يكى با بشر حافى مشورت مىكرد كه ((دو هزار درهم دارم و خواهم كه به حج روم رأى تو در اين چيست؟ )) بشر گفت: ((حج مىروى كه در و دشت و بيابان و شهر و ديار تماشا كنى يا رضاى خدا تعالى به كف آرى؟ )) گفت: ((رضاى حق تعالى را مىجويم .)) بشر گفت: ((اگر اين حج بر تو واجب نيست، اين درهمها را به وامداران و يتيمان و عيالواران ده تا از آن ? به مسلمانان راحت رسانى و آسايش آنان فراهم آورى .)) گفت: ((نتوانم )) بشر پرسيد: ((چرا؟ ))
گفت: (( از آن كه به حج، رغبت بيشترى در خويش مىبينم .)) بشر گفت: (( پس عيان شد كه اين درهمها نه از راه درست به دست آوردهاى كه در راه درست خرج كنى . مالى كه نه از راه صواب، فراهم آيد، در راه صواب به كار نايد.)) ?