بنابراين بايد گفت ، معصومين خودشان ، دعا و مناجات جدى و حقيقى نداشته اند، و يا اينكه دو رقم دعا مى خواندند:
1. حقيقى .
2. تعليمى ؛ و چنين تقسيمى از دعاها و روش آنها استفاده نشد.
به علاوه ، از حالات آنها معلوم شده كه ، وقت خواندن دعا آنچنان متوجه معبود خود مى شدند، كه گويا از اين جهان منقطعند. انقلاب حال و گريه و اشكشان شاهد صادق اين مدعاست .
عجبا! چه گونه مى توان گفت شخصى كلماتى را كه مفهوم آن انطباق به حال خود ندارد و فقط براى تعليم ديگران است ، در حال ترس و لرز و تواءم با اشك چشم بگويد!
جواب صحيح :
هر گناه و بلكه هر عمل زشت يا زيبايى ، به تناسب مقام انسان ها و تفاوت دانش و خرد آنها، متفاوت است . زشتى يك عمل قبيح ، از فرد عادى و بى دانش كمتر است تا انسانى دانا و خردمند.
و در نهايت ، خوبى و بدى كردارى كه از انسان داراى اراده و اختيار صادر مى شود، مطلق نيست ، بلكه نسبى و اضافى مى باشد؛ و ممكن است عملى از شخصى صادر شود و سزاوار ملامت و سرزنش نگردد، در حالى كه از شخص ديگر سبب توبيخ و ملامت باشد.
معروف است كه ، مضمون اشعار زيرا را چوپانى در مقام مناجاتش با خداوند مى گفته ، و حضرت موسى مى شنيده است :
تو كجايى تا شوم من چاكرت چارقت دوزم كنم شانه سرت
دستكت بوسم ، مالم پايكت وقت خواب آيد به رويم چايكت
چوپان گرچه مورد بى مهرى و عتاب حضرت موسى (ع ) قرار گرفت ، ولى مسلم است اين كلام از آن چوپان اگر مبغوض هم باشد، بدان مرتبه نيست كه فرضا اگر از خود حضرت موسى (ع ) صادر شود.
حال مى گوييم ممكن است كارى از پيغمبر و امام صادر شود، كه از نظر حكم شرعى و قوانين عمومى ، نه حرام باشد و نه مكروه ، ليكن متناسب شاءن و مقام آنها، امرى نالايق باشد، به عنوان مثال : اگر شخص معصوم مقدارى از وقت خود را بدون اشتغال به وظيفه بگذراند و يا عمل مستحبى را ترك كند گرچه مشغول انجام مستحب پايين ترى شود، قهرا بعد از توجه به موضوع ، كار خود را خلاف ادب و جرم مى شمارد و خود را ظالم به نفس ‍ مى بيند، و ناراحت مى شود و بسا هست كه گريه كند!
حال مى توان گفت ، مواردى كه معصومين (عليهم السلام ) اقرار به گناه كرده اند يا استغفار و توبه نموده اند، از اين قبيل بوده ، نه از جمله گناهانى كه ديگران انجام مى دهند، زيرا آنان خود مى دانستند داراى مقام ولايت و عصمتند، و خود مى فرمودند كه صاحب اين مقام ، از گناه صغيره و كبيره مصون است .
بنابراين مى توان گفت ، گناه بر دو قسم است :
1. گناه حقيقى ؛ يعنى عملى مخالف اوامر و نواهى خداوند
2. گناه نسبى و اضافى ؛ يعنى عملى كه با ملاحظه ى مقام و شخصيت عامل ، نامناسب است .
آنچه مسلم است اين است كه ، گناه قسم اول قطعا از معصومين سر نمى زند، ولى قسم دوم كه به تعبير اهل فن ، ترك اولى ناميده مى شود، صدورش از معصومين ممكن است ، و البته كيفر اين قسم ، اگر بخشوده نشود، به تناسب خودش خواهد بود. على الظاهر، گرفتارى هاى بعضى از انبيا، مانند ابتلاى حضرت يعقوب به فراق فرزندش يوسف ، نزول حضرت آدم به زمين ، به زندان افتادن حضرت يوسف براى مدت طولانى ، رفتن نور نبوت از دست هاى حضرت يوسف (ع )، و گرفتار شدن حضرت يونس به حبس و تبعيد دريابى ، كيفر اين رقم اعمال بوده ؛ گرچه احتمالات ديگرى هم هست .
