شهيد مرتضي زنديه

و اين انقلاب آنچنان ضربه اى به كفار زده است كه شبانه روز خواب ندارند و هميشه در گوشه و كنار در حال چيدن توطئه هستند. هوشيار باشيد ، آگاه باشيد شهيد مرتضي زنديه

 «آقا مرتضى، مصطفى را نديدى؟ فرستادمش دنبال چرم. هنوز برنگشته!»
چرم را انداخته بود توى آب، نشسته بود لب حوض كتاب مى خواند. يك دستش كتاب بود، يك دستش توى حوض.
اوستا به مرتضى گفت «حيفِ اين بچه نيست مى آريش سر كار؟ ببين با چه عشقى درس ميخونه. برادر بزرگش هستى. بايد حواست به اين چيزها باشه.»
مرتضى گفت «خودش اصرار مى كنه. دلش مى خواد كمك خرج مادر باشه. درسش رو هم مى خونه. كارنامه اش رو ديدم. نمره هاش بد نيست.»
مصطفي رداني پور
منبع : برگرفته از مجموعه كتب يادگاران | انتشارات روایت فتح | نفيسه ثبات
منبع کلام شهدا:اسك دين

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.