باب اول : در سيرت پادشاهان 
| 1. دروغ مصلحت آميز به ز راست فتنه برانگيز | 
در يكى از جنگها، عده اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند. اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند:  ((هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد.))
شاه از وزيران حاضر پرسيد:  ((اين اسير چه مى گويد؟))
يكى از وزيران پاكنهاد گفت : اى آيه را مى خواند:
 ((والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس ))
 ((پرهيزكاران آنان هستند كه هنگام خشم ، خشم هود را فرو برند و لغزش  مردم را عفو كنند و آنها را ببخشند.))
(آل عمران / 134)
شاه با شنيدن اين آيه ، به آن اسير رحم كرد و او را بخشيد، ولى يكى از وزيرانى كه مخالف او بود (و سرشتى ناپاك داشت ) نزد شاه گفت :  ((نبايد دولتمردانى چون ما نزد سخن دروغ بگويند. آن اسير به شاه دشنام داد و او را به باد سرزنش و بدگويى گرفت .
شاه از سخن آن وزير زشتخوى خشمگين شد و گفت : دروغ آن وزير براى من پسنديده تر از راستگويى تو بود، زيرا دروغ او از روى مصلحت بود، و تو از باطن پليدت برخاست . چنانكه خردمندان گفته اند:  ((دروغ مصلحت آميز به ز راست فتنه انگيز))
| هر كه شاه آن كند كه او گويد 
 | 
و بر پيشانى ايوان كاخ فريدون شاه ، نوشته شده بود:
| جهان اى برادر نماند به كس 
 | 
| دل اندر جهان آفرين بند و بس 
 | 
| مكن تكيه بر ملك دنيا و پشت 
 | 
| كه بسيار كس چون تو پرورد و كشت 
 | 
| چه بر تخت مردن چه بر روى خاك 
 | 
(به اين ترتيب با يادآورى اين اشعار غرورشكن و توجه به خدا و عظمت خدا، بايد از خواسته هاى غرورزاى باطن پليد چشم پوشيد و به ارزشهاى معنوى روى آورد و با سر پنجه گذشت و بخشش ، از فتنه و بروز حوادث تلخ ، جلوگيرى كرد، تا خداوند خشنود گردد.)