آيا مى توان با توسل جستن به معصومين ، از آنها حاجت خواست ؟
برخى از مسلمين راجع به درخواست حاجت از معصوم و متوسل شدن به ارواح مطهر آنها، ايراد و اعتراضى دارند و سخت تقبيح مى كنند. معترضان چنين مى پندارند كه ، اين اعمال نوعى بدعت ، و يكى از گناهان كبيره است . عده يى از آنان افراطى اند و مى گويند: به حكم صريح قرآن ، ما نبايد در مقام دعا، غير خدا را بخوانيم ؛ و در خواست شفاعت از غير او، نوعى درخواست حاجت از غير خداست . قرآن مى فرمايد: فلا تدعو مع الله احدا. يعنى : با خدا غير خدا را نخوانيد. لذا اين اعمال را شعبه يى از كفر و شرك مى بينند؛ چه آنكه اين كارها پرستش مخلوق است ، و عبادت مخلوق ، كفر و شرك مى باشد.
جواب :
اين نوع پندارها غير صحيح و بى دليل است ؛ بلكه صادر شدن چنين فتوايى ، ريشه ى سياسى و استعمارى دارد، و منشاءش ايجاد تفرقه و اختلاف ميان مسلمين است ، زيرا بسيار روشن است كه ، صرفا ياد كردن از ارواح و احترام و عرض ادب به آنها، اگر از نظر شرع و عقل پسنديده نباشد، بدون ترديد نه كفر است و نه فسق .
توضيح مطلب :
درخواست حاجت از معصوم بر دو قسم است :
1. اگر اعتقاد پيدا كنيم كه فردى مستقل و تواناست ، و بدون استمداد خداوند مى تواند حوايج و نيازهاى ما را برآورده كند، به طورى كه او هم در مقابل الله ، معبوديست مستحق خضوع و پرستش ، و به عبارت ديگر، معصوم را خدا و كارگردان جهان آفرينش و صاحب كارهاى خدايى بدانيم ، اين اعتقاد قطعا شرك و كفر است ؛ ولى بى ترديد، كسى از اهل تشيع يعنى فرقه اماميه چنين عقيده يى ندارد. اين شما و اين كتاب هاى كلامى و فقهى شيعه ، كه بحمدالله ، كتابخانه ها را پر كرده است و در دسترس همه اهل تحقيق قرار دارد.
2. توسل جستن به اين عقيده كه ، معصومين بندگان مقرب درگاه الهى و مخلوقات برگزيده ى خدا و حجت حق در روى زمين هستند و مشمول عنايات الهى و داراى منصب و نبوت يا امامت و مقامى بلند در مراحل دانش و تقوا و ايمان هستند، و به اعلى درجه ى انسانيت رسيده اند، و پس ‍ از مرگشان نيز در جوار رحمت حق زنده و منعم اند، نه خدا هستند و نه صاحب كارهاى خدايى (مانند مغفرت و شفاعت به آنان تعويض شده ، كه بدون اذن الهى درباره ى هر كسى بخواهند مى توانند شفاعت كنند يا از گناه او در گذرد) بلكه از خود چيزى ندارند؛ هر چه بخواهند، از خدا مى خواهند. لذا اگر كسى با اين عقيده (متوسل شدن به مقام او در پيشگاه خداوند) از معصوم بخواهد كه در حق او دعا كند كه خدا گناهان او را بيامرزد و حاجاتش را برآورده كند، اين درخواست نه شرك است و نه فسق ، بلكه اين رويه از شؤ ون اعتقاد به نبوت و امامت و از لوازم تجليل مقام آنهاست .
از آيات قرآنى به خوبى دريافت مى شود كه ، متوسل شدن به مقام معصوم در پيشگاه خداوند و طلب چيزى از خدا به خاطر او، به هيچ وجه ممنوع نيست و منافاتى با توحيد ندارد. در آيه ى 64 سوره ى نساء مى خوانيم :
ولو اءنهم اذ ظلموا اءنفسهم جاؤ وك فاستغفر وا الله و استغفر لهم الرسول لوجد وا الله توابا رحيما .
