بی قرار❄️

بی قرار❄️

هادی می گفت:‌خسته ام، بعد از سفر كربلا ديگه دوست ندارم توي خيابون برم.
🔵من مطمئن هستم چشمي كه به نگاه حرام عادت كنه خیلی چیزها رو از دست می ده.
🔴چشم گنهکار لايق شهادت نمي شه…

✳️هادي حرف مي زد و من دقت مي كردم كه بعد از گذشت چند ماه، دل و جان هادي هنوز در كربلا مانده.
🌸با خودم گفتم:‌ خوش به حال هادي، چقدر خوب توانسته حال معنوي کربلا را حفظ كند.
🔵هادي بعد از سفر كربلا، واقعاً كربلايي شد. خودش را در حرم جا گذاشته بود و هيچگاه به دنياي مادي برنگشت. آنقدر ذكر و فكرش در كربلا بود كه آقا دعوتش كرد.
✳️پنج ماه پس از بازگشت از كربلا، توسط يكي از دوستان، مقدمات سفر و اقامت در حوزه علميه نجف را فراهم كرد. بهمن ماه 1390 راهي شد.
🔵دیگر نتوانست اینجا بماند. برای تحصیل راهی نجف شد. یکی از دوستان که برادر شهید و ساكن نجف بود، شرایط حضور ایشان در نجف را فراهم کرد و هادي در نجف ماند.


📗📕📘📙📗📕📘📙📗📕📘📙
برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش.
بانشر شهید هادی در محضر شهدا باشید.
@nashrhadi

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.