اگر انسان شناخت که خود در جبهه حق است پس دشمن او باطل است ، حالا بايد شناخت که باطل در چه چهره اي و چه قيافه اي ظاهر مي گردد شهيد عليمردان موحد |
|
هنگام دیدن آموزش در بندرعباس، در یكی از ساختمانهای نیروی هوایی ارتش به سر میبریم. حدود 170 نفر آنجا استقرار داشتند. برای همین به سرعت سرویسهای بهداشتی كثیف میشد؛ اما صبح كه از خواب برمیخاستیم، سرویسها تمیز بود؛ از تمیزی برق میزد. هیچ كس نمیدانست آنها را چه كسی نظافت میكند. اواسط دوره، «قباد شمسالدینی» ـ پیرمردی 67 ساله ـ كه در آن سن و سال همراه ما شنا یاد گرفته بود، نزد من آمد و با چشمانی گریان گفت: حاج احمد دارد من را میكشد. با تعجب پرسیدم: چرا؟ اشك ریزان گفت: همیشه میخواستم بدانم چه كسی دستشوییها را میشوید. یك شب بیدار ماندم و كشیك دادم. وقتی صدای آب از دستشویی شنیدم، آهسته به طرف صدا رفتم. چشمم به حاج احمد افتاد. جارو و شیلنگ به دست داشت و در حال نظافت بود. سعی كردم جارو و شیلنگ را از او بگیرم؛ ولی به من گفت كه چرا بیدار ماندهام و بعد قول گرفت كه آن موضوع را به كسی بازگو نكنم. گفتم: پس چرا به من گفتی؟ گفت: این راز داشت مرا میكشت شهید احمد شول منبع : راوي: محمود حاجي زاده، ر.ك: شميم عشق ص 28 منبع کلام شهدا:اسك دين |