اگر آنها هنگامى كه به خويشتن ستم كردند و مرتكب گناهى شدند، به سراغ تو مى آمدند و از خدا طلب عفو و بخشش مى كردند، و رسول نيز براى آنها طلب عفو مى كرد، خدا را توبه پذير و رحيم مى يافتند.
آرى ! معصومين در طول حيات خود از خداوند حاجت مى طلبيدند، و برآورده مى شد. حضرت نوح (ع ) هلاكت همه كفار را طلب كرد، به اجابت رسيد: رب لاتذر على الارض من الكافرين ديارا! (130) حضرت ابراهيم (ع ) درخواست زنده شدن مرده نمود، اجابت يافت رب اءرنى كيف تحى الموتى . (131)
برادران يوسف از پدر تقاضا كردند كه در پيشگاه خداوند براى آنها استغفار كند، و يعقوب نيز اين تقاضا را پذيرفت . (132)
و نيز موضوع استغفار حضرت ابراهيم (ع ) در مورد پدرش (عمويش . (133)
حضرت موسى طلب كرد كه خداوند اموال فرعونيان را نابود سازد و دريا را بشكافد. حضرت يوسف (ع ) زندان را طلبيد. حضرت زكريا (ع ) فرزند صالح خواست . حضرت عيسى (ع ) مائده خواست . حضرت يونس (ع ) براى قومش كيفر طلبيد. و بالاخره پيامبر اسلام تغيير قبله خواست . همه اين خواسته ها به درجه ى اجابت رسيد.
حال اگر شخصى آنها را پس از رحلت نيز زنده و جاويد و والاترين مصداق آيه ى زير بداند:
ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون . (134)
و به اين اميد، متوسل به ارواح مطهر آنها بشود كه وساطت كنند و خواسته هايش را از خدا بطلبند، آن هم با علم به اينكه ممكن است آنها وساطت را نپذيرند، و يا اينكه خداوند وساطت آنها را نپذيرد و برآوردن هدفش را صلاح نبيند. آيا مى توان گفت اين عمل حرام يا كفر است ؟ (135)
خداوند در قرآن مى فرمايد: وابتغوا اليه الوسيلة . هنگام درخواست حاجت ، تنهايى رو به سوى من نياييد، بلكه با وسيله بياييد (يعنى با معصوم و اولياى الهى ).
پس بهترين وسيله ى ارتباط ما با خدا، ائمه معصومين و اولياى الهى هستند؛ زيرا اينها خاندانى هستند كه خداوند آيه عصمت و طهارت را درباره ى ايشان نازل فرمود و آنان را به پاكى ستود و از هر گونه پليدى پاك كرد؛ خداوند جهان را به خاطر اينها آفريد. لذا ما از فرق سر تا نوك انگشتانمان غرق در گناه هستيم ، بايد آنها را شفيع درگاه خداوند قرار دهيم ، تا بتوانيم از اين طريق به خواسته هايمان برسيم .
آيا دعا كردن نوعى جسارت به درگاه پروردگار است ؟
بعضى ها مى گويند، دعا كردن نوعى جسارت به درگاه پروردگار است . مگر خداوند مصلحت ما را نمى داند، كه بايد به خداوند تذكر بدهيم ؟ مگر خداوند را عادل نمى دانيم ، كه براى او وظيفه تعيين مى كنيم ؟
پاسخ :
اول اينكه : خداوند به ما دستور داده كه دعا كنيم : اءدعونى اءستجب لكم . (136)
دوم اينكه : دعا منحصر به درخواست حاجت نيست ، بلكه نوعى ارتباط و آشنايى با خالق است .
سوم اينكه : همان طور كه دنبال رزق و روزى رفتن و كار و تلاش براى امرار معاش منافاتى با رازقيت خداوند ندارد، دعا هم همين طور است .
چهارم اينكه : اين گونه افراد معنا و مفهوم دعا را درك نكرده اند. دعا تعيين تكليف از جانب مادون به مافوق نيست ، بلكه درخواست شخص فقير و گدا از غنى بالذات است .
اگر خدا حاجت ما را بى دعا برآورده مى كرد بهتر نبود؟
برخى انسان ها مى گويند: چه خوب بود خدا آدمى را به گونه يى خلقت مى بخشيد، تا ديگر نيازمند و محتاج نبود و دست حاجت به سوى او دراز نمى كرد! اين نيازمندى و اين فقر و بيچارگى كه در قالب دعا و درخواست تجلى پيدا مى كند، گاه باعث مى شود كه انسان تن به عمل پست و زشتى بدهد؛ به عنوان مثال ، منت افراد لئيمى را بكشد، بردگى سلاطين را گردن نهد، به قتل و غارت بپردازد و… پس اگر خداوند آدمى را بى نياز خلق مى كرد، بسيارى از ناگوارى ها و ظلم و تعدى ها به وقوع نمى پيوست .
در پاسخ اين گروه بايد گفت :
آنچه توجه بدان مهم و ضرورى مى باشد، بحث معرفت و شناخت خالق و مخلوق است . در مباحث توحيدى ثابت شد كه تنها خداوند متعال ، بى نياز مطلق است ، و هر مخلوق و موجودى نيازمند اوست و فقر جودى بر او حاكميت دارد؛ چنان كه خداوند در قرآن مى فرمايد:
يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله غنى حميد .
اى مردم ! همه شما نيازمند و محتاج خدا هستيد، و تنها خداست كه از هر كس و هر چيز بى نياز و ستوده است .
بى نياز كردن مخلوقات يعنى شريك قرار دادن آنان با خالق ، كه امريست محال .
ما للتراب و رب الارباب ؟ خاك را با افلاك چه كار؟
خداوند تبارك و تعالى از دريچه ى خويش ، براى هر موجودى همگام با خلقتش هدايتش را نيز فراهم ساخته است ؟ (هدايت تكوينى ) چنان كه خداوند در قرآن مجيد به اين امر اشاره مى فرمايد:
ربنا الذى اءعطى كل شى خلقه ثم هدى . (137)
در خصوص آدمى ، با دادن عقل و فرستادن وحى و راهنما و انزال كتب آسمانى ، در حقيقت هم به پاسخگويى نياز آدمى پرداخته ، و هم به نيازهاى او جهت بخشيده است ، تا به اتكاى آن معرفت و شناخت ، در را از خاشاك تشخيص بدهد و به هر چه بدى و زشتيست ، پشت پا بزند و با پليدان و ستمگران به مبارزه برخيزد و شياطين درونى و بيرونى را در بند ايمان الهى خود گرفتار و اسير سازد (هدايت تشريعى ). اينجاست كه براى بندگان صالح خدا هيچ لذتى برتر والاتر از لذت نيازمندى نخواهد بود، و از همين دريچه است كه ، آنان به مقامى فوق تصور مى رسند.
رسد آدمى به جاى كه جز خدا نبيند بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت
تا نگريد ابر، كى خندد چمن ؟ تا نگريد طفل ، كى نوشد لبن ؟
بنابراين بهترين وسيله ى ارتباط و پيوند بين خالق و مخلوق ، چيزى جز دعا و نيايش نخواهد بود. افرادى كه شهد گواراى دعا و مناجات را چشيده اند، آن را عين اجابت دانسته اند و نغمه ى هم دعا از تو، اجابت هم زتو در سراسر وجودشان طنين انداز است .
اگر واقع نگر و منصف باشيم ، با اندك تاءملى در مى يابيم كه ، حاجت و نيازهاى آدمى بيش از آن است كه قابل شمارش و احصا باشد و خداى متعال بنا بر رحمانيت و فيض بى نهايتش بسيارى از آنها را بى آنكه دعايى كرده باشيم ، برآورده مى سازد.
چرا اولياى خدا معمولا به هنگام دعا و نيايش سخن خود را با ربنا شروع مىكردند؟
مطالعه آيات قرآن كريم نشان مى دهد كه ، اولياى خدا، اعم از پيامبران و فرشتگان و بندگان صالح به هنگام دعا سخن خود را با ربنا شروع مى كردند.
حضرت آدم مى گويد: ربنا ظلمنا انفسنا… پروردگارا! من و همسرم بر خود ستم كرديم .
حضرت نوح عرض مى كند: رب اغفر لى ولو الدى … پروردگارا! من و پدر و مادرم را بيامرز!
حضرت ابراهيم مى گويد: رب اغفرلى ولو الدى و للمومنين يوم يقوم الحساب .
پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤ منات را در روزى كه حساب بر پا مى شود، ببخش .
حضرت يوسف (ع ) مى گويد: رب قد آتيتنى من الملك . پروردگارا! بهره يى از حكومت به من رحمت فرموده اى .
حضرت موسى (ع ) مى گويد: رب بما انعمت على فان الكون ظهيرا للمجرمين .
پروردگارا! به خاطر نعمتى كه به من داده اى ، پشتيبان مجرمان نخواهم بود.
حضرت سليمان (ع ) مى گويد: رب هب لى ملكا لايبتغى لاءحد من بعدى .
خداوندا! حكومتى به من ببخش ، كه شايسته ى كسى بعد از من نباشد.
حضرت عيسى (ع ) عرض مى كند: رب انزل علينا مائدة من السماء. پروردگارا! بر ما مائده هاى از آسمان فرو فرست .
و پيامبر بزرگ اسلام (ص ) عرضه مى دارد: رب اعوذبك من همزات الشياطين .
پروردگارا! من از وسوسه هاى شيطان به تو پناه مى برم .
مؤ منان طبق آيات آخر سوره ى آل عمران ، چندين بار اين تعبير را تكرار مى كنند؛ از جمله مى گويند: ربنا ما خلقت هذا باطلا. پروردگارا! اين آسمان و زمين پهناور را بيهوده نيافريده اى .
از اين تعبيرات به خوبى استفاده مى شود كه ، بهترين دعا آن است كه از مساءله ى ربوبيت پروردگار آغاز شود. درست است كه نام مبارك الله جامع ترين نام هاى خداوند، و مستجمع جميع صفات كماليه است ، ولى از آنجا كه تقاضا از محضر پر لطف او با مساءله ى ربوبيت تناسب دارد، ربوبيتى كه از ناحيه ى خداوند، از نخستين لحظات از وجود انسان آغاز مى شود، و تا آخر عمر او و بعد از آن ادامه دارد و انسان را غرق الطاف الهى مى كند، خواندن به اين نام در آغاز دعاها از هر نام ديگر مناسبتر و شايسته تر است . (138)
رب ، به معناى مربى و پروردگار است ، چون ذات مقدس حق ، مربى جميع موجودات است . تربيت اين است كه هر چيز را از مرتبه ى استعداد و قابليت ، به مقام فعليت برساند؛ و موجود تحت تربيت حدوثا و بقاءا نياز به مبقى و مربى دارد. و خداوند با اين تعبير خط بطلان بر تمام رب النوع ها مى كشد. چرا كه ما وقتى تاريخ اديان و مذاهب را مطالعه مى كنيم ، منحرفان از خط توحيد راستين همواره براى اين جهان رب النوع هايى قايل بودند؛ و سرچشمه ى اين تفكر غلط اين بوده كه ، گمان مى كردند كه هر يك از انواع موجودات نياز به رب النوع مستقلى دارد؛ گويا خداوند را براى تربيت اين انواع كافى نمى دانستند. (139)
دعايى كه مردم درباره ى يكديگر مى كنند، آيا مؤ ثر است ؟
1. دعاهايى كه مردم معمولا درباره ى يكديگر مى كنند، اگر لفظى و سر زبانى باشد، اثر ندارد و تعارفاتى بيش نيست ، مگر اين كه گوينده ضمن لفظ، قلبا هم از خدا بخواهد.
2. آن كه مورد دعا واقع شده ، استحقاق لطف و رحمت الهى را داشته باشد؛ به عنوان مثال ، اگر كسى كار خيرى كرد و از بيچاره يى دستگيرى نمود، و او قلبا طول عمر و عاقبت بخيرى او را خواست ، خداوند بخشنده و مهربان هم دعاى خواهنده را رد نمى كند.
چرا امر شده كه در موقع دعا دست ها را به سوى آسمان دراز كنيم ؟
در حالى كه خداوند همه جا حاضر و ناظر است و با همه كس است و هو معكم اينماكنتم ؟
به دو دليل امر شده است كه در موقع دعا دست را به سوى آسمان بلند كنيم :
1. طلب روزى از محل و موضعش
قال امير المؤ منين (ع ): اذا فرغ احد كم من الصلاة فليرفع يديه الى السماء و لينصب فى الدعاء فقال عبدالله بن سبا يا امير المؤ منين اءليس الله فى كل مكان ؟ قال بلى قال : فلم يرفع العبد يديه الى السماء قال : اءماتقرا و فى السماء رزقكم توعدون فمن اءين الرزق الامن موضعه و موضع الرزق و ما وعدالله عزوجل السماء . (140)
حضرت على (ع ) فرمود: هنگامى كه نمازت را به اتمام رساندى ، در موقع دعا دست ها را به طرف آسمان بلند كن . عبدالله بن سبا عرض كرد: يا امير المؤ منين ! مگر خداوند در همه جا حاضر و ناظر نيست ؟ حضرت فرمود: بله ! عرض كرد: پس براى چه انسان بايد دستش را به سوى آسمان بلند كند؟ حضرت فرمود: آيا قول خداوند را در قرآن نخوانده اى كه فرمود: روزى شما با همه ى وعده ها كه دادند، در آسمان به امر خدا مقدر شده است . پس انسان بايد روزى را از محل و موضعش طلب كند، و موضع روزى و وعده ها هم در آسمان است .
امام صادق در پاسخ زنديقى (منكر به خدا) كه از آن حضرت در ضمن سؤ الاتى پرسيد: چرا در وقت دعا دست به طرف آسمان بلند مى كنيم ؟ فرمود: به جهت اينكه خداى تعالى عرش را معدن رزق و روزى قرار داده است . (141)
2. اظهار بندگى خالص و ذلت و بيچارگى
عن الرضا (ع ) – فى حديث – اءن اءباقرة قال له : مابالكم اذا دعوتم رفعتم اءيديكم الى السماء؟
قال ابوالحسن (ع ): ان الله استعبد خلقه بضروب من العباد – الى اءن قال – واستعبد خلقه عند الدعاء و الطلب و التضرع ببسط الاءيدى و رفعها الى السماء لحال الاء ستكانة علامة العبودية و التذلل له . (142)
ابا قره به امام رضا (ع ) عرض كرد: چرا در حال دعا دست ها را به سوى آسمان بلند مى كنيد؟ حضرت فرمود: خداوند بندگان خود را به عبادت هاى گوناگون وادار نمود (تا آنجا كه فرمود) و در حال دعا و درخواست و زارى ، آنها را به عبادت مخصوصى واداشت ، كه دراز كردن دست ها و برداشتن به سوى آسمان باشد؛ و آن هم به خاطر اين است كه در اين هنگام ، حالت بيچارگى و بندگى خالص و ذلت و خاكسارى خود را در نظر بياورند.
چرا به صورت جمع دعا كنيم ؟
فخر رازى مى گويد: چرا خدا گفت اهدنا، و نگفت اهدنى ؟ به خاطر اينكه :
اولا: هر چه دعا عمومى تر باشد، به اجابت نزديك تر است ؛ زيرا به اخلاص ‍ نزديك تر و از ريا و خودنمايى دورتر است .
ثانيا: در حديثى از پيامبر اسلام (ص ) نقل شده : خداوند را بخوانيد، به زبانى كه گناه او نكرده باشيد. عرض كرد: يا رسول الله ! مقصود شما چيست ؟ فرمود: به اينكه براى يكديگر دعا كنيد. (143)
ثالثا: دست خدا (لطف و رحمت او) همراه جماعت است .
قال رسول الله (ص ): يدالله على الجماعة و الشيطان مع من خالف الجماعة يركض . (144)
حضرت رسول (ص ) فرمود: دست خدا بر سر جمعيت است ؛ و شيطان هم قدم كسيست كه با جماعت مخالفت كند.
رابعا: مسلمين وحدت و يكپارچگى خود را در برابر دشمنان اسلام حفظ كنيد. قال الرسول الله (ص ): ايها الناس عليكم بالجماعة و اياكم و الفرقه . (145) يعنى : اى مردم ! بر شما باد به جماعت ، و بپرهيزيد از تفرقه و پراكندگى .
آيا هر چه را كه از خدا بخواهيم ، به ما مى دهد؟
خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد: و ءاتكم من كل ما ساءلتموه . يعنى : و از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد، به شما داد.
جواب :
خير! چون گاهى اوقات انسان از خدا چيزى مى خواهد، كه قطعا براى او ضرر و زيان دارد و يا حتى هلاك او در آن است ، و حال آنكه خود نمى داند، اما خداوند حكيم و رحيم كه به مصالح و مفاسد كارهاى انسان احاطه ى كامل دارد، هرگز به چنين تقاضايى پاسخ مثبت نمى دهد. يكى از بزرگان در اين باره گفته :
لو استجيب للعبد فى كل ماسئل لخرج من حد العبودية وانما امر بالدعاء ليكون عبدا و الله يفعل ما يشاء . (146)
اگر هر چه بنده ى خدا بخواهد، به او بدهند، از حد بندگى حق بيرون خواهد رفت ؛ و اينكه او را امر به دعا كرده اند، به خاطر آن است كه از مرز بندگى خارج نشود. و خداوند هر چه را بخواهد، انجام مى دهد.
ولو اتبع الحق اهو ائهم لفسدت السموات و الارض و من فيهن . (147)
اگر عطاى حق تابع هواى نفس انسان شود، همانا آسمان ها و زمين و هر چه در آنهاست ، فاسد و تباه خواهد شد.
دعا كردن در خواب به چه معناست ؟
ابن سيرين مى گويد: دعا در خواب ، دليل آن است كه حاجت انسان برآورده مى شود. اگر در خواب ببيند كه خود را دعا مى كرد و آمرزش مى خواست ، دليل آن است كه عاقبتش به خير بوده و حاجتش روا مى گردد. اگر ببيند به كسى دعا مى نمود، دليل آن است كه به ظلم و فساد گرايش پيدا مى كند و امر به معروف به جا نمى آورد. اگر ببيند كه مظلومى را دعا مى كرد، دليل بر آن است كه خير و خوبى همه مردم را مى خواهد و بدى كسى را در فكر خويش نمى پروراند، و حاجت مردم همه مردم را برآورده مى كند. اگر ببيند كه دعاى خاصى مى نمود، دليل آن است كه خداوند فرزندى به او عنايت خواهد كرد. اذ نادى ربه نداء خفيا.
كرمانى مى گويد: اگر مصلح و پارسا بود، خدا او را مى آمرزد و حاجتش را روا مى كند؛ و اگر مفسد بود؛ گناهش را عفو نموده و او را توبه مى دهد؛ و اگر كافر بود، اسلام به وى را كرامت مى كند. (148)
چرا در دعا بايد اصرار و پافشارى كنيم ؟
شايسته است كه انسان زياد دعا كند و هرگز آن را قطع نكند؛ به چند دليل :
1 – دعا كننده بايد از هر گونه عجله و شتاب خوددارى كند، و خويشتن را در باقى ماندن و تلبث بر دعا وا دارد؛ زيرا عجله كار شيطان است .
2. دعا كننده بايد بفهمد كه با خدا سخن مى گويد و با حضرت حق همنشين گشته است ؛ پس قدر و ارزش آن را بداند و خود دعا را بهترين اجابت تلقى كند، و اين گونه برداشت نمايد كه ، چون خدا به او علاقه دارد، خواسته است تا او را بيشتر بپذيرد و همنشين خود گرداند.
3. دعا خود عبادت است ، بلكه مغز عبادت مى باشد.
4. وقتى دعايت زياد شود، صدايت در آسمان آشنا مى گردد؛ لذا هنگام نيازمندى محجوب واقع نمى شود.
5. بلايى كه قرار است بر تو نازل شود و تو نمى دانى ، آن را رد مى كند.
6. وقتى دعا مى كنى ، بهره و نصيبى از دعاى پيامبر (ص ) خواهى برد؛ چون پيامبر (ص ) فرموده است : رحم الله عبدا طلب الى الله حاجة فاءلح . يعنى : خداوند بنده يى را كه از او طلب و حاجتى دارد و بر آن پافشارى مى كند، مورد رحمت خويش مى دهد.
7. گاهى خدا صدايت را دوست مى دارد؛ پس با اصرار بر دعا، اراده ى خود را به آنچه كه دوست دارد، مطابق مى كند، و حتى اگر هم صدايت را دوست نداشته باشد و يا در دادن حاجت اجابت نكند، خود تكرار دعا محبت آفرين است و اجابت را به دنبال دارد.
8. گاهى به تاءخير افتادن اجابت به خاطر آن است كه بنده اصرار بر دعا داشته باشد.
9. اصرار بر دعا، محبت الهى را كسب كردن است .
10. اصرار بر دعا، نوعى تاءسى و پيروى و سرمشق گرفتن از امام است . امام صادق (ع ) مى فرمايد: و كان امير المؤ منين (ع ) رجلا دعاء. (149) يعنى : امير المؤ منين مردى بسيار دعا كننده بود.
چرا بايد دعا را مطلق به ماشاءالله لاحول و لاقوة الا بالله كرد؟
شايسته است انسان هنگام طلبيدن حاجت ، برآورده شدن آن را موقوف بر صلاحديد پروردگارش قرار دهد، آن هم به چند دليل :
O 1. واقع نشدن در مفسده
علامه مجلسى در مرءاة العقول از شيخ طبرسى نقل مى كند كه ، محققان گفته اند:
سزاوار است كه انسان هنگام دعا، به زبان يا در انديشه ى خويش مطلوب و حاجتش را معلق به شرط مصلحت سازد، وگرنه ممكن است تقاضايش ‍ نابجا و زشت باشد؛ چه در اين صورت احتمال مى رود كه خواستار چيزى شود كه مستلزم مفسده باشد.
O 2. تاءخير نيفتادن دعا
روايت شده است كه ، پيامبر روزى هنگام طلبيدن حاجت ، برآورده شدن آن را معلق به شرط مصلحت نساخت ؛ به همين علت ، خداوند بر آورده شدن حاجتش را تا چهل روز به تاءخير انداخت .
O 3. دستور ندادن به خداوند متعال
طبق برخى روايات ، دعا كننده بايد به هنگام دعا، برآورده شدن حاجت و مطلوبش را موقوف بر صلاحديد پروردگارش قرار دهد و بگويد: لاحاجة من حوائج الدنيا و الآخرة لك فيها رضى ولى فيها صلاح الا قضيتها لى يا رب العالمين . اگر اين جمله را به زبان نگويد، بايد در خاطرش ‍ باشد، زيرا اگر حاجتش را در هر حال بخواهد، هر چند خداوند صلاح او را نداند، پس اين دعا نيست ، بلكه به نوعى دستور دادن به خداوند نزديك تر است .
براى اينكه افراد را به دعا و نيايش ترغيب و تشويق نماييم ، چه كنيم ؟
1. تحكيم و تقويت زيربناى فكرى افراد
2. بيان فلسفه و اسرار دعا و نيايش به اندازه ى فهم هر شخص
3. ارائه ى الگوهاى عملى (ذكر داستان هاى و قصه هاى واقعى از بزرگان و اشعار و احاديث آنها)
4. دورى از تحكيم و اجبار؛ لااكراه فى الدين .
5. سهل گيرى در دين ؛ يريد الله بكم اليسر و لايريدبكم العسر .
6. طولانى نكردن مراسم و برنامه هاى دينى و مذهبى .
7. آرايش ظاهر (نظافت ، نظم و انضباط و…)
8. حركت هاى دسته جمعى (دسته جمعى دعا كردن ، اردو رفتن ، گروه سرود و…)
9. تشويق كودكان و نوجوانان به طرق مختلف ، اعم از مادى و معنوى .
10. بيان كردن ضررهاى مصاحبت با افراد لاابالى .

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.